راست فکر میکند ما آدم خوبی هستیم. چپ اینطور فکر نمیکند. چپ جعبه زبان را دارد، منطق را دارد، و ابزار لازم را برای انجام تقریباً هر کاری؛ خوب یا بد. راست کمی میتواند نقاشی کند، کمی آواز بخواند، اما زمانبندیاش افتضاح است.
وقتی میپرسند روح کجا زندگی میکند، راست میگوید: «همهجا. در هر مولکول از هر سلول، و در هر نسخه از آن سلول در هر جهان.» چپ میگوید: «روی جسم پینهای مغز، آن بزرگراه عظیم با سیصد میلیون آکسون، در یک کلبه چوبی کوچک که در آستانهٔ فروپاشیست.»
چپ ساکن است. راست بازیگوش، به جلو، عقب، طرفین، به شکل مارپیچ یا زیگزاگ، بیهدف. راست این هزارتوی بیانتها را دوست دارد. چپ با ناامیدی به دنبال راه خروجی میگردد. راست میگوید خروجیهای مختلفی وجود دارد، و چپ جواب میدهد: «نه، فقط یکی هست، و باید از لانه مینوتور بگذری.» راست میپرسد: «اما از کجا میدانی که این هزارتو مینوتور دارد؟ شاید هیچ مینوتوری نداشته باشد، ولی چندین اژدها، پنج غول پل، هفت هیولای پری، دو خوکچه هندی، و در مرکزش، مادر عزیزمان.»
چپ میگوید: «اما تمام آن چیزها، مادر عزیزمان هستند.» و راست میگوید: «تحلیل ادبی خستهکننده است؛ چرا همیشه باید تحلیل کنی؟ چرا نمیگذاری همهچیز همانطور که هست، باقی بماند؟» و چپ جواب میدهد: «چون این یک واقعیت ساده است که طبق نظر فروید، تو مادرمان را به شکلی ذهنی خلق و تکهتکه کردهای، همانطور که سفیدبرفی با پدرش کرد؛ خوابآلود، کودن، بداخلاق، شاد، خجالتی، عطسهای و دکتر؛ هفت کوتولهای که پدر را به شکلهای قابلمدیری تقسیم میکنند و این هم واقعیت است که تو مادرمان را به یک ترکیب استعارهای تقلیل دادهای (البته بدون خوکچههای هندی)، ترکیبی آشتیناپذیر و دَوَرانی، و اینکه او را در مرکز متناقض هزارتو قرار دادهای، برای نشان دادن همزمانِ منشأ و پایان ما.»
بهخاطر همه این دلایل، چپ فکر نمیکند که ما آدم خوبی باشیم. چون، اگر بتوانیم با مادر خود چنین کنیم، با دیگران چه خواهیم کرد؟ راست زیاد به دیگران فکر نمیکند. اصلاً اهمیتی نمیدهد. اما برای راست بسیار مهم است که هزارتو خالی از کوتولهها باشد، و چپ هم موافق است، چون تقسیم کردن مادرمان به هفت ویژگی قانونی، تقریباً غیرممکن است.
راست شوخی میکند: «برای این کار یک ارتش از کوتولهها لازم است.» و چپ به لرزه میافتد. چون ارتش خیلی سختتر از یک نفر قابل مدیریت است، و بهزودی هزارتو مملو از فرهنگ کوتولهای میشود و منابع ته میکشد. برای حل مشکل کمبود منابع، دولتی نظامی تشکیل خواهد شد. قانون اساسی. اقتصاد. و بهزودی، اژدهایان، غولهای پل، هیولاهای پری و خوکچههای هندی سازماندهی میشوند و در خدمت شکوه و عظمت دولت به کار گرفته میشوند.
چپ مطمئن است که این اتفاق خواهد افتاد، با توجه به آنچه از قدرت در قلمرو حیوانات و تاریخ طولانی تمدنهای بشری میداند. بنابراین، چپ و راست تصمیم میگیرند که مادرشان نه باید تکهتکه شود و نه ترکیب استعارهای. هیچ بسط یا تمثیلی برای مادر مناسب نیست، چون فقط یکی از او وجود دارد.
راست میگوید: «او در مرکز هزارتو زندگی میکند، بهصورت یک موجود کامل که باید پرستیده شود.» و چپ میگوید: «او در مرکز هزارتو زندگی میکند، بهصورت یک موجود کامل که باید پرستیده شود، درون یک حلقه از پرچینها، درون حلقهای دیگر از پرچینها.»
راست میگوید: «وظیفه ما این است که پرچینهای بیشتری اطراف مادر-تور بسازیم.»
چپ میگوید: «تا مادر-تور پرستیده شود و بیتحرک باقی بماند.»
چپ میپرسد: «چون ما آدم خوبی هستیم؟»
راست این را بهعنوان یک دام حس میکند. بنابراین، برای پایان دادن به این بحث، سوال را از طریق نورونها به مقام بالاتر میفرستد.
اما دیگر هیچ خط مستقیمی به مادر-تور وجود ندارد.
فقط پرچینها هستند. ♦
منتشر شده در مجله نیویورکر، ۳۱ ژوئیه ۲۰۲۵