بر اساس این گزارش، در ژانویه ۱۹۷۹ و همزمان با خروج محمدرضا شاه پهلوی از کشور، الیعزر تساپفیر، رییس وقت دفتر موساد در تهران، در میان آشوبهای امنیتی به ستاد مرکزی ساواک، سازمان اطلاعاتی شاه، رفت. تساپفیر در حالی در فضای متلاشیشده این نهاد امنیتی قدم میزد که در خیابانها انقلابیون مسلح با کلاشینکف گشت میزدند و یک ژنرال وحشتزده به او التماس میکرد تا او را از کشور خارج کند.
در چنین فضایی، شاپور بختیار، نخستوزیر تازه منصوب شده، پیامی فوری برای موساد فرستاد: روحالله خمینی را در تبعیدگاهش در نزدیکی پاریس ترور کنید. این درخواست، به نوشته جروزالمپست، جلسهای اضطراری را در تلآویو به ریاست اسحاق حوفی، رییس وقت موساد، رقم زد؛ جلسهای که در آن سرنوشت یکی از سرنوشتسازترین تصمیمات تاریخ معاصر خاورمیانه رقم خورد.
یوسی آلفر، تحلیلگر ارشد ایران در موساد که در آن جلسه حضور داشت، بعدها در خاطرات خود نوشت که حوفی به دلایل اخلاقی مخالف ترور رهبران سیاسی خارجی بود. یکی دیگر از فرماندهان باسابقه موساد که سالها در ایران فعالیت کرده بود نیز معتقد بود خمینی تهدیدی نیست و نظام شاهنشاهی توان مقابله با او را دارد.
اما بخش عمدهای از مخالفتها نه بر مبنای اخلاق، بلکه بر پایه عدم قطعیت اطلاعاتی و ملاحظات دیپلماتیک بود. آلفر اذعان کرده که موساد شناخت کافی از خمینی و شبکههایش نداشت.
در همین حال، یکی از افسران ارشد واحد سزاریا، بازوی عملیاتهای ویژه موساد، به روشنی گفته بود که از منظر فنی، حذف خمینی در نزدیکی پاریس کار دشواری نبود.
با این حال، نگرانیهای سیاسی و دیپلماتیک بر همه ملاحظات فائق آمد. تحلیلگران هشدار دادند که چنین اقدامی میتواند روابط با فرانسه را تخریب کند، باعث اعتراض جهان اسلام شود، به خمینی وجهه یک شهید ببخشد، و حتی به روابط اسرائیل با مسکو و واشینگتن آسیب بزند. نهایتا، حوفی تصمیم گرفت وارد عملیات نشوند. به گفته تساپفیر، او به بختیار پاسخ داد که اسرائیل «پلیس جهان» نیست.
دو هفته بعد، اول فوریه ۱۹۷۹، خمینی با پرواز ایر فرانس به تهران بازگشت و با استقبال میلیونی مردم روبهرو شد. بختیار، نتوانست نظام را نجات دهد. تنها ۱۰ روز بعد، دولت بختیار سقوط کرد. ناصر مقدم، رییس وقت ساواک، اعدام شد و خود بختیار نیز سالها بعد در پاریس توسط ماموران جمهوری اسلامی ترور شد.
با این حال، به نوشته جروزالمپست، یک واقعیت روشن است: استقرار جمهوری اسلامی ایران نه اجتنابناپذیر بود و نه حتی از سوی ناظران نزدیک پیشبینی شده بود.
در ادامه ترجمه کامل، گزارش سایمون کیژمن که با تیتر اصلی The Ayatollah's assassination: Mossad's missed chance to stop Iran's Islamic revolution (ترور نافرجام آیتالله: فرصت ازدسترفته موساد برای توقف انقلاب اسلامی ایران) که در روز ۲ اوت ۲۰۲۵ در جروزالمپست منتشر شده است را بخوانید؛
در اواسط ژانویه ۱۹۷۹، زمانیکه محمدرضا شاه پهلوی ایران را ترک کرد، الیعزر تْسافریر، رئیس ایستگاه موساد، در میان ویرانیهای مقر ساواک در تهران حرکت میکرد؛ سازمان مخوف اطلاعاتی شاه. کیسههای شن و مسلسلها پنجرهها را پوشانده بودند، در حالیکه انقلابیون در خیابانها با کلاشینکف گشت میزدند. ژنرالی پریشانحال به تْسافریر چسبیده بود و التماس میکرد: «منو با خودت ببر!»
شاپور بختیار، نخستوزیر موقت، تْسافریر را فراخوانده بود تا پیامی صریح را به اسرائیل برساند: «آیتالله روحالله خمینی را در اقامتگاه تبعیدش در نزدیکی پاریس ترور کنید». همانطور که چند تن از مأموران سابق موساد در مستند «موساد: جاسوسان ناقص ساخته دوقی درور» در سال ۲۰۱۸ شهادت دادهاند، این درخواست منجر به برگزاری نشستی بحرانی در تلآویو شد.
در ۲۸ ژانویه، اسحاق حوفی، رئیس وقت موساد، افسران ارشد از جمله یوسی الفر، تحلیلگر ارشد ایران را گرد هم آورد. این دوراهی یادآور پیشزمینهای مهم بود: تنها چند ماه پیش، صدام حسین به شاه پیشنهاد داده بود که در زمان تبعید خمینی در عراق، او را حذف کند – پیشنهادی که بهدلیل ارزیابی نادرست خطرات و بیم از واکنش منطقهای رد شد. اکنون اسرائیل با تصمیمی مشابه روبهرو بود.
حوفی جلسه را با مخالفت با عملیات از منظر اخلاقی آغاز کرد. «او ترور رهبران سیاسی خارجی را رد میکرد»، الفر در خاطراتش پیرامون: جستوجوی اسرائیل برای متحدان خاورمیانهای که در سال ۲۰۱۵ منتشر شده، این را نوشته است.
یکی از رؤسای باسابقه واحدهای موساد که سالها در ایران خدمت کرده بود، معتقد بود خمینی تهدیدی نیست: «بگذار برگردد تهران. دوامی نمیآورد. ارتش و ساواک با او و آخوندهایی که در خیابان تظاهرات میکنند برخورد میکنند. او نماینده گذشته ایران است، نه آیندهاش.»
الفر در ادامه به کمبود اطلاعات حیاتی اذعان کرد: «ما بهقدر کافی نمیدانیم خمینی برای چه چیزی ایستاده که بشود این خطر را توجیه کرد.» با وجود حضور ۱۵۰۰ اسرائیلی در ایران و پیوندهای عمیق امنیتی، موساد درباره نیروهای مخالف اطلاعات کافی نداشت.
یکی از مأموران ارشد واحد سری «قیصریه» اظهار کرده بود که ترور خمینی در نزدیکی پاریس «از نظر سازمانی کار دشواری نبود»، آنطور که رونن برگمن در کتاب برخیز و نخست بکش: تاریخچه محرمانه ترورهای هدفمند اسرائیل (۲۰۱۸) گزارش کرده است. اما نگرانیهای دیپلماتیک بر بحثها غلبه داشت: شکست عملیات میتوانست روابط با فرانسه را نابود کند، خشم مسلمانان سراسر جهان را برانگیزد، خمینی را شهید کند و مناسبات با مسکو و واشینگتن را به خطر بیندازد.
پس از ساعتها بحث، حوفی حکم داد: «ما وارد نمیشویم.» تْسافریر به بختیار اطلاع داد که اسرائیل «پلیس جهان نیست» و به اصل عدم مداخله استناد کرد.
در اول فوریه ۱۹۷۹، دو هفته پس از فرار شاه، خمینی سوار بر پرواز ایرفرانس با استقبال میلیونها هوادار وارد تهران شد. بختیار ساواک را منحل کرد، اقدامی نمادین. اما تا ۱۱ فوریه (۲۲ بهمن ۱۳۵۷) ، دولت میانهرو و سکولار او سقوط کرد. ناصر مقدم، آخرین رئیس ساواک، چند هفته بعد اعدام شد و بختیار هم به پاریس گریخت، جایی که در سال ۱۹۹۱ توسط مأموران جمهوری اسلامی ترور شد.
پس از بازگشت، خمینی در تغییر ساختار ایران به یک حکومت تئوکراتیک تعللی نکرد. او اسرائیل را «شیطان کوچک» و آمریکا را «شیطان بزرگ» خواند، بحران گروگانگیری ۴۴۴ روزه سفارت آمریکا را آغاز کرد و روابط ایران با غرب را در هم شکست.
اندکی بعد، صدام حسین کوشید از آشوب استفاده کند و جنگی خونین را علیه جمهوری اسلامی نوپا آغاز کرد که هشت سال به درازا کشید. در همین زمان، ایران شروع به صدور ایدئولوژی انقلابی خود به منطقه کرد.
در اقدامی نمادین، ایران سفارت اسرائیل را به یاسر عرفات و سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) واگذار کرد؛ اردوگاههای لبنانی تحت نظارت سپاه پاسداران، بعدها به محل آموزش اولیه نیروهای مؤسس حزبالله تبدیل شدند.
یاسر عرفات، رهبر فلسطین، در ۱۸ فوریه ۱۹۷۹، تنها یک هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آیتالله خمینی را در تهران در آغوش میگیرد.
در دهههای بعد، بقای رهبری کاریزماتیک خمینی، نظمی جدید در منطقه ایجاد کرد. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به امپراتوری شبهنظامی بدل شد که با نیروهای نیابتیاش سراسر خاورمیانه را پوشش داد. حتی یکی از بنیانگذاران اولیه آن، محسن سازگارا، بعدها در گفتوگو با جروزالم پست سپاه را «هیولایی خواند که قرار نبود چنین باشد».
از طریق گروههای نیابتی، تهران راهبردی برای محاصره اسرائیل در پیش گرفت، حضور غرب در خلیج فارس را به چالش کشید و به درگیریهای فرقهای در عراق، لبنان و سوریه دامن زد. از بمبگذاری مرکز یهودیان در بوئنوس آیرس در سال ۱۹۹۴ تا مشارکت فعال در جنگ علیه اسرائیل به حمایت از حماس پس از اکتبر ۲۰۲۳، پژواک تصمیم ۱۹۷۹ در سراسر جهان شنیده میشود.
خطای اسرائیل ناشی از فرضیات اشتباهی بود که بر «دکترین پیرامونی»اش استوار بود. این دکترین در سال ۱۹۵۷ در دفتر داوید بنگوریون شکل گرفت و هدف آن، اتحاد با نیروهای غیرعرب منطقه (ایران، ترکیه، اتیوپی، کردهای عراق…) علیه ناسیونالیسم عربی بود.
همکاریهای اطلاعاتی شکوفا شد؛ ساواک با تجهیزات جنگ الکترونیک اسرائیلی تجهیز شد؛ مهندسان اسرائیلی زیرساخت انرژی ایران را ساختند، و ایران در ازای نفت، نیمی از هزینه خط لوله ایلات–اشکلون را پرداخت. مئیر آمیت (رئیس موساد بین ۱۹۶۳ تا ۱۹۶۸) به نمایندگی از اسرائیل در جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی در پرسپولیس شرکت کرد.
این نزدیکی، اعتماد بهنفس ایجاد کرده بود. همانطور که الفر اشاره میکند: «ردیفی از مقامات بلندپایه اسرائیل مطمئن بودند ایران را مثل کف دستشان میشناسند.»
موساد تمرکز خود را بر دولتها گذاشته بود و قدرت ایدئولوژی رادیکال را نادیده گرفت؛ وقتی حدود ۶۰۰ هزار نوار خطبههای خمینی از فرانسه به ایران قاچاق میشد. وقتی بختیار فاش کرد که از آمریکا، بریتانیا و فرانسه نیز درخواست کرده بود تا خمینی را حذف کنند – و همه رد کرده بودند – روشن شد که اسرائیل در تشخیص تهدید تنها نبوده است.
اگر جمهوری اسلامی شکل نمیگرفت…
اگر اسرائیل با درخواست بختیار موافقت میکرد و خمینی را در تبعید در پاریس حذف میکرد چه میشد؟ مقامات پیشین همچنان بر سر این سؤال اختلافنظر دارند. برخی میگویند مرگ او میتوانست انقلاب را از مسیرش خارج کند یا راه را برای میانهروها برای ایجاد جمهوریای سکولار باز کند. دیگران بر این باورند که تبوتاب انقلابی از نقطه بازگشت عبور کرده بود و شهادت خمینی حتی ممکن بود سقوط سلطنت را شتاب بخشد.
اما یک چیز روشن است: جمهوری اسلامی نه اجتنابناپذیر بود و نه پیشبینیشده؛ حتی از سوی نزدیکترین افراد به صحنه.
رد پیشنهاد صدام از سوی شاه در سال ۱۹۷۸ و امتناع موساد در سال ۱۹۷۹ هر دو سه خطای خطرناک مشترک داشتند. نخست، اتکای بیشازحد به راهحلهای نظامی؛ شاه به سرکوب ساواک امید داشت و موساد به مهار ارتش اعتماد کرد. دوم، احتیاط دیپلماتیک غالب بود؛ هم اسرائیل و هم شاه نگران بیثباتی منطقه بودند. سوم، نهادهای اطلاعاتی جهانی تأثیر خمینی را نادرست ارزیابی کردند. سیا، MI6 و ساواک همگی او را «گذرا» میدانستند، با وجود آنکه خمینی طی ۱۵ سال تبعید، روحانیون را بسیج کرده بود. برگمن معتقد است این دیدگاه، بازتاب محدودیت نهادی موساد در حذف چهرههای مذهبی یا سیاسی خارجی بود، حتی در مواجهه با تهدیدات وجودی.
اسرائیل در این خطا تنها نبود. فرانسه، بریتانیا و آمریکا – همگی با ظرفیت اطلاعاتی در داخل ایران – نیز جذابیت خمینی را دستکم گرفتند. دولت فرانسه به خمینی اجازه داد از اقامتگاه خود در نوفللوشاتو آزادانه سازماندهی کند، با کمترین نظارت و نزدیک به تساهل.
کشورهای غربی همچنین از سرعت انقلاب ایران غافلگیر شدند و در قطع رابطه با متحد سابقشان محتاط عمل کردند. به گفته الفر، دستیاران خمینی به فرستادگان مشتاق آمریکایی وعده داده بودند که آیتالله جریان نفت را حفظ میکند و ارتش طرفدار غرب باقی خواهد ماند. در واکنش، نمایندگان جیمی کارتر موافقت ضمنی خود را اعلام کردند، و سفیر آمریکا در سازمان ملل، اندرو یانگ، ظاهراً خمینی را «یک قدیس» خوانده بود.
تْسافریر بعدها گفت: «اگر ما خمینی را حذف کرده بودیم و فاش میشد، آیا دنیا میفهمید از چه چیزی نجاتش دادهایم؟»
الفر نیز با پشیمانی عمیق گفت: «با در نظر گرفتن تمام آسیبی که خمینی به بار آورد، امروز درباره درخواست بختیار نظر متفاوتی میدادم.»