بی‌دولتی؛ سایه‌ای سنگین بر سر ایران

مصطفی تاجزاده، زندانی سیاسی، در یادداشتی از زندان اوین با عنوان «بی‌دولتی؛ سایه‌ای سنگین بر سر ایران» نسبت به آینده نظام سیاسی و اجتماعی کشور هشدار داد. او تاکید کرد که ناکارآمدی، فساد و شکاف میان دولت و ملت، جمهوری اسلامی را به سمت وضعیت بی‌دولتی سوق می‌دهد.
تصویر بی‌دولتی؛ سایه‌ای سنگین بر سر ایران

تاجزاده در این یادداشت نوشت جمهوری اسلامی در تحقق توسعه پایدار و تامین رفاه مردم شکست خورده و در سال‌های اخیر شرایط اقتصادی و اجتماعی به‌شدت بحرانی شده است. او به تورم افسارگسیخته، گرانی کمرشکن، بیکاری، قطعی‌های مکرر آب و برق و نابرابری‌های گسترده اشاره کرد و گفت این وضعیت حتی حامیان نظام را به نقطه تحمل‌ناپذیر رسانده است.

در ادامه مشروح یادداشت مصطفی تاجزاده را بخوانید؛

یکم:

چرا باوجود راهبرد رهبر که «نه جنگ می‌شود، نه مذاکره می‌کنیم» هم جنگ شد و هم به مذاکره تن داد؟ چرا به‌رغم اینکه می‌گفت «در حلب و دمشق می‌جنگیم تا در تهران و کرمانشاه نجنگیم»، اسرائیل و آمریکا به شهرهای ایران حمله کردند؟ و چرا باوجود شعار جدیدش که «نه زیر بار جنگ تحمیلی می‌رویم و نه آتش‌بس تحمیلی»، هم زیر بار جنگ تحمیلی رفت و هم به آتش‌بس تحمیلی رای داد؟ بگذریم از اینکه هم مذاکره با آمریکا و هم آتش‌بس با اسرائیل تصمیم‌های عاقلانه‌ای بودند.

اکنون چه کنیم که شبح جنگ از آسمان ایران دور شود، تحریم‌ها لغو گردد، اوضاع کشور سامان یابد و ایرانیان نفس راحتی بکشند؟

دوم:

۱- کارنامه حاکمیت در تحقق توسعه همه‌جانبه، عادلانه و پایدار میهن و تامین رفاه مردم در مجموع منفی و در ۸ سال گذشته فاجعه‌بار بوده است. تورم افسارگسیخته، گرانی کمرشکن، رکود نفس‌گیر و بیکاری روبه‌رشد تداوم وضع را حتی برای حامیان نظام نیز تحمل‌ناپذیر کرده است. فساد هم چون موریانه به تن تحریم‌زده اقتصاد کشور افتاده است. بسیاری از شهروندان احساس «مالباختگی دائم» دارند. عدم شفافیت در عرصه‌های مختلف، بدبینی مردم را به حاکمیت افزایش داده است. قطعی‌های پی‌درپی آب، برق و گاز روند زندگی مردم را مختل و کسب و کار و نیز نظام اداری و آموزش و پرورش را دچار چالش‌های جدی کرده است. وعده بنیان‌گذار نظام، آب و برق مجانی بود. اینک بسیاری حتی با پرداخت هزینه نیز قادر به تامین آب و برق مورد نیاز خود نیستند. نابرابری‌های عظیم، تبعیض فراگیر، غارت نورچشمی‌ها و حرام‌خواری آقازاده‌ها بر خشم و انزجار شهروندان افزوده و قدرت نرم نظام را به‌سمت صفرشدن سوق داده است.

۲- شکست‌های استراتژیک در منطقه (سقوط اسد، ضربات وارده بر حزب‌الله لبنان، تضعیف حشدالشعبی عراق، به محاق‌رفتن فاطمیون افغانستان و زینبیون پاکستان) جمهوری اسلامی را از حمایت موثر متحدان منطقه‌ای خود محروم و کفه را به سود اسرائیل سنگین کرده است.

اشتباه محاسباتی حاکمیت در انجام وعده صادق ۲ نیز تجاوز هوایی اسرائیل به کشورمان را تسهیل کرد. توضیح آنکه وعده صادق ۱ با قواعد و موازین بین‌المللی و حق حاکمیت ملی سازگار بود و پاسخ مشروعی به حمله اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق تلقی‌می‌شد. به‌همین‌دلیل تل‌آویو نتوانست در پاسخ به عملیات مزبور به مرزهای کشورمان تجاوز کند.

۳- نفوذ عوامل موساد در ارکان لشکری و کشوری نظام در سالیان گذشته بیش از انتظار و در حد غافلگیری بود. شناسایی محل استقرار و آمدوشد فرماندهان نظامی و دانشمندان هسته‌ای، اطلاع از زمان و محل برگزاری سرّی‌ترین جلسات مقامات عالی و انجام عملیات متعدد از داخل کشور علیه اهداف موردنظر، نشانگر دست بالای اسرائیل در نبرد اطلاعاتی و عملیاتی بود. درحقیقت جنگ ۱۲ روزه بیش و پیش از هر امر دیگری نشان داد که دستگاه‌های امنیتی جمهوری اسلامی در هر سه زمینه تکنولوژی، مدیریت و مشارکت مردمی در وضعیت بسامانی به‌سر نمی‌برند. در دهه اول انقلاب اگرچه مدیران مجرب و تکنولوژی برتر برای کسب اطلاعات وجود نداشت، اما همکاری فعالانه مردم ازجمله در مقابله با تروریسم و نیز در روند جنگ ۸ساله، بسیاری از ضعف‌های اطلاعاتی و امنیتی سیستم را جبران می‌کرد. آن "حمایت فعال" به "همراهی حداقلی" سقوط کرده است. برای مثال سازمان اطلاعات سپاه که برای مقابله با نفوذ آمریکا به صورت موازی با وزارت اطلاعات تاسیس شد، خود بزرگ‌ترین قربانی نفوذ اسرائیل شد، در حدی که نتوانست از جان فرماندهان خود حفاظت کند. یک علت مهم آن تمرکز سازمان مزبور بر اهداف انحرافی برای مقابله با نفوذ بوده است. شنیدم که حتی پس از جنگ ۱۲ روزه نیز، در کماکان بر همان پاشنه می‌چرخد و مدیران «ساس» -سازمان اطلاعات سپاه- هنوز در این توهم به‌سر می‌برند که سرخط یا منشا نفوذ آمریکا در کشورمان نیروهای ملی-مذهبی هستند. ادعای مزبور نادرست و برخلاف گزارش کارشناسانه اطلاعاتی است، اما چه باید کرد وقتی شخص رهبر چنین اتهامی را متوجه "نهضت آزادی" و "جبهه مشارکت" می‌کند و برای اثبات آن، نزدیک به سه دهه مذبوحانه می‌کوشد و البته نتیجه‌ای جز غفلت از شبکه نفوذ گسترده اسرائیل در ایران نمی‌گیرد. درهرحال نفوذ گسترده اطلاعاتی و امنیتی از مشوق‌های نتانیاهو در تجاوز خونین و برخلاف موازین بین‌المللی به ایران بود.

۴- هولوکاست و نسل‌کشی در غزه و گرسنگی‌دادن به ساکنان آن، به چهره اسرائیل در افکارِعمومی جهانیان ضربه شدید و بی‌سابقه‌ای زده و حتی در کشورهای غربی آن را به زیر ۵۰درصد کاهش داده است. باوجوداین، نظام نتوانست از سقوط اعتبار دولت اسرائیل استفاده مؤثر ببرد و همبستگی جهانی علیه تجاوز تل‌آویو به تهران را جلب کند. یکی از دلایل مهم آن، رفتار ضد حقوق بشری جمهوری اسلامی و عملکرد طالبانیِ حاکمیت آن است. به‌علاوه حمایت از روسیه در حمله به اوکراین، اجازه بسیج نیروهای ضدجنگ و افکارِعمومی در غرب را به‌سود ایران نمی‌دهد.

۵- پیوندهای سیاسی و تاریخی مسکو و پکن با تل‌آویو و حجم بالای مبادلات اقتصادی آن دو کشور با اسرائیل، امکان حمایت مؤثر از ایران را به آن‌ها نمی‌دهد. هردو دولت منافع خود را در حفظ روابط دوستانه با تهران و تل‌آویو می‌بینند و حاضر نیستند به‌سود یکی منافع و روابط خود را با دیگری به مخاطره اندازند. ترس از دستیابی به سلاح هسته‌ای نیز چین و روسیه را در پشتیبانی معنادار از جمهوری اسلامی مردد و محتاط می‌کند. بگذریم از اینکه روسیه نیز مانند آمریکا و اروپا از ایران مقتدر، آباد، آزاد و مستقل استقبال نمی‌کند. ایران مهارشده به‌سود همه آن‌هاست و نتانیاهو از این واقعیت تلخ آگاه است.

۶- انباشته‌شدن روزافزون مشکلات و تهدیدات، هدردادن ثروت ملی، از کف‌دادن فرصت‌ها و لجاجت با افکارِعمومی شکاف دولت-ملت را چنان عمیق کرده که به بحران مشروعیت نظام انجامیده است. نشانه‌های این بحران و این گسست را می‌توان در اعتراضات سراسری دی ۹۶، آبان ۹۸ و خیزش «زن، زندگی، آزادی» در ۱۴۰۱ ازیک‌سو و ازسوی‌دیگر در بی‌رونقی انتخابات و کاهش مشارکت مردم به کمتر از ۵۰درصد واجدان شرایط در همین دوره ۸ساله ،از ۹۶ به این‌سو، مشاهده کرد. نارضایتی ۸۵درصدی شهروندان، از قدرت بازدارندگی سیستم سیاسی به میزان زیادی کاسته است. با این روند حتی اگر جنگ دوباره آغاز نشود، جمهوری اسلامی با چالش وجودی ماندن یا رفتن مواجه خواهد بود. به‌ویژه آنکه تداوم تحریم‌ها به معنای رشد بی‌رویه قیمت‌ها بوده و ترسیم چشم‌اندازی روشن را ناممکن می‌کند.

به باور من اگر نظام گرفتار بحران‌های هم‌افزا و خودساخته نبود، اسرائیل اجازه و فرصت ترور فرماندهان نظامی و دانشمندان هسته‌ای کشور را در قلب تهران نمی‌یافت. اگرچه احتمالاً به خرابکاری و کارشکنی در مراکز هسته‌ای می‌پرداخت.

سوم:

۱- انباشت مشکلات و تشدید روزافزون‌شان نشانه آن است که نظام حکمرانی از انجام وظایف اولیه خود رفته‌رفته بازمانده و باوجود نهادها و ارکان لشکری و کشوری، جامعه به‌سمت وضعیت بی‌دولتی حرکت می‌کند. درحقیقت عجز حاکمیت در مهار مشکلات و ناتوانی در ارائه خدمات ضروری به شهروندان موجب خواهد شد که از حکومت عملاً جز نامی باقی نماند. حتا ممکن است کار به جایی برسد که دولت قادر به پرداخت حقوق کارمندان خود نباشد. در آن حالت کابینه و پارلمان و ... داریم، اما بی‌دولتی حاکم می‌شود. چنین شرایطی مقدمه هرج‌ومرج است که از هر استبدادی ،چه دینی و چه سکولار، به‌مراتب زیان‌بارتر است و به احتمال زیاد به فاجعه ختم می‌شود.

۲- خطر حاکم‌شدن بی‌دولتی را نامشروع‌شدن صداوسیمای رهبر تشدید می‌کند. آن سازمان پرخرج و ناکارآمد با رویکرد فرقه‌ای و با مخاطب قرار دادن اقلیّت ۱۰-۱۵ درصدی خودی، در شرایط عادی بی‌اعتمادی تولید می‌کند و در شرایط بحرانی میدان را به رسانه‌های رقیب وامی‌گذارد. من وخامت اوضاع و عملکرد بد صداوسیما را دو عامل اصلی اقبال میلیون‌ها ایرانی به رسانه‌های برون‌مرزی می‌دانم و از اینکه مرجعیت خبری و رسانه‌ای کشور به علت سیاست‌های نابخردانه رهبر در سانسور و سرکوب اهل قلم به خارج منتقل شده است، متاسفم. صداوسیما باید آئینه حقایق و منعکس‌کننده صدا و سیمای آحاد ایرانیان و تمام قشرهای مختلف ملت باشد، نه آنکه رسالت خود را تمجید و تملّق رهبر و تنقید و تخریب منتقدانِ سیاست‌های ایران‌سوز آقای خامنه‌ای بداند و از گفت‌وگوی آزاد درباره مهم‌ترین مسائل مبتلابه کشور بپرهیزد.

چهارم:

۱- آیا راهبرد نظام باید تلاش برای «خنثی‌سازی» تحریم‌ها باشد، یا اولویت را باید به لغو تحریم‌ها دهد؟ آیا استراتژی دمکراسی‌خواهان و توسعه‌طلبان باید دورزدن سیاست‌های نادرست رهبر و کاستن از ضررهای آن باشد، یا لازم است تغییر رویکرد رهبر را در دستور کار قرار دهند؟ به‌لحاظ تاکتیکی نیز آیا باید تن به بحران جانشینی دهند و به کاهش عواقب زیان‌بار آن دل ببندند یا ضرورت دارد برای حل معضل قبل از وقوع و پایان‌دادن به حکومت مطلقه، مادام‌العمر و غیرپاسخ‌گوی رهبر بکوشند و با حذف ولایت‌فقیه از قانون اساسی بحران را پشت سر بگذارند؟

۲- من به درمان فوری سرطان اعتقاد دارم، قبل از آنکه چنان پیشرفت کند که سیستم از پا درآید و جامعه دچار بی‌دولتی و هرج‌ومرج، حتی باوجود دولت مستقر شود. من مخالف هیچ اصلاحی حتا تاکتیکی نیستم، اما آن‌ها را مسکن‌هایی می‌بینم که آرامش موقتی به دنبال دارند، بی‌آنکه مانع پیشرفت بیماری مرگ‌بار شوند. البته از هر اصلاح استراتژیک استقبال می‌کنم.

۳- منکر نقش مخرب «تحریم‌ها و جنگ» نیستم و آن‌ها را کوچک نمی‌شمارم، اما اولا هر دو را نتیجه رویکردهای غلط رهبر در داخل و خارج می‌دانم. ثانیاً بر این باورم که حتی اگر با دیپلماسی عاقلانه جنگ و تحریم منتفی شوند، تا زمانی‌که مشکلات سه‌گانه ساختاری، سیاسی و مدیریتی برطرف نشود، به توسعه همه‌جانبه، عادلانه و پایدار دست نخواهیم یافت و بسیاری دستاوردها متزلزل و ناپایدار خواهند بود. عبور از بن‌بست فعلی در گرو انجام تغییرات اساسی در هر سه زمینه است.

پنجم:

۱- ملموس‌ترین گام در زمینه تغییرات ساختاری -آرایش حقیقی و حقوقی قوا- اصلاح/تغییر قانون اساسی است تا قدرت به‌شکل مادام‌العمر، نامحدود و غیرپاسخ‌گو در دست یک فرد متمرکز نگردد و کشور هرازگاه با «بحران جانشینی» مواجه نشود. گذار به دمکراسی نیز به روش امن، کم‌هزینه و خشونت‌پرهیز ممکن گردد.

۲- نظام حکمرانی باید مهم‌ترین وظیفه خود را دستیابی به «خیرعمومی» بداند و درپی تامین رفاه و آسایش مردم و کاهش رنج و آلام آنان باشد. همچنین بکوشد حاکمیت موازین دمکراتیک و در راس همه تحقق "آزادی هم از ترس و هم از نیاز" و تامین برابری فرصت‌ها را برای تمام شهروندان تسهیل کند. متاسفانه رهبر به‌جای پیگیری این دو هدف به‌دنبال آمریکاستیزی و صرف ثروت ملی برای تقویت محور مقاومت و مقابله با اسرائیل رفت. در داخل نیز نظامی‌گری را جایگزین توسعه میهن و رفاه مردم کرد. آقای خامنه‌ای سرکوب هر فرد، گروه و اندیشه‌ای را که با نظام مبتنی بر ولایت‌فقیه یا عملکرد خود او زاویه و مغایرت داشت، هدف قرار داد و با امنیتی‌کردن امر سیاسی و پلیسی‌کردن فضای اجتماعی، گلوی مدافعان آزادی و برابری را فشرد. او با استراتژی «النصر بالرعب» حزب پادگانی را بر سرنوشت کشور حاکم کرد و فرصت‌های فراوانی را سوزاند.

۳- اگر مشارکت‌گریزی و آمریکاستیزی را دو راهبرد ایران‌سوز رهبر بدانیم که به تلنبارشدن مشکلات و عمومی‌شدن نارضایتی‌ها و ناامیدی فراگیر منجر شده است، راه نجات در جانب مقابل، در جلب مشارکت آحاد مردم و نیز در رسیدن به تفاهم با آمریکاست. ایران محکوم به تعامل و توافق با واشنگتن است، بدون آنکه مجبور به تسلیم برابر آن باشد. قوی‌ترین و سهل‌الوصول‌ترین اهرم برای رسیدن به تفاهم با آمریکا، جلب رضایت و حمایت ملت ایران است. همدلی و مشارکت ملی نیز به‌دست نمی‌آید جز با انجام تغییرات گسترده، ژرف و فوری -در سیاست‌های داخلی و خارجی- پیش از آنکه آخرین فرصت‌های حل مسالمت‌آمیز منازعات ازدست برود.

۴- بروز مجدد جنگ فاجعه است و پیامدهای مرگ‌باری برای امنیت عمومی و ملی و نیز مصالح و منافع ملت دارد. روشن است که در جنگ با ایران، اسرائیل نیز به‌احتمالِ‌زیاد ضربات سنگین و متقابلی متحمل می‌شود، اما شرایط دو طرف یکسان نیست. بنابراین باید کوشید مانع شروع مجدد جنگ شد.

وضعیت "نه‌جنگ و نه‌صلح" نیز به سود کسی نیست. هم کشور و هم مردم را در حالت تعلیق نگه می‌دارد؛ گرانی، تورم، بیکاری و رکود را گسترش می‌دهد؛ نگرانی، اضطراب، احساس ناامنی و بی‌ثباتی را به‌گونه‌ای فلج‌کننده وسعت می‌بخشد؛ ریسک سرمایه‌گذاری را بالا می‌برد و اجازه برنامه‌ریزی به دولت و حتا جامعه نمی‌دهد. ایران به صلح پایدار محتاج است.

۵- افزون بر استراتژی غلط و سیاست‌های نادرست، رهبر با نظارت مشارکت‌سوز و شایسته‌ستیز استصوابی به حذف چهره‌ها و مدیران کاربلد و جایگزینی آنان با «بله قربان‌گویانِ» کار نابلد و پرمدعا پرداخت. به‌این‌ترتیب ناکارآمدی سیستم را افزایش داد و فساد را سیستماتیک کرد. به‌همین‌دلیل هم راهبرد و سیاست‌ها و هم مدیریت کشور احتیاج به تغییرات اساسی دارند.

ششم:

۱- تغییرات ساختاری، سیاسی و مدیریتی با یکدیگر هم‌افزایی دارند؛ بدین معنا که تحقق هرکدام، راه محقق‌شدن دیگری را هموار می‌کند. پس می‌توان و باید هر سه مطالبه را هم‌زمان پیگیری کرد. یعنی هم برای تغییر قانون اساسی کوشید و هم خواهان تجدیدنظر در استراتژی کشور و تغییر در سیاست‌ها و مدیریت‌ها شد و انجام هیچ‌کدام را به عملی‌شدن دیگر مطالبات موکول نکرد و طرح و اجرای هیچ‌یک را به تعویق نینداخت. تلاش برای استقرار صلح و لغو تحریم‌ها و بهبود معیشت و رفاه شهروندان، منافاتی با کوشش برای تغییر قانون اساسی ندارد و برعکس.

۲- درست است که ولایت فقها و حکومت دینی شکست خورده و ایران و ایرانی را به بن‌بست کشانده است، اما این ایده که تا جمهوری اسلامی هست، نباید دست به سیاه و سفید زد، به‌جز به براندازی به چیزی نیندیشید و برای هیچ تغییر دیگری نکوشید، فاقد بنیان‌های نظری و تجربی استوار است و می‌تواند به یاس و انفعال عمومی دامن زند و وضع موجود را تداوم بخشد. مخالفان نباید خطای رهبر را مرتکب شوند و با تحلیل یک‌بعدی و خطی از شرایط، از واقعیات به‌دور افتند و مخاطرات بنیان‌افکن و همچنین تکثر و تنوع تاریخی و شگفت‌انگیز ایرانیان را نادیده انگارند، یا به بازی برد-باخت دل ببندند، خود را معادل ملت ایران بپندارند و تمامیت‌خواهی و انحصارطلبی پیشه سازند و اثبات خود را در نفی دیگری ببینند.

۳- می‌دانم که در تمام عرصه‌های لشگری و کشوری رهبر حرف آخر را می‌زند، اما به‌علت حساسیت شرایط و افق مایوس‌کننده سایه‌افکن بر میهن، شایسته و بلکه لازم است نزدیکان رهبر و منصوبانش از انفعال مقابل وی دست بردارند و در جهت تصحیح سیاست‌های او و بازکردن راه برای بهره‌مندی میهن از چهره‌های کاربلد و مجرب و زمینه‌سازی برای اصلاح/ تغییر ساختارها فعالانه بکوشند.

۴- استراتژی آقای خامنه‌ای شکست فاحش خورده و ولایت مطلقه فقیه به پایان خط بسیار نزدیک شده است. نباید استقلال کشور، تمامیت ارضی آن و امنیت ملی به‌علت خطاها و جفاهای یک‌نفر به خطر افتد. ما موظفیم که نگذاریم یک‌نفر برای سرنوشت کشور تصمیم بگیرد و با دنیانشناسی و توهم ایران را خدای‌نکرده به سمت ویرانی هدایت کند.

۵- من از هر اقدامی در جهت بهبود رفاه مردم و گذار به دمکراسی از جانب هر فرد و گروهی -پوزسیون یا اپوزسیون، مخالف یا موافق جمهوری اسلامی- استقبال می‌کنم و دست هر هم‌وطنی را در این مسیر به گرمی می‌فشارم، چرا که به راهبرد بُرد-بُرد باور دارم. به اعتقاد من باید با اروپا و آمریکا نقاط اشتراک را شناسایی کرد و تقویت نمود. سوءتفاهم‌ها را شناخت و برطرف کرد. نقاط اختلاف را به حداقل رساند و یا به سایه بُرد و تضاد منافع را از حالت فعال به وضعیت انفعال کشاند. برعکسِ رویکرد رهبر که دائم نقاط اختلاف و یا سوءظن‌های ایران و آمریکا را برجسته و بر آن تاکید می‌کند و منافع و مواضع مشترک طرفین را در قلمرو ملی، منطقه‌ای و جهانی نادیده می‌گیرد. او با این نگاه زیان‌های هنگفتی به ایران و ایرانی وارد آورده و فرصت‌های زیادی را از کف ملت ربوده است. همین راهبرد را باید در داخل در پیش گرفت. یعنی اپوزسیون و پوزسیون همدیگر را ببینند و به‌رسمیت بشناسند، نقاط اشتراک یکدیگر را شناسایی و بر آن‌ها تاکید کنند. در موضوعات اختلافی و یا سوءتفاهم‌ها به گفت‌وگو بپردازند، تا راه برای اتحاد ملی و مشارکت تمام ایرانیان با هر گرایش و عقیده‌ای در عرصه تعیین سرنوشت باز شود و تمام گروه‌ها، احزاب و تشکل‌های ملتزم به استقلال و حق حاکمیت ملّی، تمامیت ارضی و روش‌های مسالمت‌آمیز و خشونت‌پرهیز بتوانند در اداره میهن سهیم شوند و ایران برای همه ایرانیان گردد.

هفتم:

۱- عدم اجرای طرح طالبانیِ اجباری کردن حجاب، انجام مذاکرات با دولت آمریکا به منظور دستیابی به توافق و خویشتن‌داری در جواب به تحریکات اسرائیل پس از وعده صادق ۲ نقش مهمی در حفظ آرامش عمومی در جنگ ۱۲ روزه ایفا کرد. افراطیون نمی‌فهمند اگر این سه رخ نداده بود، معلوم نبود عکس‌العمل قشرهای وسیعی از مردم در زمان تجاوز اسرائیل به ایران چه می‌بود. رفتار بعدی ایرانیان نیز تا حدود زیادی به عملکرد امروز حاکمیت بستگی دارد. هرقدر رهبر و منصوبانش بیشتر مقابل خواست مردم بایستند، تاب‌آوری شهروندان در مواجهه با شدائد کمتر و احتمال بروز اعتراضات خیابانی و نیز اعتصابات کارگران و دیگر قشرها بیشتر خواهد شد. در طرف مقابل، همدلی و همراهی حکومت با مردم و تن‌دادن به تغییرات گسترده و فوری به سود ملت و تلاش برای حاکمیت قانون و موازین دمکراتیک، امید به حل مسائل را افزایش می‌دهد و مشکلات را قابل تحمل‌تر می‌کند.

۲-حاکمیت حتی اگر بتواند تحریم‌ها را لغو و سایه جنگ را دور کند، برای حل بسیاری از مشکلات درهم تنیده کشور بازهم به مشارکت فعال ایرانیان دارد. اتخاذ تصمیم‌های ملی و جراحی اقتصادی در شرایط کنونی در هر موضوعی -از آب تا بنزین و دیگر حامل‌های انرژی- جز با رضایت و همراهی اکثریت مردم با ریسک بالای اعتراضات همگانی همراه است. از محیط زیست جز با مشارکت مؤثر و همدلانه شهروندان نمی‌توان پاسداری کرد. همین منطق درباره مبارزه با فساد و دیگر آسیب‌های اجتماعی و سیاسی صادق است.

در عرصه جهانی نیز شرایط به‌گونه‌ای شکل گرفته که تامین امنیت و منافع ملی جز با تکیه حکومت به ملت، تقریباً ناممکن شده است. از یاد نباید برد که مشکلات کشور با تحریم‌های نفتی و بانکی در سال ۱۳۹۰ آغاز نشده است، اگرچه آن تحریم‌ها زیان‌های زیادی به میهن و مردم وارد آورده و فرصت‌های فراوانی از آن‌ها گرفته است. جنگ ۱۲ روزه نیز صرفاً بر انبوه معضلات افزوده، اما ماهیت مشکلات را عوض نکرده است. بنابراین حتی به فرض دست‌یابی به صلح و یا آتش‌بس پایدار و حتی لغو تحریم‌ها، مادام‌که تجدیدنظر اساسی در ساختارها، سیاست‌ها و مدیریت کشور رخ ندهد، مشکلات کمابیش ادامه می‌یابد. به‌ویژه آنکه در نبود تحریم و جنگ، توقع شهروندان برای دریافت خدمات و رفاه بالاتر می‌رود و رهبر نمی‌تواند با فرافکنی مشکلات به خارج، به توجیه کمبودها و ناکارآمدی‌ها بپردازد.

۳- نه جنگ به‌طور قطعی پایان یافته و نه تحریم‌ها لغو شده است. خطر استفاده از مکانیسم ماشه نیز جدی است. رهبر در چند سال گذشته از یک «پیچ تاریخی» سخن می‌راند که به سود جمهوری اسلامی درحال رقم خوردن است. آنچه در عالم واقع مشاهده شده است، اتفاقات ناگواری بوده که اگر نه همه، اغلب به زیان نظام ولایت فقیه رخ داده است. تاسف‌بار آنکه رهبر متناسب با این روند خطرناک، هنوز تن به تغییرات لازم نداده و راهی برای برون‌رفت از بحران‌ها نگشوده است. او از همراهی ملت با نظام و به تبع آن رهبری آن دم می‌زند، اما تا این لحظه حاضر نشده است به آحاد ایرانیان اعتماد و اطمینان کند و تسلیم اراده آن‌ها شود. به نظر می‌رسد آقای خامنه‌ای کوتاه آمدن برابر خواست‌های آمریکا را به عقب‌نشینی در قبال رای و نظر ملت ایران ترجیح می‌دهد. چنین رهیافتی نتایج مصیبت‌بار دارد.

۴- شکست‌های پی‌درپی، هم می‌تواند سبب بیداری و تنبّه یک سیستم سیاسی و گردانندگانش شود تا با آسیب‌شناسی خطاها و انحرافات به ترمیم نقاط ضعف و جبران اشتباهات بپردازند و هم قادر است نظام را فرو بپاشاند.

۵- من تحولات اساسی را قطعی و اجتناب‌ناپذیر می‌دانم. بنابراین پرسش اصلی را این می‌بینم که آیا رهبر با تحولات بنیادی قریب‌الوقوع همراهی می‌کند و در نتیجه خروج از بحران‌ها به‌شیوه مسالمت‌آمیز ممکن می‌شود یا در مقابل آن می‌ایستد و اعتصابات و اجتماعات خیابانی، وجه غالب اعتراضات مردمی خواهد شد که البته روشن نیست در نهایت سر از کدام ناکجاآباد در خواهیم آورد. من نمی‌دانم آیا رهبر تن به تغییرات مبنایی خواهد داد یا به لجاجت با خواست و نظر اکثریت ملت تا به آخر ادامه خواهد داد. اما می‌دانم راه گذر از بحران‌ها و دستیابی امن و مسالمت‌آمیز به توسعه دمکراتیک، همراهی حاکمیت هر کشور با ملت خود است.

۶- منتقدانی که نگرش مزبور را سراب می‌خوانند به این سوال جواب دهند که آیا با اعتصابات سراسری و اعتراضات مردمی می‌توانند نظام سیاسی را تغییر دهند؟ اگر پاسخ‌شان به هر دلیلی منفی است، راهی جز دل‌بستن به دخالت نظامی خارجی نمی‌یابند که برفرض نتیجه‌بخش بودن و سقوط نظام، وارث بی‌دولتی، بی‌ثباتی و هرج‌ومرج خواهیم شد، اگر به جنگ داخلی و تجزیه کشور نرسیم. چنانچه جواب‌شان مثبت است، پس علی‌الاصول می‌توانند چنان فشاری به رهبری وارد آورند که تن به تشکیل مجلس مؤسسان بدهد تا گذار به دمکراسی با حفظ نظم و امنیت و ثبات سیاسی ممکن شود.

۷. شکاف حاکمیت با ملت زمینه‌ساز جنگ ۱۲ روزه بود. بزرگ‌ترین اهرم جلوگیری از شروع مجدد جنگ پر کردن این شکاف است. انجام فوری اصلاحات ساختاری، سیاستی و مدیریتی می‌تواند فاصله مزبور را به حداقل خود برساند و تهدیدی وجودی را به ترمیمی تاریخی بدل کند. بازگشت حاکمیت به ملت قوی‌ترین وسیله هم در مهار مشکلات و هم در دفاع از امنیت عمومی و کسب منافع ملی به‌شمار می‌رود. موضع ایران را در مذاکره با آمریکا و اروپا و نیز مقابل تهدیدات اسرائیل به‌شدت تقویت می‌کند. به باور من یا ملت ایران و نیروهای سیاسی‌اش می‌توانند رهبر را به اجرای تغییرات اساسی و اصلاحات سه‌گانه مجاب/مجبور کنند و بحران‌ها را به سلامت پشت سر بگذارند یا ایران خدای‌ناخواسته گرفتار بی‌دولتی و هرج‌ومرج می‌شود. بدون تغییرات بنیادین مشکلات گسترش می‌یابد و جدایی حاکمیت از ملت به اوج خود می‌رسد. در آن صورت جنگ بشود یا نشود، و جمهوری اسلامی بماند یا برود، بی‌دولتی مهلک‌ترین خطری است که ایران و ایرانی را تهدید می‌کند. نباید گذاشت میهن به آن نقطه برسد.

۲۷ مرداد ۱۴۰۴
زندان اوین