الیگارشی سلطان‌گونه؛ «سیاست غارت‌گرایانه» دونالد ترامپ چگونه همه ابرثروتمندان را دور رییس جمهور آمریکا جمع کرد؟

ایوان اوسناس
تصویر الیگارشی سلطان‌گونه؛ «سیاست غارت‌گرایانه» دونالد ترامپ چگونه همه ابرثروتمندان را دور رییس جمهور آمریکا جمع کرد؟

مقاله «سیاست غارت‌گرانه دونالد ترامپ» نوشته ایوان اوسناس، که در شماره ۲ ژوئن ۲۰۲۵ مجله نیویورکر منتشر شده، به بررسی چگونگی تمرکز ثروت و قدرت سیاسی در دوره دوم ریاست‌جمهوری ترامپ می‌پردازد. در این مقاله، نویسنده تصویری از یک الیگارشی سلطان‌گونه ترسیم می‌کند که در آن، وفاداری و ثروت، جایگزین شایستگی و قانون‌مداری شده‌اند.

به نوشته ایوان اوسناس (Evan Osnos) یکی از نمونه‌های برجسته این وضعیت، تأسیس باشگاه «شاخه اجرایی» (Executive Branch Club) است؛ یک باشگاه خصوصی با حق عضویت ۵۰۰ هزار دلاری که توسط دونالد ترامپ جونیور و متحدانش راه‌اندازی شده و به مکانی برای گردهمایی میلیاردرهای هم‌سو با ترامپ تبدیل شده است. این باشگاه، نمادی از ادغام منافع خصوصی با قدرت دولتی است، جایی که افرادی مانند ایلان ماسک، جف بزوس و مارک زاکربرگ از طریق حمایت‌های مالی و بهره‌مندی از سیاست‌های دولت، نفوذ و ثروت خود را افزایش می‌دهند.

(درباره Executive Branch Club در پانویس همین مقاله جزییات بیشتری بخوانید)

در این فضای جدید، مرز بین منافع عمومی و خصوصی به‌طور فزاینده‌ای محو شده است. برای مثال، ایلان ماسک پس از سرمایه‌گذاری ۳۰۰ میلیون دلاری در کمپین انتخاباتی ترامپ، دسترسی بی‌سابقه‌ای به ساختارهای دولتی پیدا کرده و حتی در کاخ سفید دفتر کاری دارد. همچنین، جف بزوس با تغییر خط‌مشی روزنامه واشنگتن پست به نفع ترامپ و سرمایه‌گذاری در مستندی درباره ملانیا ترامپ، روابط خود را با دولت تقویت کرده است.

این تمرکز قدرت و ثروت، با واکنش‌هایی از سوی جامعه مدنی مواجه شده است. گروهی از میلیاردرهای میهن‌پرست، که از افزایش نابرابری نگران هستند، در تلاش‌اند تا با لابی‌گری و پیشنهاد قوانینی مانند «قانون ضد الیگارشی»، از تمرکز بیش‌ازحد ثروت جلوگیری کنند. آن‌ها بر این باورند که نابرابری اقتصادی نه‌تنها به فقرا، بلکه به کل جامعه، از جمله ثروتمندان، آسیب می‌زند.در نهایت، نویسنده هشدار می‌دهد که اگرچه قدرت الیگارش‌ها به‌ظاهر تثبیت شده است، اما تاریخ نشان می‌دهد که بسیج مدنی و اعتراضات عمومی می‌تواند به اصلاحات ساختاری منجر شود، به‌شرط آن‌که خشم عمومی به‌درستی هدایت شود.

در ادامه، ترجمه فارسی مقاله‌ «سیاست غارت‌گرایانه دونالد ترامپ» (Donald Trump’s Politics of Plunder) از مجله The New Yorker را بخوانید:

برای درک فراز و نشیب‌های قدرت در واشنگتن، به این توجه کنید که قدرتمندان کجا گرد هم می‌آیند. زمانی که تئودور روزولت در حال اوج‌گیری بود، اغلب می‌شد او را در «کلوب متروپولیتن» پیدا کرد، پاتوقی برای اشراف زاده‌ها که در آنجا او و دیگر اعضا، جنگ آمریکا و اسپانیا را برنامه‌ریزی کردند. آن‌هایی که گرایش ادبی بیشتری دارند، ممکن است کلوب «کازموس» را ترجیح دهند، جایی که پرتره اعضای برنده جایزه نوبل را به دیوار می‌آویزند (تا امروز ۳۶ مورد). قاضی فقید، روث بیدر گینزبرگ، به کلوب «سیتی تَورن» علاقه داشت، جایی ساده و فرسوده با حق عضویت ماهیانه‌ای حدود دویست دلار. این کلوب سال گذشته به‌دلیل کمبود منابع مالی تعطیل شد.

زمانی که دونالد ترامپ در زمستان امسال به کاخ سفید بازگشت، اطرافیانش دست به کار شدند تا نهادی را ایجاد کنند که مطابق با سلیقه‌شان باشد. پسر بزرگ رئیس‌جمهور، دونالد جونیور، یکی از بنیان‌گذاران انجمنی مختص اعضا به نام «شاخه اجرایی» بود؛ انجمنی که فقط با دعوت قبلی و پرداخت حق عضویت تا سقف نیم‌میلیون دلار قابل دسترسی است. یکی از اعضای بنیان‌گذار، دیوید سَکس (ٖٖDavid Sacks)، سرمایه‌دار اهل سیلیکون ولی و مسئول حوزه هوش مصنوعی و رمزارزها در دولت ترامپ، توضیح داد: «می‌خواستیم چیزی جدید، مدرن‌تر و هم‌سو با ترامپ ایجاد کنیم.» مکان این کلوب هنوز اعلام نشده، اما سکس قول داد که این کلوب پناهگاهی خواهد بود برای اعضایی با ذهنیت مشابه، جایی که مجبور نباشند با «خبرنگار اخبار جعلی» یا هر کسی که «نمی‌شناسیم و به او اعتماد نداریم» روبه‌رو شوند.

«شاخه اجرایی» (Executive Branch Club) که نشان رسمی‌اش عقاب بی‌پر آمریکایی را با مونگرام اختصاری نام کلوب ترکیب کرده، محلی است برای کسانی که در دو سوی ترازنامه MAGA ایستاده‌اند – کسانی که هم‌زمان، تأمین مالی برنامه‌های ترامپ را برعهده دارند و از آن سود می‌برند. شماری از مالکان مشترک این کلوب، مانند خود دون جونیور، بیشتر به دلیل نزدیکی‌شان به ترامپ شناخته می‌شوند تا دستاوردهای تجاری‌شان. این افراد شامل کارآفرینان رمزارز زک و الکس ویتکاف می‌شوند که پدرشان، استیو، فرستاده ترامپ در خاورمیانه است؛ همچنین امید مالک، بنیان‌گذار شرکت سرمایه‌گذاری «کپیتال ۱۷۸۹» که دون جونیور را به عنوان یکی از شرکای خود معرفی کرده است. (در ماه آوریل، مالک به عضویت هیئت‌مدیره شرکت وام مسکن فدرال فنی‌می – Fannie Mae – درآمد.)

ماه گذشته، سَکس با همکاری دیگران مراسم افتتاحیه‌ای در رستوران معروف «آکسیدنتال» برگزار کرد؛ رستورانی قدیمی در نزدیکی کاخ سفید که زمانی محل گفت‌وگوهای حساس برای پایان دادن به بحران موشکی کوبا بود، آن هم در کنار بشقاب‌های خرچنگ و گوشت خوک. این محل به سبک همیشگی ترامپ آراسته شده بود، یادآور یک مراسم عروسی پرخرج در ساحل جرزی: خاویار برای مهمانان ورودی، فضاهای مشخص برای افراد VIP و VVIP، و میزی از غذاهای دریایی که روی یک مجسمه یخی عظیم با نشان اختصاری کلوب چیده شده بود.

فهرست مهمانان، مجموعه‌ای چشمگیر از مقامات دولت جدید را شامل می‌شد. لابی‌گرهای صنایع دارویی و مالی خشنود بودند که خود را در کنار وزیر امور خارجه، دادستان کل و مدیر اطلاعات ملی می‌دیدند؛ همچنین رؤسای کمیسیون تجارت فدرال، کمیسیون ارتباطات فدرال و کمیسیون بورس و اوراق بهادار نیز حضور داشتند. یکی از حاضران بعداً این مراسم را ارتقاءیافته نسبت به صحنه‌های هتل بین‌المللی ترامپ در دوره اول ریاست‌جمهوری توصیف کرد. «آن مکان عمومی بود»، او به من گفت. «شما می‌توانستید رودی (جولیانی) را تقریباً هر شب مست ببینید که در لابی مجلس‌گردانی می‌کرد.» اما کلوب جدید استانداردهای ورود بالاتری دارد. «این نشانه‌ای‌ست از اینکه ترامپ دولتش را با افرادی پر کرده که واقعاً استطاعت ورود به این فضا را دارند.» او اضافه کرد: «راستش را بخواهید، حس یک مهمانی کاخ سفید را داشت.»

خارج از واشنگتن، تأسیس «شاخه اجرایی» با استقبال کمتری مواجه شد. کریس سونونو، فرماندار سابق نیوهمپشایر، که دو بار به ترامپ رأی داده اما گاه‌به‌گاه از او انتقاد می‌کند، این کلوب را «راهی برای چاپیدن پول» نامید. در شبکه اجتماعی X، یک کاربر نوشت: «کسانی که از MAGA حمایت کرده‌اند، حالا حس می‌کنند که سرشان کلاه رفته.» مارسی کپتور، نماینده دموکرات از ایالت اوهایو، افراط‌گری‌های نرون، امپراتور رم را یادآوری کرد و این کلوب را «تصویری کریه از حکومت میلیاردرها» خواند.

تاریخاً، میلیاردرهای صاحب قدرت تلاش کرده‌اند که از چنین تصاویری فاصله بگیرند. (یکی از مسئولان روابط عمومی بانک J.P. Morgan می‌گفت وظیفه‌اش «دور نگه‌داشتن بانک از اخبار» بود.) اما ریاست‌جمهوری ترامپ پیوند بی‌سابقه‌ای میان سیاست و سود مالی برقرار کرده است. اسناد رسمی فاش کردند که صندوق تحلیف او رکوردی جدید ثبت کرد و حدود ۲۵۰ میلیون دلار از شرکت‌ها، مدیرعامل‌ها و اهداکنندگان بزرگ جمع‌آوری نمود. بزرگ‌ترین اهدا، ۵ میلیون دلار، از طرف یک تولیدکننده عمده مرغ به نام «پیلگریمز پراید» بود. چند ماه بعد، وزیر کشاورزی ترامپ با خرسندی به این صنعت وعده داد که تست‌های سالمونلا افزایش نخواهد یافت و «بروکراسی غیرضروری» کاهش خواهد یافت. در آن زمان، ترامپ قبلاً رئیس دفتر اخلاق دولتی و رئیس دفتر بازرس ویژه، که وظیفه بررسی شکایت‌های افشاگران را داشت، اخراج کرده بود.

حتی کهنه‌کاران معاملات پنهانی واشنگتن نیز از قواعد جدید خرید نفوذ شوکه شده‌اند. در ماه دسامبر، صندلی در یک ضیافت گروهی در مارالاگو با پرداخت کمک یک‌میلیون‌دلاری به ابرکمیته انتخاباتی «MAGA Inc.» قابل رزرو بود؛ کمیته‌ای که به‌عنوان خزانه جنگی انتخابات میان‌دوره‌ای عمل می‌کند. اخیراً نیز، مکالمهٔ خصوصی یک‌به‌یک با رئیس‌جمهور با پرداخت پنج میلیون دلار قابل خرید شده است. یکی از مدیران روابط دولتی به من گفت که بازده سرمایه‌گذاری مشخص نیست: «اگر حال رئیس‌جمهور بد باشد چه؟ شما هیچ‌وقت نمی‌دانید این پول در نهایت به کجا می‌رود.» یکی دیگر از لابی‌گران قدیمی، این تبادل بی‌پرده را «مزخرفات مافیای نیویورکی» توصیف کرد.

ترامپ آن‌قدر سریع نفوذ فروخته که ساختار سیاسی حتی توان همراهی با آن را ندارد. پس از آنکه دولت قطر یک «هدیه» ۴۰۰ میلیون دلاری به ترامپ پیشنهاد داد — هواپیمایی چنان مجلل که «قصر در آسمان» لقب گرفت — دن فایفر، مدیر ارتباطات پیشین کاخ سفید، آن را «بی‌شرمانه‌ترین اقدام فاسد از سوی یک رئیس‌جمهور در تاریخ ایالات متحده» خواند و افزود: «و اصلاً هم رقابت نزدیکی وجود ندارد.» کمتر از یک روز بعد، یک شرکت رمزارز متعلق به خانواده ترامپ یک شام با رئیس‌جمهور را در یکی از باشگاه‌های گلفش به حراج گذاشت. خانواده از این حراج دو بار سود بردند: یک‌بار از کارمزدها، که تا کنون برای آن‌ها و شرکایشان ۳۲۰ میلیون دلار درآمد داشته، و بار دوم از سکه‌های دیجیتال ترامپ که پیش از پایان مزایده، ارزششان به ۴.۱ میلیارد دلار رسیده بود.

رئیس‌جمهور حمایت‌های گسترده‌ای از صف طولانی ثروتمندان دریافت کرده است. جف بزوس، بنیان‌گذار آمازون و مالک روزنامه واشنگتن پست، زمانی گفته بود که «از دخالت در تصمیمات تحریریه شرمنده خواهد شد»؛ اما در فوریه، او دستور داد بخش نظرات این روزنامه که منتقد ترامپ بود، تمرکز خود را بر ترویج «آزادی‌های فردی و بازار آزاد» بگذارد. آمازون همچنین متعهد شد ۴۰ میلیون دلار برای یک مستند درباره ملانیا ترامپ سرمایه‌گذاری کند؛ مستندی که گفته می‌شود ۲۸ میلیون دلار سود نصیب ملانیا خواهد کرد.

مارک زاکربرگ، مدیرعامل متا، در مارالاگو با ترامپ شام خورد، سپس سیستم راستی‌آزمایی خبرهای شرکت خود را کنار گذاشت و در ازای پایان یک دعوای قضایی، پذیرفت ۲۵ میلیون دلار به ترامپ بپردازد. مدت کوتاهی بعد، زاکربرگ عمارتی نزدیک کاخ سفید خرید؛ شرکتش حتی هزینه حمایت مالی مراسم تخم‌مرغ عید پاک کاخ سفید را نیز پرداخت کرد. اما هیچ‌کس به اندازه ثروتمندترین مرد جهان، ایلان ماسک، امپراتوری‌اش را با ترامپ درهم نیامیخته است. پس از خرج نزدیک به ۳۰۰ میلیون دلار در انتخابات، او قدرت گسترده‌ای برای بازطراحی دولت دریافت کرد — از جمله دسترسی به دفتر مخصوصی در مجموعهٔ کاخ سفید و گاه اقامت شبانه در «اتاق لینکلن».

در عرض چند هفته، سیل پولی که اطراف کاخ سفید در گردش بود، هرگونه مانع قانونی یا فرهنگی برای فساد را درنوردید. البته، همیشه اهداکنندگان ثروتمند وجود داشته‌اند. اما ده سال پیش، هیچ‌کس در دنیا بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار نداشت. اکنون، بنا به گزارش فوربز، دست‌کم ۱۵ نفر از این رقم فراتر رفته‌اند. از زمان شروع ریاست‌جمهوری ترامپ، ثروت ماسک از حدود ۱۰ میلیارد دلار به بیش از ۴۰۰ میلیارد افزایش یافته است.

ابرثروتمندان اکنون سهم بیشتری از ثروت آمریکا را در اختیار دارند تا حتی سرمایه‌داران عصر طلایی قرن نوزدهم. پژوهشگرانی که نابرابری را از دوران نوسنگی بررسی می‌کنند، به سختی می‌توانند برای این وضعیت سابقه‌ای تاریخی پیدا کنند. تیم کریگ، باستان‌شناس و مدیر موزه آلزِی در آلمان به من گفت: «مردمی که اهرام مصر را ساختند، احتمالاً در جامعه‌ای کم‌نابرابرتر زندگی می‌کردند.» او معتقد است ثروتمندان امروزی بیش از حدی که سیستم بتواند تحمل کند، در حال انباشت ثروت‌اند. او افزود: «تکامل اقتصادی و فنی بسیار سریع‌تر از تکامل اجتماعی، ذهنی و ایدئولوژیک است. ما اصلاً فرصتی برای تطابق با این تعداد میلیاردر نداشتیم.»

بیست سال پیش، جفری وینترز، استاد علوم سیاسی دانشگاه نورث‌وسترن، تدریس درسی را با عنوان «الیگارش‌ها و نخبگان» آغاز کرد. در آن زمان، دانشجویانش این موضوع را غیرعادی می‌دانستند. یکی از آن‌ها معترض بود: «روسیه الیگارش دارد، آمریکا فقط ثروتمند دارد.» اما با گذشت سال‌ها، و به‌ویژه پس از حکم دیوان عالی در سال ۲۰۱۰ مبنی بر لغو سقف کمک‌های مالی به کمپین‌های سیاسی، نگاه دانشجویان تغییر کرد. وینترز گفت: «چالش واقعی این شد که بتوانم آن‌ها را قانع کنم که آمریکا هنوز یک دموکراسی است. چون آن‌ها استدلال می‌کردند که الیگارش‌ها بر همه چیز مسلط شده‌اند.»

امروزه، بسیاری از آمریکایی‌ها دو احساس ظاهراً متضاد نسبت به ثروتمندان دارند: خشم و آرزو. در یک نظرسنجی هریس در سال ۲۰۲۴، ۵۹٪ از پاسخ‌دهندگان گفتند که میلیاردرها باعث ناعادلانه‌تر شدن جامعه شده‌اند، و تقریباً همان درصد گفتند که امیدوارند روزی خودشان میلیاردر شوند. احساسی در حال رشد است که تنها کسانی که در «کلوب» عضوند، می‌توانند موفق شوند. ابزارهای سرمایه‌گذاری جدیدی وجود دارد که به مردم اجازه می‌دهد سبد سهام اعضای کنگره را کپی کنند، بر اساس این نظریه که قانون‌گذاران مزیتی دارند که بقیه ندارند. رَپر کِندریک لامار با اجرای نمایشی در نیمه‌نهایی سوپربول، اعتراضش را به بی‌عدالتی در آمریکا ابراز کرد و سپس ترانه‌ای با عنوان «پول بیشتر، قدرت بیشتر، آزادی بیشتر» منتشر کرد که با این مصرع تکراری محور قرار گرفته بود: «من همه‌اش را سزاوارم.»

وینترز با نگاهی تاریخی معتقد است که آمریکا به «اوج قدرت الیگارشیک» رسیده — دوره‌ای که در آن، «قواعد روند سیاسی اجازه می‌دهند ثروت، نتایج و دستورکار را شکل دهد.» او اضافه کرد: «این‌قدر آشکار و قابل مشاهده شده که دیگر نمی‌توان گفت فقط ما آدم‌های ثروتمند داریم و الیگارش‌ها فقط در کشورهای دیگرند.»

در تعریف ارسطو، «الیگارشی» یعنی زمانی‌که «افراد متموّل، حکومت را در دست دارند.» این الگو، قدمتی به اندازه تمدن دارد. در بین‌النهرین باستان، کسانی که بر آبیاری مسلط بودند، محصول بیشتری جمع‌آوری می‌کردند و به تبع آن، قدرت بیشتری می‌یافتند. بعدتر، ارز اصلی دام شد؛ در انگلیسی قدیم، واژه‌ی feoh هم به معنی «گاو» بود و هم «ثروت». (هنوز ردّ این تاریخ را می‌توان در واژه‌ی انگلیسی feudal—فئودالی—شنید.) الیگارش‌های اولیه، سبک زندگی آرامی نداشتند. انسان‌شناس «تیموتی اِرل» می‌نویسد که رهبران این‌چنینی «به ندرت در بستر جان می‌دادند؛ آن‌ها یا در جنگ‌های شورش و فتح کشته می‌شدند یا به دست نزدیک‌ترین هم‌پیمانان‌شان ترور می‌شدند.»

در کتاب وینترز با عنوان Oligarchy، او یک طبقه‌بندی ارائه می‌دهد. اروپای قرون وسطی صحنهٔ رقابت‌های خشونت‌بار میان الیگارشی‌های متخاصم بود، جایی‌که هر بارون قلعه، سرباز و قلمرو خاص خود را داشت. این مدل‌ها (که بعدها در برخی از مراکز مافیا در نیوجرسی نیز دیده شد) پرهزینه و پراسترس بودند، بنابراین معمولاً به‌سوی الیگارشی‌های «حاکم» تحول می‌یافتند، یعنی نوعی مشارکت میان ثروتمندان برای کنار گذاشتن سلاح و حکومت دسته‌جمعی. این ساختار عموماً سودآورتر بود — تا زمانی‌که اعضای ائتلاف نتوانند از وسوسه جنگ دوباره بگذرند.

ایالات متحده نوپا نیز سهم خود را از الیگارش‌ها داشت، چون حق رأی فقط به مردان سفیدپوست دارای ملک داده می‌شد. اما این یک «الیگارشی مدنی» بود، که در آن، ثروتمندترین‌ها از دولت حمایت می‌کردند، چون دولت منافع‌شان را حفظ می‌کرد و قانون حاکم، برایشان سودمندتر بود. اما اگر قانون فروبپاشد، الیگارشی مدنی می‌تواند به الیگارشی «سلطان‌مآب» تبدیل شود؛ جایی‌که ابرثروتمندان، با رضایت، حکمرانی یکی از خودشان را می‌پذیرند — کسی که وینترز او را «الیگارش ارشد» می‌نامد.

نمونه بارز الیگارش سلطان‌مآب، فردیناند مارکوس، رئیس‌جمهور فیلیپین بین سال‌های ۱۹۶۵ تا ۱۹۸۶ بود. مارکوس یک دزد حکومتی سرسخت بود که تخمین زده می‌شود تا ۱۰ میلیارد دلار را در دوران زمام‌داری‌اش به یغما برده باشد. با درآمد رسمی ۱۳،۵۰۰ دلار در سال، او برای خانواده‌اش دست‌کم چهار آسمان‌خراش در منهتن و مجموعه‌ای از نقاشی‌های استادان قدیم هنر خرید. همسرش، ایمیلدا مارکوس، به داشتن هزاران جفت کفش معروف بود — عادتی چنان عجیب که کمتر کسی به یاد می‌آورد که او زمانی تلاش کرد شرکت «تیفانی اند کو» را نیز بخرد.

همان‌طور که وینترز اشاره می‌کند، این نوع الیگارش‌ها از طریق «ترس و پاداش» حکمرانی می‌کنند. مارکوس جامعهٔ تجاری را با اعطای استراتژیک مجوزها و امتیازات پخش تلویزیونی رام کرد. او نمونه‌ای خاص از این سرکوب را در مورد «اوخنیو لوپز»، ثروتمندترین مرد فیلیپین و مالک روزنامهٔ «مانیلای کرونیکل» به اجرا گذاشت، با فروپاشی امپراتوری‌اش که ارزش آن حدود ۴۰۰ میلیون دلار تخمین زده می‌شد. پس از چند سال، مرز روشنی بین دارایی‌های شخصی مارکوس و دارایی‌های ملی وجود نداشت. او صنعت شکر را به یکی از برادران قدیمی‌اش از دوران دانشگاه داد، و کسب‌وکار موز را به دوستی دیگر واگذار کرد. همان‌طور که رفقای مارکوس ادارهٔ این صنایع را خراب کردند، کشور وارد شدیدترین رکود اقتصادی خود از زمان جنگ جهانی دوم شد.

الیگارش‌های سلطان‌مآب از بازنشستگی خوش‌شان نمی‌آید، چون زندگی غیرنظامی آن‌ها را در معرض انتقام‌گیری کسانی قرار می‌دهد که از «کلوب» بیرون رانده‌اند. اما در سال ۱۹۸۶، پس از سه سال اعتراض مردمی، خانواده مارکوس به تبعید رفتند — با یک هواپیما مملو از جواهر، پول نقد و شمش طلا. با گذشت زمان، متحدان‌شان تاریخ را بازنویسی کردند؛ به‌طوری که پس از مرگ فردیناند، ایمیلدا توانست به کشور بازگردد و در نهایت به مجلس راه یابد. در سال ۲۰۲۲، پس از یک کمپین نیرومند اطلاعات جعلی که سال‌های مارکوس را «عصر طلایی» جلوه داد، پسرشان به ریاست‌جمهوری رسید. خیانت آن‌ها در زبان انگلیسی ثبت شد. آلفرد مک‌کوی، تاریخ‌دان دانشگاه ویسکانسین-مدیسن، به من گفت: «فساد مارکوس باعث شد که واژه ‘سرمایه‌داری رفاقتی’ (Crony Capitalism) پدید بیاید — عبارتی که برای توصیف عصر ترامپ بسیار به‌کار می‌آید.»

با شکل‌گیری دوره دوم ریاست‌جمهوری ترامپ، او به ندرت فرصتی را برای یادآوری قدرتش جهت پاداش دادن و مجازات از دست داد. رئیس جدید کمیسیون ارتباطات فدرال، برندن کار، با سنجاق‌سینه‌ای طلایی به شکل سر ترامپ، وفاداری‌اش را نمایش داد و تحقیقاتی درباره همهٔ رسانه‌های اصلی — به‌جز فاکس‌نیوز — آغاز کرد. او اتهام جانبداری را رد کرد و گفت: «اگر شما یک رسانه هستید و نمی‌خواهید به منافع عمومی خدمت کنید، آزادید که مجوزتان را تحویل دهید و پادکست راه بیندازید.»

اندکی بعد، ترامپ یک میلیاردر دیگر به‌نام «تِرِوِر میلتون» را عفو کرد؛ سازنده کامیون‌های برقی که به اتهام فریب سرمایه‌گذاران محکوم شده بود. (در یکی از ویدیوهای تبلیغاتی، او یک نمونه اولیه از کامیون را نمایش داد که در واقع از سرازیری سُر می‌خورد.) میلتون و همسرش ۱.۸ میلیون دلار به کارزار ترامپ کمک کرده بودند و وکیلی استخدام کردند که برادر دادستان کل ترامپ، «پم باندی» بود. این عفو، میلتون را از پرداخت جریمه‌ای بالغ بر ۶۸۰ میلیون دلار نجات داد. ترامپ مدعی شد که او به‌دلیل دیدگاه سیاسی‌اش هدف قرار گرفته بود. رئیس‌جمهور درباره خودش به‌صورت سوم‌شخص گفت: «او از ترامپ حمایت می‌کرد، ترامپ را دوست داشت. من نمی‌شناختمش، ولی او من را دوست داشت.»

پانویس:

عبارت باشگاه «شاخه اجرایی» (Executive Branch Club) در بخشی از مقاله آمده که درباره نزدیکی و نفوذ میلیاردرها به دولت ترامپ صحبت می‌شود و اشاره دارد به فضایی غیررسمی و در عین حال قدرتمند که ثروتمندان به آن دسترسی دارند — چیزی شبیه به یک باشگاه اختصاصی برای ابرثروتمندان که درون دولت و سیاست آمریکا شکل گرفته است.

در مقاله‌ای که پولتیکو پیش از این درباره باشگاه جدیدی به نام «Executive Branch» منتشر شده، این عبارت به‌عنوان نام رسمی باشگاه استفاده شده است. این باشگاه خصوصی و مختص اعضا، توسط دونالد ترامپ جونیور و شرکایش تأسیس شده و در محله جورج‌تاون واشنگتن دی‌سی واقع شده است. نام «Executive Branch» به‌طور مستقیم به شاخه اجرایی دولت ایالات متحده اشاره دارد، اما در این زمینه، به‌عنوان نام خاص این باشگاه به کار رفته است.