سینا قنبرپور: «احمد بالدی» دانشجوی ۲۰ ساله اهوازی، که در اعتراض به تخریب دکه خانوادگیاشان توسط ماموران شهرداری خودسوزی کرده بود، در بیمارستان طالقانی اهواز جان باخت. او از روز ۱۱ آبان۱۴۰۴ با بیش از ۷۰ درصد سوختگی در بخش مراقبتهای ویژه بستری بود.
مرگ او یادآور خودسوزیهای اعتراضی کارگران و دکهداران خوزستانی طی سالهای اخیر بوده و این پرسش را برجسته کرده که چرا هیچ یک از این حرکتهای اعتراضی به تغییر رویه حکومت ولو در رفتار شهرداریها با دستفروشان و مردم منجر نشدهاست؟
به جز احمد بالدی، نام «یونس عساکره»، «زامل آذربایجان» و «فالح سعدی» نامهای دیگری از کارگران خوزستانی هستند که در اعتراض به رفتار شهرداری یا شرکت استخدامکنندهاشان دست به خودسوزی اعتراضی زدند.
دکتر «سعید پیوندی» جامعهشناس و استاد دانشگاه سن لورن فرانسه در تحلیل این که چرا خودسوزیهای اعتراضی در ایران به ویژه در خوزستان تبدیل به جنبشی برای تغییر نمیشوند به «آیندگان» میگوید: «شاید آنچه در لحظه کنونی شانس تبدیل چنین حادثه تراژیکی به یک حرکت اجتماعی را کاهش میدهد، نبودن یک تفاهم ملی و یک سازش ملی است. تفاهم ملی در این که بعد از این که اعتراض کنیم چه اتفاقی قرار است بیفتد».
خوزستان اصلا روزهای خوبی ندارد. نفس مردم از دود بند آمده ولی نه سوختن فلرهای نفتی متوقف میشود، نه برای حریق هوالعظیم کاری میشود و نه از سوزاندن نیشکر جلوگیری میشود. شهرهای خوزستان به ویژه اهواز از بیانضباطترین و آلودهترین شهرهای کشور محسوب میشوند و دستکم شهرداری در دوره هفتم هیچ اقدام موثری در زمینه جمعآوری و مدیریت پسماند انجام ندادهاست.
با این همه خوزستانیها کمترین حرکت موثری در اعتراض به متولیان و مسئولان از خود نشان دادهاند.
دکتر پیوندی در تحلیل این انفعال توضیح میدهد: «یک طرف قضیه را همه میتوانند پیشبینی کنند و آن سرکوب دولتی، برخورد خشن و تند است که مردم به خوبی آن میشناسد و با گوشت و پوست خود آن را لمس کرده، نه حتی یکبار که بارها و بارها و حتی در جریان زندگی روزانه آن را حس میکنند».
به جز اعتراض دستفروشها به شهرداری خرمشهر، آبادان و اهواز، خوزستان درسالهای اخیر بارها درگیر اعتراضات کارگران نیشکر هفتتپه بودهاست. اعتراضات مردم غیزانیه به نداشتن آب و بستن جاده ترانزیت اهواز-سربندر(بندرامام) یکی دیگر از نمونههای آن بودهاست. اعتراضات مردم غرب کارون در شهرهای سوسنگرد، هویزه، بستان در تابستان ۱۴۰۰ به نبود آب و تلف شدن گاومیشهایشان با سرکوب شدید مواجه شد.
پیشتر وقتی در ۲ خرداد ۱۴۰۱ ساختمان متروپل فروریخت و … نفر جان باختند باز هم اعتراض مردم آبادان و خرمشهر در نطفه خفه شد. شاید ریشه بدون نتیجه ماندن بسیاری از این اعتراضات را در دوگانهسازی «عرب» و «عجم» باید جست. دوگانهای که باعث شده ظلمی که به عربهای خوزستان روا شده به واسطه ملیگرایی مورد اغماض قرار گیرد و خوزستانیها هیچگاه برای مطالبات خود متحد نشوند.
البته این درد در خوزستان که به قوم ۷۲ ملت شهره است ریشه طولانی دارد زیرا علاوه بر دو گانه عرب و عجم قومیتهای مختلف هم با هم سازگاری نداشتهاند. بهبهانیها و رامهرمزیها، دزفولیها و شوشتریها، بختیاریها و سایرین و همه اینها دست به دست هم داده تا هیچگاه مطالبات واقعی در سایه نبود وحدت مردم راه به جایی نبرد.
از یونس عساکره تا احمد بالدی
داستان درگیری ماموران سدمعبر شهرداریها با دستفروشان اولبار نیست که منجر به بروز حادثهای تلخ شدهاست. مجاهد بالدی، پدر احمد گفتهاست پسرش به ماموران گفت اگر تخریب کنید خودم را آتشمیزنم و ماموران در کمال ناباوری به او جواب دادند آتشبزن ببینیم چطور میسوزی؟
احمد بالدی روز ۱۱ آبان در پارک زیتون خودش را آتشزد. مردم اهواز میخواستند در کنار بیمارستانی که او بستری شده بود تجمع کنند که با اطلاعیه دادستانی اهواز مواجه شدند و از تجمع آنها جلوگیری شد. دادستانی اهواز شهردار ناحیه و ماموری را احضار و با قید وثیقه آزاد کردهاست. در گزارشی که هممیهن در پیگیری ماجرا منتشر کرده تاکید شده شهرداری با دستور قضایی دست به این اقدام نزده بود.
آنچه همه ما به ویژه در شرایط سخت کنونی اقتصاد ایران میدانیم این است که هر اقدامی بدون پیوست اجتماعی و بدون ارزیابی آثار شدت عمل چقدر میتواند خسارتآور باشد. چیزی که هیچیک از ماموران سدمعبر شهرداریهای ایران به آن توجهی نداشتهاند.
۲۳ اسفند ۱۳۹۳، «یونس عساکره» مرد ۳۴ سالهای که در گرفتن مجوز برای دکهاش از شهرداری خرمشهر به مشکل برخورده بود تهدید به خودسوزی کرد. اما هیچیک از کارمندان شهرداری خرمشهر این تهدید را جدی نگرفتند.
او پس از چندبار تهدید اقدام خود را عملی کرد. خبر این خودسوزی مردم خرمشهر را به تلاش برای اعتراض واداشت و آنها سعی کردند در ۲۶ اسفند ۱۳۹۳ در حاشیه بازی تیمهای الهلال و استقلال خوزستان دست به اعتراض بزنند ولی با شدت عمل نیروهای انتظامی مواجه شدند.
یونس عساکره درست در روزهایی دست به اعتراض زد که «محمدباقر قالیباف» شهردار وقت تهران لایحهای در شورای شهر به تصویب رسانده بود که به خرمشهر به چشم منطقه ۲۳ تهران نگریسته و به آن کمک مالی کند. اما هیچگاه مشخص نشد کمک مالی شهرداری تهران دقیقا در چه بخشی از مشکلات خرمشهر موثر واقع شد.
در نهایت یونس عساکره با ۷۰درصد سوختگی پس از انتقال به بیمارستان طالقانی اهواز و سپس به بیمارستان مطهری تهران در روز ۲ فروردین ۱۳۹۴ جان باخت.
این تنها خاطره تلخ از درگیری و فشاری که ماموران شهرداری به دستفروشان و کارگران آوردند نبود. «زامل آذربایجان» کارگر شهرداری آبادان هم ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۷ در اعتراض به عدم دریافت حقوق و دستمزدش اقدام به خودسوزی کرد که در ۶ خرداد همان سال جان باخت.
از دیگر خودسوزیهای اعتراضی در خوزستان ماجرای خودسوزی «فالح سعدی» در تاریخ ۱۹ آبان ۱۴۰۳ است. او که ۴۸ سال سن داشت از کارگران فصلی شرکت نیشکر هفتتپه بود.
پس از آن که در تاریخ ۲۱ آبان ۱۴۰۳ این کارگر جان باخت شرکت نیشکر بیانیهای داد و در آن تاکید کرد: «برخلاف شایعه پراکنی در فضای مجازی، همکار فقید فالح سعدی از اخلاق متین و تعهد کاری برخوردار بوده و برخلاف ادعاهای غیرواقع، نامبرده اخراج نشده و در زمان وقوع حادثه در محل کار حضور فعال داشته است».
شباهت خودسوزی دکهدار خرمشهری و سپس مواردی از این دست یادآور خودسوزی «محمد بن بوعزیزی» میوهفروش دورهگرد تونسی بود که وسایلش توسط مامور شهرداری توقیف شده بود. او در اعتراض به این به رفتار دست به خودسوزی زد و همین ماجرا جرقه جریانی معروف به «بهار عربی» شد. دستکم اعتراض بوعزیزی منجر به سقوط حکومت ۲۳ ساله زینالعابدین بنعلی در تونس شد.
دکتر سعید پیوندی، جامعهشناس، در پاسخ به مقایسه میان چنین حرکت اعتراضی در تونس و بینتیجه بودن آن در ایران توضیح میدهد: «حوادث دردناک و تراژیکی که زمینهساز یک اعتراض یا خیزش خیلی بزرگ میشوند اثرشان همیشگی و دائمی نیست و اینگونه نیست که اگر هربار کسی در اعتراض به شرایط نامطلوب، خودش را آتش زد یا دست به عملی زد که جانش به خطر بیفتد شاهد خیزش عمومی و حرکت جمعی باشیم.
استاد دانشگاه سنلورن فرانسه همچنین در تحلیل ماجرای خودسوزی بوعزیزی در تونس میافزاید: دهها حادثه در دورانی که به بهار عربی منجر شد رخ داد یا حتی بعد از آن که در ما شاهد وقوع بهار عربی بودیم. بنابراین به وجود آوردن یک جنبش اعتراضی گسترده در پی یک حادثه دردناک به آمادگی و ظرفیت جامعه و وجود نوعی هوشیاری جمعی نیازمند است که از این حادثه به عنوان فراخوانی برای اعتراض برداشت کند».
از هما دارابی تا دختر آبی و جنبش زن، زندگی، آزادی
سحر خدایاری دختر ۳۰ سالهای از هواداران تیم استقلال بود. او در یکی از تلاشهایش برای ورود به ورزشگاه توسط ماموران بازداشت و به زندان قرچک ورامین منتقل شد.
پس از آن که پرونده او به دادگاه انقلاب ارجاع و مطلع شد مجازاتی معادل ۶ ماه حبس در انتظارش قرار داد دست به خودسوزی اعتراضی زد. خبرنگاران هیچگاه فرصت حضور در بیمارستان در زمان بستری بودن او را نیافتند.
در نهایت این دختر ۱۸ شهریور ۱۳۹۸ جانباخت. شاید حضور گزینشی جمعی از دختران برای حضور در بازیهای لیگ قهرمانان آسیا در همان سال از اثرات اعتراض او بودهباشد.
دکتر سعید پیوندی به خودسوزی «هما دارابی» اشاره کرده و میگوید: «او در اعتراض به حجاب اجباری در اسفند ۱۳۷۲ خودش را در میدان تجریش به آتش کشید. در آن زمان شاهد هیچ اعتراض گسترده یا حتی محدودی نبودیم ولی دقیقا ۲۹ سال بعد وقتی جامعه با مرگ مهسا امینی در بازداشت گشت ارشاد مواجه شد آن حرکت معنادار بزرگ یعنی جنبش زن، زندگی آزادی را رقم زد.
خوزستان؛ دردمندتر از همه ایران
سرکوبهای امنیتی شدید در استانهای کردستان و همینطور سیستان و بلوچستان شاهد بوده و هستیم. اما وضعیت در خوزستان و فرسایش سرمایه اجتماعی و انسانی از یک سو و فرسایش سرزمین از سوی دیگر با هیچ منطقه دیگری از ایران قابل مقایسه نیست. تبدیل پرآبترین منطقه ایران به جایی که حتی آبیاری نخلستانهایش را هم نمیتواند انجام دهد، ناتوانی در تامین آب شرب مردم، خشک کردن تمام تالابهای اطراف اهواز و به ویژه بخش قابل توجهی از هورالعظیم برای استخراج نفت تنها نمونههای این فرسایش نیستند.
مدتها آلودگی هوا در خوزستان به کانونهای ریزگرد خارج از ایران نسبت داده شد ولی بعد مشخص شد که بخش اعظمی از آن داخلی بودهاست. در مقابل هیچ اقدامی که در این دو دهه بتواند تاثیری اندکی بر بهبود شرایط بگذار صورت نگرفته است. در یک نمونه برای احداث فاضلاب شهر اهواز از بانک جهانی وام گرفته شده و قرار بود از سال ۱۳۸۳ این پروژه اجرایی شود.
هیچگاه مشخص نشده که این وام در کجا مصرف شده و با گذشت ۲۱ سال از زمان آغاز پروژه اهواز همچنان فاضلاب ندارد.
در سالهای اخیر و در پی جنبشهای اعتراضی مختلف از جمله آبان ۱۳۹۸ نیز خوزستان یکی از متلاطمترین مناطق کشور بود. کشتار نیزارهای اطراف ماهشهر در شهرک چمران نیازمند تحقیق مستقل است. بسیاری مسلحکردن ساکنان منطقه را به سرویسهای اطلاعاتی کشورهای جنوبی حاشیه خلیجفارس نسبت دادند.
با این حال به دلیل سابقه جنبشهای تجزیهطلبانه از جمله شورشی که در سال ۱۳۵۸ تحت عنوان «خلق عرب» در خوزستان شکل گرفت دوگانه سازی «عرب» و «عجم» بسیار موثر بوده و هیچ از حرکتهای اعتراضی که قربانیان ظلم در آن عربها بودهاند متاسفانه از سوی گروههای فارسیزبان به درستی حمایت نشدهاست.
از جمله نامشخص ماندن کشتار ۹۸ در نیزارهای اطراف ماهشهر، اعترضات آبی در غیزانیه در ۱۳۹۹ و همینطور غرب کارون در سال ۱۴۰۰ یا ابتر ماندن تحقیقات و ماجرای متروپل از این دست بودهاند. بنابراین در بررسی حرکتهای اعتراضی یا ناقص ماندن آنها در خوزستان باید به این نکتهها هم توجه داشت.
بدون برنامه حداقلی هیچ حرکت اعتراضی شکل نمیگیرد
دکتر سعید پیوندی، جامعهشناس میگوید: «ما در ایران در سالهای گذشته شاهد حرکتهای اعتراضی مهمی بودهایم که حتی در مقایسه با کشورهای دیگر منحصر به فرد بودهاند. تنها در طول ۵ سال سه جنبش شامل اعتراضهای ۹۶، اعتراضهای ۹۸ و جنبش زن، زندگی آزادی رقم خوردهاست. بنابراین جامعه ما جامعه بدون جنبش و بدون اعتراض نیست».
او با تاکید بر این که «نارضایتی در ایران به شکل ساختاری نیمه خفته حضور دائمی دارد» تحلیل خود را اینگونه ادامه میدهد: «حرکتهای اعتراضی در ایران میتواند در هر لحظه فعال شود اما آنچه شانس تبدیل حرکتهای اعتراضی به حرکت اجتماعی را کاهش داده نبود یک تفاهم ملی و یک سازش ملی است که بعد از اعتراض چه اتفاقی باید بیفتد».
این استاد جامعهشناسی همچنین با برجستهتر کردن این نکته که «در ایران شرایط عوض شدن اوضاع وجود ندارد» میافزاید: «گذار از این حکومت بدون یک برنامه حداقلی و یک نوعی از لیدرشیپ که بتواند سازماندهی کند و بتواند سیاستگذار باشد و یا طرف حکومت قرار بگیرد، ممکن نیست. متاسفانه در همه حوادث سالهای گذشته به شکلگیری این هوشیاری جمعی جدید کمک نشدهاست. ما به یک سازش جمعی و افق جدید برای تغییر و ورق زدن صفحه تلخ تاریخ ایران و گذار از این وضعیت نیازمندیم».
دکتر پیوندی جامعه ایران را جامعهای خشمگین، بسیار ناراضی و در عین حال سرخورده توصیف میکند که گاه حتی میتوان بر آن عنوان برّاقشده نهاد و توضیح میدهد: «افکار عمومی، جوانها، قشر متوسط جامعه یا قشر تهیدست از یک چیز مطمئن نیست و آن این است که آیا اعتراضاتشان با تلفات و خسارات میتواند به اتفاق جدید یا تغییری در ایران منجر شود؟ وگرنه حرکتهای تراژیک نظیر این خودسوزیها تاثیر عمیق و بسیار ناراحتکنندهای بر همه مردم میگذارد».