آخرین‌ها:

ادعای ظریف: به شرط پرهیز آمریکا از جنگ، می‌توان توافق کرد جمهوری اسلامی به سمت سلاح هسته‌ای نرود/ پیشنهادی برای برجام جدید

محمدجواد ظریف و امیر پارسا گرمسیری در مقاله‌ای تحلیلی در نشریه «فارن افرز» استدلال می‌کنند که بحران هسته‌ای ایران و آمریکا نه صرفاً فنی، بلکه محصول یک «چرخه امنیتی‌سازی» خطرناک است؛ چرخه‌ای که در آن، ایران به‌عنوان یک تهدید وجودی تصویر می‌شود و در واکنش، به سیاست‌های دفاعی و بازدارنده‌ای روی می‌آورد که همین تصویر تهدیدآمیز را تقویت می‌کند.
تصویر ادعای ظریف: به شرط پرهیز آمریکا از جنگ، می‌توان توافق کرد جمهوری اسلامی به سمت سلاح هسته‌ای نرود/ پیشنهادی برای برجام جدید

به گزارش آیندگان؛ به باور نویسندگان، اسرائیل و ایالات متحده طی دو دهه گذشته با تحریم‌های فلج‌کننده، تهدید نظامی و حتی حملات مستقیم، ایران را از یک بازیگر «عادی» به یک «مسئله امنیتی» تبدیل کرده‌اند. نتیجه این رویکرد، افزایش غنی‌سازی اورانیوم، کاهش همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و تقویت نگاه محاصره‌شده در داخل ایران بوده است؛ نگاهی که به محدودیت‌های اجتماعی و شکاف دولت–جامعه دامن زده است.

ظریف و گرمسیری تأکید می‌کنند که فشار نه‌تنها رفتار ایران را تغییر نداده، بلکه به پیشگویی خودتحقق‌بخش تبدیل شده است. آن‌ها نمونه موفق خروج از این چرخه را توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ (برجام) می‌دانند؛ توافقی که با اجماع داخلی در ایران و گفت‌وگوی مستقیم با آمریکا ممکن شد، اما با خروج واشنگتن فروپاشید.

نویسندگان راه برون‌رفت را ترکیبی از اصلاحات داخلی، مبارزه با فساد، بازسازی سرمایه اجتماعی و دیپلماسی فعال منطقه‌ای می‌دانند. در سطح خارجی، ایران باید شفافیت کنترل‌شده با آژانس را از سر بگیرد و هم‌زمان آمریکا باید بپذیرد که نابودی توانمندی‌های بومی ایران ممکن نیست و تحریم‌ها باید لغو شوند.

در نهایت، مقاله استدلال می‌کند که شکستن چرخه امنیتی‌سازی نه‌تنها به سود ایران، بلکه به نفع آمریکا، اروپا و ثبات منطقه است؛ زیرا تداوم این وضعیت، ناامنی را بازتولید می‌کند و هیچ برنده‌ای ندارد.

یادداشت مشترک ظریف و امیرپارسا گرمسیری، دانشجوی دانشکده مطالعات جهان دانشگاه تهران، دوشنبه اول دی ۱۴۰۴ در نشریه «فارن افرز» منتشر شد.

بخش غالب این یادداشت تکرار مواضع رسمی جمهوری اسلامی است؛ از جمله تاکید بر ادعای ناکامی سیاست‌های آمریکا در قبال تهران و اینکه «ایالات متحده و اروپا تنش‌های منطقه‌ای و جهانی را افزایش داده‌اند، بدون آنکه هیچ یک از اهداف اعلام‌شده خود را محقق کنند».

ظریف با اشاره غیرمستقیم به حملات آمریکا و اسرائیل به تاسیسات اتمی جمهوری اسلامی در جریان جنگ ۱۲ روزه نوشت: «ایالات متحده باید درک کند که نمی‌تواند توانایی‌های قابل توجه ایران را نابود کند، زیرا بیشتر آنها بومی و قابل بازسازی‌ هستند.»

ظریف در یادداشت خود خواستار «گفت‌وگوی مستقیم جدید» میان تهران و واشینگتن شد و در عین حال گفت هدف از این مذاکرات «برقراری رابطه دوستانه» میان دو طرف نیست: «ایران و ایالات متحده اختلافات حل‌نشدنی ریشه‌دار در هویت و ایدئولوژی دارند و هیچ‌یک نمی‌تواند واقعا تسلیم شود.»

وزیر خارجه پیشین جمهوری اسلامی اضافه کرد در چنین مذاکراتی، تهران تنها می‌تواند سیاست «مدیریت و مهار اختلافات با آمریکا» را پیش ببرد.

ظریف در حالی پیشنهاد مذاکره مستقیم تهران و واشینگتن را مطرح می‌کند که علی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، شهریورماه با رد گفت‌وگوی مستقیم تاکید کرد «باطن قضیه دشمنی آمریکا» با مسائلی چون مذاکره «حل نشدنی» است.

این یادداشت در شرایطی منتشر شد که در روزهای اخیر، گمانه‌زنی‌ها درباره احتمال حمله مجدد آمریکا و اسرائیل به ایران بالا گرفته است.

در ادامه، ترجمه کامل یادداشت محمدجواد ظریف و امیر پارسا گرمسیری که با تیتر اصلی «How America and Iran Can Break the Nuclear Deadlock» - «آمریکا و ایران چگونه می‌توانند بن‌بست هسته‌ای را بشکنند؟» روز ۲۲ دسامبر ۲۰۲۵ در نشریه «فارن افرز» منتشر شده را بخوانید؛

در روابط بین‌الملل معاصر، «امنیت» صرفاً چیزی نیست که کشورها برای خود جست‌وجو کنند؛ بلکه مفهومی است که از آن برای توجیه کنترل، محدودسازی و هدایت رفتار دیگران نیز استفاده می‌شود. هنگامی که دانشمندان علوم سیاسی از «امنیتی‌سازی» سخن می‌گویند، منظورشان فرایندی است که طی آن یک موضوع خاص به‌عنوان تهدیدی وجودی تصویر می‌شود؛ تهدیدی که به‌جای سیاست‌ورزی عادی، توسل به اقدامات فوق‌العاده را توجیه می‌کند.

جمهوری اسلامی ایران نمونه‌ای روشن از این پدیده است. طی دو دهه گذشته، اسرائیل و ایالات متحده تلاش کرده‌اند جهان را متقاعد کنند که ایران نباید مانند یک کشور عادی تلقی شود، بلکه باید به‌عنوان خطر اصلی نظام بین‌الملل با آن برخورد شود. نتیجه این رویکرد، محکومیت‌های مداوم، تحریم‌های فلج‌کننده، تهدیدهای نظامی و در نهایت، عملیات نظامی علیه خاک ایران بوده است؛ آن هم در حالی که مذاکرات دیپلماتیک میان تهران و واشنگتن در جریان بوده است.

ایران نیز در واکنش، ناچار شده منابع و توجه بیشتری را صرف امور دفاعی کند و برای نشان دادن اینکه تسلیم فشار نخواهد شد، سطح غنی‌سازی اورانیوم را افزایش دهد. این امنیتی‌سازی خارجی ایران، به‌طور موازی به پویایی مشابهی در داخل کشور دامن زده است؛ جایی که دولت در مواجهه با چالش‌های اجتماعی داخلی، رویکردی سخت‌گیرانه‌تر در پیش گرفته و این چالش‌ها را با محدودیت‌های شدیدتر پاسخ داده است.

حاصل این روند، شکل‌گیری یک «چرخه امنیتی‌سازی» است: مارپیچی معیوب که در آن ایران و دشمنانش احساس می‌کنند ناگزیرند در واکنش به رفتار یکدیگر، سیاست‌هایی هرچه خصمانه‌تر اتخاذ کنند. این پدیده تا حدی به «معضل امنیتی» شباهت دارد؛ وضعیتی که در آن، تصمیم یک دولت برای تقویت توانمندی‌های خود، دیگران را به واکنش مشابه وامی‌دارد.

اما در معضل امنیتی، هر طرف به افزایش واقعی ظرفیت‌های طرف مقابل واکنش نشان می‌دهد. در این چرخه، نقطه آغاز، لفاظی است. کشور هدف به‌عنوان تهدید معرفی می‌شود و سپس با آن مانند یک تهدید رفتار می‌شود. در پاسخ، آن کشور به اقداماتی روی می‌آورد—مانند تقویت توان موشکی یا افزایش غنی‌سازی—که می‌توان از آن‌ها برای تأیید اتهام اولیه استفاده کرد.

به بیان دیگر، این چرخه به یک پیشگویی خودتحقق‌بخش می‌انجامد. کشور امنیتی‌شده به‌تدریج از کنشگری مستقل فاصله می‌گیرد و در مجموعه‌ای از رفتارهای واکنشی گرفتار می‌شود.

شکستن این چرخه آسان نخواهد بود و مستلزم آن است که قدرت‌های خارجی به حقوق و کرامت ایران احترام بگذارند و دست از بدنام‌سازی، تهدید و اجبار مداوم یک دولت–تمدن چند هزارساله بردارند. با این حال، گام‌هایی وجود دارد که تهران می‌تواند برای کمک به شکستن این چرخه معیوب بردارد. ایران می‌تواند با انجام اصلاحات اقتصادی، حمایت داخلی را تقویت کند و بدین ترتیب دست خود را در مذاکرات بین‌المللی قوی‌تر سازد. در نهایت، مردم ایران بزرگ‌ترین سرمایه این کشور در مقاومت و بازدارندگی در برابر تجاوز خارجی بوده‌اند. تهران همچنین می‌تواند تأکید خود بر قدرت دفاعی مادی—که اغلب به تشدید ادراک تهدید می‌انجامد—را بازتنظیم کرده و به‌جای آن، همکاری و هماهنگی، به‌ویژه در سطح منطقه‌ای، را در اولویت قرار دهد. ایران می‌تواند گفت‌وگویی صریح با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی برای رسیدگی به نگرانی‌های متقابل و یافتن راهی برای ازسرگیری همکاری‌ها آغاز کند. همچنین می‌تواند با ایالات متحده برای مدیریت اختلافات، با شروع از موضوع هسته‌ای و تحریم‌ها، وارد تعامل شود.

تحت فشار شدید

در دو دهه گذشته، ایران هدف امنیتی‌سازی شدیدی از سوی اسرائیل و ایالات متحده بوده است. این دو کشور با هم روایتی ساخته و ترویج کرده‌اند که ایران را نه‌تنها تهدیدی وجودی برای منطقه، بلکه خطری برای کل جهان معرفی می‌کند. بنیامین نتانیاهو که دولت ایران را «یک فرقه آخرالزمانی مسیحایی» خوانده بود، در سخنرانی سال ۱۹۹۲ خود در کنست ادعا کرد که «ایران سه تا پنج سال با توانایی تولید سلاح هسته‌ای فاصله دارد».

دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور ایالات متحده، نیز در میان توهین‌های متعدد خود، ایران را «جایی بسیار شرور» توصیف کرده است. پوچی آشکار این ادعاها مانع از آن نشده که هیچ‌یک از این دو، از ادامه ترویج آن‌ها و رفتار هرچه جنگ‌طلبانه‌تر دست بکشند. ایالات متحده تحریم‌های اقتصادی بی‌سابقه‌ای علیه ایران اعمال کرده است. اسرائیل نیز با کمک واشنگتن، زیرساخت‌های ایران را بمباران کرده و فرماندهان نظامی، دانشمندان و غیرنظامیان عادی را به قتل رسانده است.

در نتیجه، ایران به‌جای دنبال کردن برنامه‌های هدفمند اولیه خود، ناچار به واکنش‌های سیاستی مبتنی بر سرسختی شده است. در پاسخ به فشار فزاینده آمریکا و اسرائیل، سطح غنی‌سازی اورانیوم را به ۶۰ درصد افزایش داد و همکاری خود با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی را کاهش داد. پس از حملات مشترک و بدون تحریک قبلی آمریکا و اسرائیل، بحث در میان ایرانیان عادی درباره لزوم تغییر دکترین دفاعی کشور و حتی گنجاندن سلاح هسته‌ای در آن شدت گرفت.

درخواست‌ها برای بستن تنگه هرمز نیز افزایش یافت. اگر چنین تجاوزهایی رخ نمی‌داد، ایران به همکاری بی‌سابقه خود با آژانس در چارچوب توافق هسته‌ای ۲۰۱۵ ادامه می‌داد و بر همکاری منطقه‌ای که از سال ۱۹۸۵ از آن دفاع کرده، متمرکز می‌ماند.

امنیتی‌سازی ایران به شکل‌گیری ذهنیت محاصره انجامیده است؛ ذهنیتی که اغلب به اعمال کنترل‌های اجتماعی شدیدتر منجر می‌شود. این کنترل‌ها شامل محدودیت‌های اینترنت و شبکه‌های اجتماعی و اقدامات نظارتی برای شناسایی جاسوسان و خرابکاران است. این اقدامات بی‌تردید در پرداختن به ریشه‌های نارضایتی داخلی - سختی‌های اقتصادی، فرسایش سرمایه اجتماعی و شکاف فزاینده میان دولت و جامعه - نامؤثرند.

اما این همان چیزی است که وقتی ذهنیت محاصره برای دهه‌ها بر کشوری تحمیل شود، رخ می‌دهد. در مورد ایران، این امنیتی‌سازی با صدام حسین که هشت سال جنگ را علیه ایران به راه انداخت و با خشونت‌های تجزیه‌طلبانه و عملیات تروریستی گسترده اندکی پس از انقلاب ۱۹۷۹ آغاز شد. این روند با تهدیدها و اجبارهای مداوم آمریکا و اسرائیل ادامه یافته است. در چنین شرایطی، هر دولتی درگیر تهدیدهای وجودی واقعی و ادراک‌شده علیه کرامت و استقلال خود می‌شود.

تهدیدهای خارجی بخشی از دلیل سختی‌هایی است که ایران با آن مواجه است. تهران ناچار شده به دلیل حملات عراق، اسرائیل و ایالات متحده، هزینه بیشتری صرف امور نظامی کند و منابع کمتری به توسعه و رفاه اختصاص دهد. افزون بر این، جنگ اقتصادی واشنگتن علیه ایران - از طریق تحریم‌های فلج‌کننده دوران باراک اوباما و سپس سیاست «فشار حداکثری» ترامپ - به سقوط شدید ارزش ریال، تورم کمرشکن و فساد گسترده برای دور زدن تحریم‌ها انجامیده است.

با این حال، قدرت‌های خارجی به‌جای دیدن نقش خود در فقیرتر کردن ایرانیان، تصویرهایی سیاسی، اغراق‌آمیز و گزینشی از جمهوری اسلامی به‌عنوان ناقض حقوق بشر ارائه داده‌اند. این امر نیز به نوبه خود چرخه امنیتی‌سازی را تشدید کرده و توان ایران برای کنشگری مستقل در عرصه جهانی را بیش از پیش کاهش داده است.

دولت و جامعه

برای ساختن ایرانی بهتر و جهانی امن‌تر، تهران و دشمنانش باید راهی برای خروج از این مارپیچ بیابند. آنچه کارساز نبوده، روشن است: فشار نتوانسته ایران را وادار به تغییر رفتار کند. به همین ترتیب، سیاست‌های دفاعی ایران، مانند افزایش غنی‌سازی، هرگز تهدیدهای ادراک‌شده را کاهش نداده‌اند.

امنیتی‌سازی در قلمرو ادراکات ذهنی عمل می‌کند، نه توانمندی‌های مادی. در نتیجه، اقدامات دفاعی کشور هدف اغلب به سود قدرت‌های خصم تمام می‌شود و روایت‌های آن‌ها را تقویت می‌کند. این امر به‌ویژه درباره لفاظی‌های تحریک‌آمیز صادق است؛ مانند اظهارات مضحک برخی سیاستمداران غیرمسئول ایرانی در دهه ۲۰۱۰ مبنی بر اینکه ایران کنترل چهار پایتخت عربی - دمشق، بغداد، بیروت و صنعا - را در اختیار دارد؛ اظهاراتی که توسط نیروهای امنیتی‌ساز برای توجیه فشار علیه ایران مورد استفاده قرار گرفت.

این وضعیت ممکن است چنین به نظر برسد که تهران به‌طور اجتناب‌ناپذیر گرفتار شده است. اما تاریخ نشان می‌دهد که ایران می‌تواند از طریق دیپلماسی سنجیده راهی برای خروج بیابد. ایران در نیمه نخست دهه ۲۰۱۰ با ورود به گفت‌وگو با ایالات متحده توانست چرخه امنیتی‌سازی را بشکند؛ گفت‌وگویی که به توافق جامع اقدام مشترک در سال ۲۰۱۵ انجامید.

این توافق در برابر عادی‌سازی اقتصادی، تضمین می‌کرد که ایران هرگز به دنبال سلاح هسته‌ای نرود. این توافق، هرچند موقت، محیط بین‌المللی ایران را تغییر داد. شورای امنیت سازمان ملل این واقعیت را در قطعنامه ۲۲۳۱ تأیید کرد و اعلام داشت که «انعقاد برجام نشان‌دهنده تغییری بنیادین در نحوه رسیدگی به این موضوع است» و «تمایل خود برای ساختن رابطه‌ای جدید با ایران، تقویت‌شده از طریق اجرای برجام» را ابراز کرد.

موفقیت ایران در دستیابی به این توافق، عمدتاً نتیجه مشارکت بالای مردم در انتخابات ریاست‌جمهوری ۲۰۱۳ بود؛ مشارکتی که توهمات آمریکا و اروپا درباره فروپاشی قریب‌الوقوع جمهوری اسلامی، توهماتی که به ناآرامی‌های پس از انتخابات ۲۰۰۹ بازمی‌گشت را از میان برد. انتخابات ۲۰۱۳ همچنین به دولت تازه‌وارد روحانی مشروعیت داخلی داد؛ دولتی که می‌کوشید حقوق مردم ایران را از طریق گفت‌وگو، نه تقابل، حفظ و حراست کند. به بیان دیگر، شکستن چرخه امنیتی‌سازی از داخل آغاز شد؛ با ساختن اجماع داخلی گسترده.

ایران می‌تواند بار دیگر چنین اجماعی ایجاد کند، اما این امر مستلزم برقراری گفت‌وگویی ملی میان گروه‌های سیاسی، اقشار اجتماعی و عموم مردم است. خوشبختانه، ایران هم‌اکنون دارای پلتفرم‌های آنلاین ایجادشده توسط سازمان‌های غیردولتی است که شهروندان می‌توانند از طریق آن‌ها شکایات خود درباره سیاست‌ها و بوروکرات‌ها را ثبت کنند.

این پلتفرم‌ها همچنین میزان فراگیری این شکایات را رصد می‌کنند. دولت باید این گزارش‌دهی را تشویق کند و از نهادهای دولتی بخواهد در پاسخ به این شکایات اقدامات اصلاحی انجام دهند. این کار سرمایه اجتماعی دولت را افزایش داده و زمینه اجرای سیاست‌هایی را فراهم می‌کند که هدفشان مقابله با امنیتی‌سازی است.

دولت ایران همچنین می‌تواند با بهبود شرایط زندگی مردم، اعتماد عمومی را تقویت کند. هرچند جنگ اقتصادی آمریکا علیه ایران امکان بهبودهای اقتصادی گسترده در کوتاه‌مدت را از میان برده است، اما دولت همچنان می‌تواند با فساد مبارزه کند، شفافیت را افزایش دهد و رفتارهای رانت‌جویانه‌ای را که از دور زدن تحریم‌ها ناشی می‌شود، مهار کند. این اقدامات شکاف‌های اجتماعی و اقتصادی را کاهش داده، رضایت عمومی را افزایش می‌دهد و در نتیجه نیاز به سیاست‌های داخلی امنیتی‌شده را کمتر می‌کند.

همسایه خوب

در حالی که تهران در داخل به دنبال اجماع‌سازی است، می‌تواند هم‌زمان برای بهبود وجهه بین‌المللی خود اقدام کند. مقام‌ها باید اقدامات اعتمادساز را با تمرکز بر بهبود گفت‌وگو با همسایگان ایران در اولویت قرار دهند. برای مثال، می‌توانند ابتکار «صلح هرمز» پیشنهادی رئیس‌جمهور پیشین حسن روحانی را دنبال کنند؛ ابتکاری که هدف آن تقویت همکاری و اعتمادسازی میان کشورهای همجوار تنگه راهبردی هرمز بود.

همچنین می‌توانند «انجمن گفت‌وگوی مسلمانان غرب آسیا» را ایجاد کنند؛ نهادی که می‌کوشد دشمنی را با دوستی جایگزین کند، از طریق گفت‌وگو میان هشت کشور ساحلی خلیج فارس به‌همراه مصر، اردن، سوریه و ترکیه.

یا می‌توانند «شبکه خاورمیانه‌ای پژوهش و پیشرفت هسته‌ای» را بنیان بگذارند؛ شبکه‌ای که سازوکارهای منطقه‌ای برای تضمین عدم اشاعه و خلع سلاح هسته‌ای ایجاد می‌کند و در عین حال همکاری در استفاده‌های صلح‌آمیز از فناوری هسته‌ای را میان کشورهای منطقه‌ای که سلاح هسته‌ای را رد می‌کنند، گسترش می‌دهد.

ایران از نظر مجموع قدرت، منابع انسانی، طبیعی و ژئواستراتژیک، جایگاه ممتازی در منطقه دارد و منطقی است که در پیشبرد این ابتکارها نقش رهبری ایفا کند. تهران همچنین باید آگاه باشد که قدرتش می‌تواند دیگران را نگران کند؛ از این رو، باید از روایت «ساختن ایران قوی» که ممکن است یک‌جانبه و تهدیدآمیز به نظر برسد، به سوی روایت «ساختن منطقه‌ای قوی» چرخش کند. برای نمونه، مقام‌های ایرانی می‌توانند ظرفیت‌های علمی و فرهنگی کشور را نه به‌عنوان نشانه سلطه ایران، بلکه به‌عنوان منابعی برای بهره‌مندی کل غرب آسیا بازتعریف کنند.

اما دیگر کشورهای منطقه نیز باید نقش خود را در شکستن چرخه امنیتی‌سازی ایفا کنند. برای این کار، باید بر منزوی کردن چهره‌ای تمرکز کنند که بیش از همه مسئول امنیتی‌سازی ایران است: بنیامین نتانیاهو. او و متحدانش نشان داده‌اند که صلح و آرامش را تهدیدی وجودی برای منافع خود می‌دانند. این امر آن‌ها را از ایران متمایز می‌کند؛ کشوری که بنا بر اصل دوم قانون اساسی‌اش، بر «نفی هرگونه ستمگری و ستم‌پذیری، سلطه‌گری و سلطه‌پذیری» و «به‌کارگیری و گسترش علوم و فنون و تجارب پیشرفته بشری» برای دستیابی به «استقلال سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، عدالت، قسط و همبستگی ملی» بنا شده است.

رفتار اخیر اسرائیل فرصتی برای رهبران ایران ایجاد کرده است. جنایات هولناک در غزه، خشم جهانی را برانگیخته و وجدان‌ها را در ورای مرزهای ایدئولوژیک بیدار کرده است. در این میان، معدود دولت‌هایی به اندازه تهران در انتقاد از اسرائیل و دفاع از فلسطینیان ثابت‌قدم بوده‌اند.

مقام‌های ایرانی می‌توانند با همکاری با سازمان‌ها و نهادهای بین‌المللی، از جمله سازمان ملل متحد و دیوان بین‌المللی دادگستری، برای ایجاد همدلی جهانی و شکل‌دادن به اجماعی قدرتمند علیه آپارتاید، نسل‌کشی و تجاوز تلاش کنند. با این کار، ایران ممکن است بتواند امنیتی‌سازی علیه خود را خنثی کند و حتی معکوس سازد. منطقی نیست که ایران با اتهام اشاعه هسته‌ای امنیتی‌سازی شود، در حالی که اصلی‌ترین مروج این اتهامات، رژیمی است که خود دارای زرادخانه هسته‌ای غیرقانونی است.

کنار آمدن

اولویت سیاست خارجی ایران همواره همسایگانش خواهد بود. با این حال، تهران باید بکوشد روابط خود را در دیگر مناطق نیز تعمیق بخشد. این امر شامل همکاری نزدیک با روسیه می‌شود. هماهنگی با چین که قدرتی جهانی و در حال خیزش است، یک ضرورت مطلق است. اما تهران همچنین می‌تواند از بهبود روابط با اروپا و مدیریت اختلافات خود با ایالات متحده سود ببرد. این کار تضمین می‌کند که ایران شریک جدی، برابر و بلندمدتی برای چین و روسیه باشد و نه کشوری که صرفاً از سر اجبار و استیصال با آن‌ها تعامل می‌کند.

مدیریت و مهار اختلافات با ایالات متحده نیز ممکن است برای شکستن چرخه امنیتی‌سازی ضروری باشد. شاید هیچ دولتی به اندازه واشنگتن برای منزوی کردن ایران تلاش نکرده باشد—هرچند هیچ‌کس به اندازه اسرائیل برای ترغیب آمریکا به دشمنی با ایران و ایرانیان نقش نداشته است. از این رو، تهران باید امکان ازسرگیری گفت‌وگوی مستقیم با واشنگتن را بر پایه برابری بررسی کند. البته انتظارات باید مدیریت شود؛ هدف گفت‌وگو نمی‌تواند بازگرداندن روابط دوستانه میان دو کشور باشد.

ایران و آمریکا اختلافات ریشه‌داری دارند که در هویت و ایدئولوژی نهفته است و هیچ‌یک واقع‌بینانه نمی‌تواند از آن‌ها چشم‌پوشی کند: برای واشنگتن، این شامل ماهیت نظام سیاسی انقلابی ایران و موضع آن در قبال اسرائیل است؛ و برای تهران، شامل حمایت بی‌قید و شرط آمریکا از اسرائیل و حضور جهانی آن. اما با پذیرش اختلاف‌نظر در این منازعات ایدئولوژیک، مذاکره‌کنندگان می‌توانند راه‌هایی برای جلوگیری از تبدیل آن‌ها به بحران‌های غیرضروری بیابند و بسیاری از اختلافات سیاسی را از طریق بده‌بستان متقابل حل‌وفصل کنند.

در صدر این فهرست، برنامه هسته‌ای ایران و تحریم‌های آمریکا قرار دارد؛ همان نقطه کانونی که برجام برای پرداختن به آن طراحی شده بود. ایالات متحده باید بپذیرد که قادر به نابودی توانمندی‌های قابل توجه ایران نیست، چرا که بیشتر آن‌ها بومی‌اند و قابل بازسازی.

اما هر دو کشور می‌توانند بر سر دو هدف مشترک توافق کنند: ایران هرگز سلاح هسته‌ای نسازد و ایالات متحده هرگز ایران را به جنگ نظامی یا اقتصادی تهدید نکند یا وارد آن نشود. برای دستیابی به این اهداف، ایران می‌تواند شفافیت، محدودیت‌هایی در غنی‌سازی و حتی سازوکار منطقه‌ای مانند کنسرسیوم غنی‌سازی را پیشنهاد دهد. در مقابل، ایالات متحده باید تحریم‌های خود را لغو کند و اجازه رفع تحریم‌های سازمان ملل را بدهد.

ایران می‌تواند با شفافیت بیشتر درباره برنامه هسته‌ای خود از طریق همکاری مناسب با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، زمینه توافق را تقویت کند. مقام‌های ایرانی به‌حق نگران‌اند که هرگونه اطلاعات ارائه‌شده به آژانس برای هدف‌گیری نظامی مورد استفاده قرار گیرد؛ به‌ویژه با توجه به این باور که اطلاعات محرمانه در گذشته از این سازمان درز کرده است.

اظهارات مدیرکل آژانس در ماه ژوئن مبنی بر اینکه تهران «به پرسش‌های آژانس پاسخ نداده یا پاسخ‌های فنی معتبر ارائه نکرده است» نیز توسط اسرائیل برای توجیه کارزار بمباران همان ماه سوءاستفاده شد. بنابراین ایران کاملاً حق دارد در قبال همکاری مستمر، از آژانس بخواهد به‌دقت به رویه‌ها و اصول خود درباره بی‌طرفی، عینیت، محرمانگی و حساسیت نسبت به ملاحظات امنیت ملی پایبند باشد. با این حال، مادامی که این ریسک‌ها مدیریت شوند، منافع همکاری باید بر مخاطرات آن بچربد. شفافیت با آژانس باید به توقف انتشار روایت‌های امنیتی‌ساز بی‌پایه درباره ایران کمک کند و مسیر توافق سیاسی با ایالات متحده را هموار سازد.

اگر تهران و واشنگتن یک توافق هسته‌ای به‌روز شده را اجرا کنند، ممکن است بتوانند به دیگر مسائل دشوار نیز بپردازند؛ از جمله امنیت منطقه‌ای، کنترل تسلیحات و مبارزه با تروریسم. برای مثال، ممکن است از ایران خواسته شود که در برابر تضمین متقابل آمریکا و متحدانش، تعهد دهد به ایالات متحده یا متحدان آن در منطقه حمله نکند.

تهران همچنین می‌تواند متعهد شود که از توانمندی‌های نظامی خود جز در دفاع از خود در برابر حمله مسلحانه پیشین استفاده نکند؛ آن هم بر پایه تعهدی متقابل. اما ایالات متحده باید به نگرانی‌های امنیتی ایران نیز رسیدگی کند؛ از جمله حضور تهدیدآمیز خود در اطراف ایران و سرازیر کردن بی‌سابقه تسلیحات پیشرفته آمریکایی به منطقه. با وجود نگرانی‌های واشنگتن درباره خریدهای دفاعی ایران، تهران تنها کسری از آنچه متحدان آمریکا در منطقه، به‌صورت واقعی، سرانه و نسبت به تولید ناخالص ملی، صرف هزینه‌های نظامی می‌کنند، خرج می‌کند.

ایران و ایالات متحده همچنین ممکن است فرصت‌هایی برای کمک فعال به یکدیگر بیابند. برای نمونه، ایران دارای شبکه‌ای قدرتمند از دانشگاه‌ها، جمعیتی بزرگ و تحصیل‌کرده و بخش خصوصی پویایی است که پیوندهای تاریخی طولانی با بازارهای جهانی دارد. در واقع، ایران یکی از بکرترین، باثبات‌ترین و سودآورترین اقتصادهای بالقوه در جهان است. بنابراین، ایران و آمریکا می‌توانند در حوزه‌های مهم علمی و فناورانه همکاری کنند.

به همین ترتیب، ممکن است حوزه‌هایی برای هماهنگی کوتاه‌مدت سیاست خارجی بیابند. تهران و واشنگتن، با وجود اختلافات راهبردی، در سال‌های آغازین این قرن در افغانستان و عراق و در سال‌های بعد علیه داعش همکاری کرده‌اند. امروز نیز آن‌ها با چالش‌های مشترکی در زمینه افراط‌گرایی و تهدیدهای علیه آزادی ناوبری مواجه‌اند.

این موارد می‌تواند دست‌کم به کاهش تنش، اگر نه هماهنگی، منجر شود. ایران و آمریکا همچنین از همکاری در مبارزه با قاچاق بین‌المللی مواد مخدر سود خواهند برد. ایران که در مسیر اصلی ترانزیت مواد مخدر منشأ گرفته از افغانستان قرار دارد، سهم نامتناسبی از هزینه‌های انسانی و مالی مبارزه با مواد مخدر، از جمله هزاران کشته در میان نیروهای انتظامی، را متحمل شده است. هماهنگی آرام، چه از طریق تبادل اطلاعات، چه کمک‌های فنی یا حمایت از سازوکارهای منطقه‌ای مقابله، می‌تواند به یک تهدید امنیتی مشترک رسیدگی کند، بدون آنکه نیازمند همسویی سیاسی در منازعات ایدئولوژیک گسترده‌تر باشد.

کنش‌ها و واکنش‌ها

چرخه امنیتی‌سازی، ایران، منطقه و کشورهای ناتو به‌ویژه ایالات متحده را در وضعیتی پیچیده و خودتقویت‌شونده گرفتار کرده است. اقدامات دفاعی و واکنشی ایران، به‌جای کاهش تهدیدها، ادراکات امنیتی‌شده از ایران را تشدید کرده و به پیشبرد این روایت کمک کرده است که تهران کشوری خطرناک است. شکستن این چرخه برای ایران یک ضرورت حیاتی است. ممکن است تصور تهدید وجودی بودن ایران کاملاً نادرست باشد؛ اما این ادراک، تهدیدهای وجودی واقعی برای ایرانیان ایجاد کرده است؛ واقعیتی که حملات ماه ژوئن به‌طرز دردناکی آن را آشکار ساخت.

گریز از امنیتی‌سازی نیازمند مجموعه‌ای از راهبردهای هم‌زمان، جامع و هماهنگ است. این امر مستلزم دیپلماسی فعال و متوازن منطقه‌ای و جهانی، اصلاحات داخلی، اقدامات اعتمادساز در داخل و خارج، بازگشت به قدرت ایده‌ای انقلاب اسلامی، تقویت غیرتحریک‌آمیز توان دفاعی کشور و تغییر در ارتباطات راهبردی است.

در عین حال، شکستن چرخه امنیتی‌سازی برای ایالات متحده و اروپا نیز حیاتی است. آن‌ها باید با تعامل با ایران به‌عنوان یک شریک، نه یک تهدید، آغاز کنند و به یاد داشته باشند که این کار منافع خودشان را نیز تأمین می‌کند. آمریکا و اروپا با گرفتار شدن در گفتمان جنگ‌طلبانه و امنیتی‌ساز علیه ایران، تنش‌های منطقه‌ای و جهانی را تشدید کرده‌اند، بی‌آنکه به هیچ‌یک از اهداف اعلامی خود دست یابند. آن‌ها بسیار بهتر خواهند بود اگر به استقلال، کرامت و حقوق مشروع ایران احترام بگذارند و تمرکز خود را بر عامل اصلی بی‌ثباتی در منطقه معطوف کنند: رفتار غیرقانونی و غیرقابل دفاع اسرائیل.

ایران یک میانجی طبیعی است. فرهنگ، تاریخ و موقعیت جغرافیایی آن به‌گونه‌ای است که می‌تواند گفت‌وگو و همکاری میان آسیا و اروپا را تسهیل کند. ایران می‌تواند به‌ویژه برای کشورهای محصور در خشکی آسیای مرکزی، به قطب تجارت بدل شود. سرمایه انسانی آن نیز این امکان را فراهم می‌کند که شریک مهمی در نوآوری فناورانه جهانی باشد. شکستن چرخه امنیتی‌سازی ایران و فراهم کردن امکان ارتقای جایگاه شایسته آن، به صلح، توسعه و ثبات در دهه‌های آینده کمک خواهد کرد.

لینک کوتاه
اشتراک گذاری: