در مقالهای تحلیلی با عنوان «رهبر ایران برنامه دارد» که در تاریخ ۲۶ ژوئن ۲۰۲۵ در نیویورک تایمز منتشر شد، ولیرضا نصر، پژوهشگر سیاست خاورمیانه، به بررسی راهبرد آیتالله علی خامنهای در قبال حملات اخیر آمریکا و اسرائیل میپردازد.
نویسنده با اشاره به سابقه مقاومت رهبر ایران در برابر غرب، مینویسد خامنهای همچنان به سیاست «نه جنگ، نه صلح» پایبند است و هدفش کسب بازدارندگی و تبدیل ایران به قدرت منطقهای است. در پایان، نصر هشدار میدهد: «اکنون، آیتالله خامنهای ممکن است به این نتیجه برسد که تنها راه رسیدن به هدفش، عبور قطعی از خط قرمز هستهای است.»
متن کامل مقاله ولیرضا نصر، پژوهشگر سیاست ایران و سیاست ایالات متحده در خاورمیانه با عنوان «رهبر ایران برنامه دارد» The Ayatollah Has a Plan که در ۲۶ ژوئن ۲۰۲۵ در نیویورکتایمز منتشر شده، را در ادامه بخوانید؛
حمله ایالات متحده به سایتهای هستهای ایران در آخر هفته گذشته، پس از یک هفته بمباران اسرائیل، نقطه عطفی برای ایران محسوب میشود. دخالت واشنگتن در این درگیری، یکی از بزرگترین چالشهایی است که جمهوری اسلامی ایران از زمان تأسیسش در سال ۱۹۷۹ با آن روبهرو شده است، و لحظهای سرنوشتساز برای رهبر عالی کشور، آیتالله علی خامنهای است؛ کسی که طی ۳۶ سال قدرت، خصومت ایران با غرب را حفظ کرده است.
اکنون آینده برنامه هستهای کشور و سرنوشت آتشبس شکننده با اسرائیل، در دستان اوست — و حتی در مواجهه با تهدیدی جدی، بعید است که او عقبنشینی کند.
رهبران ایران با جنگ بیگانه نیستند. بسیاری از چهرههای ارشد کشور، از جمله رئیسجمهور، وزیر خارجه و فرماندهان کلیدی نظامی، از کهنهسربازان جنگ طولانی ایران و عراق در دهه ۱۹۸۰ هستند؛ نبردی طاقتفرسا که میلیاردها دلار هزینه و صدها هزار کشته برای ایران داشت. تحت رهبری آیتالله خامنهای — که از ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۸ رئیسجمهور بود و در ۱۹۸۹ به رهبری رسید — درسهای آن جنگ خونبار به زیربنای دیدگاه جمهوری اسلامی و سیاست امنیت ملی آن تبدیل شده است.
از نگاه آیتالله خامنهای، ایران درگیر نبردی برای بقا با ایالات متحده و متحدانش، از جمله اسرائیل است. سیاستهایی که او طی این دههها دنبال کرده — سرکوب داخلی، توسعه هستهای و حمایت از نیروهای نیابتی مانند حماس و حزبالله — همه در خدمت پیروزی در این نبرد بودهاند. بیاعتمادی او به واشنگتن از زمانی که دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۸ از توافق هستهای ۲۰۱۵ که با دولت اوباما بسته شده بود خارج شد، تنها عمیقتر شده است.
جمهوری اسلامی به محدودیتهای خود در این تقابل آگاه است. ارتش آن در برابر تسلیحات پیشرفته آمریکا بهوضوح ناتوان است. اقتصادش بهشدت تحت فشار تحریمهای بینالمللی است. و در سالهای اخیر، مردم ایران علیه سیاست مقاومت دائمی در برابر غرب و همچنین سرکوبهای داخلی شوریدهاند. ایالات متحده نیز حضور گستردهای در منطقه دارد، با دهها هزار نیروی نظامی که در شبکهای از پایگاهها مستقرند.
اگر گذشته نشانهای باشد، آیتالله خامنهای عقبنشینی نخواهد کرد، چه رسد به تسلیم. او فعلاً آتشبس با اسرائیل را پذیرفته — اما فقط به این دلیل که مطمئن است ایران در برابر حملات آمریکا و اسرائیل مقاومت کرده است. در گذشته نیز، زمانی که لازم دانسته، عقبنشینیهایی داشته است. تهران هم به توافق هستهای ۲۰۱۵ پیوست و هم در دور اخیر مذاکرات با آمریکا شرکت کرد تا فشار اقتصادی را کاهش دهد.
اما آیتالله خامنهای علاقهای به مصالحههایی که مسیر ایران را بهطور اساسی تغییر دهد ندارد. حتی از ظاهر شدن بهعنوان کسی که آماده مصالحه است نیز پرهیز دارد، زیرا معتقد است ایالات متحده این را بهعنوان نشانه ضعف تعبیر خواهد کرد. او بیش از ده سال پیش در دیداری با مشاورانش گفته بود: «آمریکا مثل سگ است. اگر عقب بروی، حمله میکند؛ اما اگر به سمتش حمله کنی، عقبنشینی میکند.»
رهبر ایران در عوض به دنبال برقراری تعادلی است که میتوان آن را «نه جنگ، نه صلح» توصیف کرد. او نه خواهان تقابل است و نه عادیسازی روابط با ایالات متحده. آنچه میخواهد این است که واشنگتن از مهار ایران دست بکشد، اقتصادش را از قید و بند آزاد کند و به ایران اجازه دهد جایگاه یک قدرت منطقهای بزرگ را به دست آورد.
آیتالله خامنهای معتقد است که ایران میتواند با گذشت زمان به این هدف برسد. اگر تهران پایداری کند، او باور دارد که میتواند میل به جنگ را در واشنگتن و تلآویو فرسوده کند. رژیم او طی دههها، راهبرد نظامی خود را بر اساس صبر و مقاومت بنا کرده؛ بازتابی از درسهایی که از جنگ ایران و عراق گرفتهاند. در سال ۱۹۸۰، عراق حملهای غافلگیرکننده علیه همسایهاش آغاز کرد و هزاران کیلومتر مربع از جنوب غربی ایران را اشغال کرد. دو سال بعد، ایران با بهرهگیری از نیروهای چریکی و حملات موسوم به «موج انسانی»، توانست بخش زیادی از مناطق از دسترفته را بازپس گیرد. برای آیتالله خامنهای و یارانش، این درس بود که ایران میتواند دشمنان مجهزتر را فرسوده کند — حتی وقتی همه چیز علیه آن است.
این درس راهنمای واکنش ایران به حمله ۲۰۰۳ آمریکا به عراق نیز بود. آیتالله خامنهای که مطمئن بود ایران هدف بعدی واشنگتن است، سردار قاسم سلیمانی — که در سال ۲۰۲۰ در حمله پهپادی آمریکا کشته شد — را مأمور کرد تا از آشوب و شورشهای در حال وقوع در عراق استفاده کند و آمریکا را در باتلاق گرفتار سازد. سلیمانی شبکهای از نفوذ ایران در عراق ایجاد کرد، سیاستمداران عراقی را با خود همراه کرد و نیروهای شبهنظامی شیعه را علیه نظامیان آمریکایی بسیج نمود. این راهبرد مؤثر واقع شد؛ تا سال ۲۰۱۱، ایالات متحده بیشتر نیروهایش را پس از شورشی فرسایشی و طاقتفرسا از عراق خارج کرده بود.
در سالهای اخیر، ایران فرصت زیادی برای آمادهسازی خود در برابر حمله آمریکا یا اسرائیل داشته است. دفن عمیق سایت غنیسازی فردو، برای نمونه، احتمالاً آن را از تخریب کامل توسط بمبهای سنگرشکن آمریکا نجات داده است. یک جنگ گستردهتر تهدیدی جدیتر خواهد بود — بهویژه در زمانی که اقتصاد ایران ضعیف است و مردمش ناراضیاند. اما تهران احتمالاً به این نتیجه رسیده که میتواند فشارهای اقتصادی زمان جنگ را تحمل کند، و مردم نیز با اتحاد ملی، خشم خود را متوجه دشمنان خارجی خواهند کرد.
با در نظر گرفتن این محاسبات، آیتالله خامنهای بهوضوح احساس کرده که باید واکنش نشان دهد تا نشان دهد که شکست نخورده است. او همچنین میخواهد نشان دهد که واشنگتن نمیتواند اهداف خود را با زور محقق کند؛ چه هدف تغییر رژیم باشد، چه پایان برنامه هستهای ایران. هدف ایران بازدارندگی است، نه تشدید تنش. مقیاس و زمانبندی پرتاب موشک به پایگاه العدید در قطر، کاملاً حسابشده به نظر میرسد؛ مقامات ایرانی پیشتر اعلام کرده بودند که حملهای در راه است.
اگر آتشبس فروبپاشد و جنگ از سر گرفته شود، ایران ممکن است به کشتیها یا پایگاههای آمریکا در خلیج فارس حمله کند یا تنگه هرمز را ببندد. صرفنظر از اینکه این کار را بکند یا نه، مهم این است که توانایی آن را دارد که جهان را در حالت بلاتکلیفی نگه دارد و با این ابهام، بر قیمت انرژی و کسبوکار جهانی تأثیر بگذارد.
اگر ایران حمله کند، این حملات احتمالاً با هدف کشاندن اسرائیل و آمریکا به جنگی فرسایشی انجام خواهد شد. تهران باور دارد که یک جنگ طولانی، برنامههای آمریکا و اسرائیل برای پیروزی قاطع را ناکام میگذارد و آنان را وادار به سازش میکند — تحت فشار هزینههای روزافزون و اعتراضات داخلی. ایران، دعوت دونالد ترامپ به صلح را مسیر مطلوب دیپلماتیک نمیبیند. فقط پس از آنکه دوباره قدرت بازدارندگی به دست آورد — احتمالاً از طریق دستیابی به سلاح هستهای — ممکن است آماده گفتگو شود.
آیا رژیم آیتالله خامنهای توان نظامی، استحکام داخلی و پایداری سیاسی لازم برای تحمل جنگی فرسایشی را دارد؟ این ابهام بخشی از نقشه اوست. شاید مهمتر از آنکه ایران توان جنگیدن تا ابد را داشته باشد، این باشد که بتواند بیش از آنچه واشنگتن یا اسرائیل تحمل میکنند، دوام بیاورد — بهویژه اگر بتواند زیرساختهای هستهای خود را بازسازی کرده و حتی به زرادخانه هستهای دست یابد.
محاسبات ایران تا حد زیادی بستگی دارد به اینکه چه بخشی از برنامه هستهایاش از بمباران آمریکا جان سالم به در برده، و اینکه آیا میتواند ذخیره اورانیوم غنیشده فعلی را به سلاح اتمی تبدیل کند یا نه. ممکن است ایران بهزودی درِ برنامه هستهای خود را به روی بازرسان خارجی ببندد — و حتی اگر عضو پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای باقی بماند، جهان را نسبت به اهدافش در ابهام نگه دارد. ایالات متحده ممکن است سعی کند پیشرفت ایران را سد کند، اما بدون اعزام نیروهای زمینی، شاید کاری از پیش نبرد.
و این همان چیزی است که آیتالله خامنهای بهخوبی ممکن است روی آن حساب باز کرده باشد: اینکه چشمانداز یک «جنگ بیپایان» دیگر در خاورمیانه، آنقدر ترسناک است که آمریکا را وادار به عقبنشینی کند. از نظر تهران، آمریکا همین حالا هم از طریق پذیرش مشتاقانه آتشبس از سوی ترامپ، گام اول را برداشته است. تا پیش از این، ایران امیدوار بود که جاهطلبیهای هستهایاش بتواند مهار آمریکا را پایان دهد و در مذاکرات، تخفیف تحریمها را کسب کند. اکنون، آیتالله خامنهای ممکن است به این نتیجه برسد که تنها راه رسیدن به هدفش، عبور قطعی از خط قرمز هستهای است.