به گزارش آیتدگان؛ مریم لطفی در این گزارش نوشته است؛
خبر، عصر شنبه ۲۲ آذرماه، در چابهار پیچید؛ جایی پشت دیوارهای زندان شهر، پیکر بیجان کودکی پیدا شد که دو روز تمام خانوادهاش در کوچهها و خیابانها دنبالش گشته بودند. «محمد خالقی»، کودک اهل استان سیستان و بلوچستان که از عصر پنجشنبه ۲۱ آذرماه ناپدید شده بود، با نشانههای آشکار یک قتل خشن کشف شد؛ قتلی که هنوز پاسخ روشنی برای چرایی و چگونگی آن ارائه نشده است.
بر اساس گزارش منابع محلی و آنچه پلیس در بررسیهای اولیه اعلام کرده، پیکر این کودک حوالی ساعت ۲۱ شب در محدوده پشت زندان چابهار پیدا شد. آثار بریدگی شدید در ناحیه گلو و سوختگی ناشی از آتشسوزی بر بدن او دیده میشد و شواهد اولیه حاکی از آن است که جسد پس از قتل، با بنزین به آتش کشیده شده است. جسد برای انجام کالبدشکافی به پزشکی قانونی منتقل شده و تحقیقات پلیس برای شناسایی عامل یا عاملان این جنایت همچنان ادامه دارد.
محمد خالقی عصر پنجشنبه، حوالی ساعت ۱۸، برای خرید نان از خانه خارج شده بود؛ تلفن همراهش را در منزل گذاشت و دیگر هرگز بازنگشت. خانوادهاش میگویند تا زمان کشف جسد، هیچ خبری از سرنوشت او نداشتند و جستوجوها، تماسها و پرسوجوها به نتیجهای نرسیده بود. آنها همچنین تاکید کردهاند با هیچ فرد یا گروهی اختلاف یا درگیری نداشتهاند و انگیزه این قتل برایشان کاملا نامعلوم است.
روایت پسرخاله محمد
جزئیات گم شدن محمد خالقی، ساعاتی پیش از کشف پیکرش، از خلال روایت نزدیکان او روشنتر میشود؛ روایتهایی که نشان میدهد این کودک چگونه در یک عصر عادی پاییزی، در فاصلهای کوتاه از خانه، ناپدید شد. امید میربلوچ، پسرخاله محمد، که از نخستین ساعات ناپدید شدن او پیگیر ماجرا بوده، در گفتوگو با «شرق»، لحظهبهلحظه آنچه را رخ داده، شرح میدهد؛ از خروج کودک برای خرید نان تا شبی که خبر پیدا شدن جسد به خانواده رسید.
به گفته امید میربلوچ، محمد عصر پنجشنبه حوالی ساعت ۶ و ۲۰ دقیقه، به درخواست مادرش برای خرید نان از خانه خارج میشود. پیش از خروج، تلفن همراهش را در خانه میگذارد؛ تصمیمی که خانواده آن را ناشی از نگرانیهای امنیتی منطقه میدانند. تصاویر دوربین یکی از همسایهها نیز نشان میدهد که کودک در همان ساعت از مقابل خانه همسایه عبور کرده و به سمت نانوایی رفته است.
او توضیح میدهد که همزمان با ناپدید شدن محمد، اعضای خانواده و فامیل در مراسم عروسیای در روستا حضور داشتهاند و خبر گم شدن کودک زمانی به آنها میرسد که شب شده است. خانواده محمد حوالی ساعت ۱۰ یا ۱۱ شب، موضوع را به امید اطلاع میدهند. امید میربلوچ میگوید در ابتدا تصور کرده ماجرا میتواند یک سوءتفاهم یا گم شدن موقت کودک باشد؛ احتمالی که در چنین موقعیتهایی پیش میآید.
به گفته او، از همان ساعات اولیه، تلاش برای پیدا کردن محمد آغاز میشود. میربلوچ که در فضای مجازی دنبالکنندههای زیادی دارد، با انتشار استوری و اطلاعرسانی گسترده در اینستاگرام، واتساپ و دیگر شبکهها، از مردم میخواهد در صورت داشتن هر گونه اطلاعات کمک کنند. خانواده و بستگان، شب و روز در انتظار خبری از کودک میمانند.
اما این انتظار، شامگاه شنبه با تماسی تلفنی به پایان میرسد. حوالی ساعت ۸ یا ۹ شب، یکی از اهالی منطقه میرآباد با خانواده تماس میگیرد و خبر میدهد که جسدی در آن محدوده پیدا شده و از آنها میخواهد برای شناسایی مراجعه کنند. خانواده به محل میروند و با پیکر بیجان محمد روبهرو میشوند.
میربلوچ تاکید میکند که بر اساس آنچه خانواده در محل مشاهده کردهاند، گلوی کودک بریده شده و پیکر او پس از قتل با بنزین به آتش کشیده شده بود؛ اقدامی که به گفته او به نظر میرسد برای از بین بردن آثار جرم و از بین بردن اثر انگشت قاتل یا قاتلان انجام شده است. او در عین حال، برخی شایعات منتشرشده در فضای مجازی درباره مثله شدن شدید پیکر را رد میکند و میگوید خانواده تنها آثار بریدگی در ناحیه گلو و سوختگی جسد را مشاهده کردهاند.
به گفته او، با وجود سوختگی، خانواده توانستهاند محمد را از روی شلوارکی که در آخرین لحظات به پا داشته و بخشی از آن باقی مانده بود، شناسایی کنند. همان شب، پیکر کودک تحویل گرفته میشود و خانواده وارد مراحل اداری و قانونی میشوند.
میربلوچ در ادامه توضیح میدهد: «محل سکونت خانواده در شهرک نیلوفر، یکی از شهرکهای جدید چابهار و در نزدیکی ترمینال است»؛ منطقهای که به گفته او پیشتر شاهد چنین حوادثی نبوده است. جسد اما در میرآباد پیدا شده؛ محدودهای که فاصله قابل توجهی با محل زندگی کودک دارد.
او در توصیف خانواده محمد میگوید این کودک یک خواهر بزرگتر و یک خواهر کوچکتر حدود ۹ یا ۱۰ ساله دارد و خانوادهاش هیچگونه اختلاف یا درگیری شناختهشدهای با فرد یا گروهی نداشتهاند.
به گفته او، پدر محمد، فردی خوشنام است که به عنوان مسافرکش فعالیت میکند و از ساعات عصر تا نیمهشب کار میکند. میربلوچ تاکید میکند که حتی پس از وقوع حادثه، از پدر کودک پرسیده آیا با کسی اختلافی داشته یا تهدیدی متوجه خانواده بوده و پاسخ منفی شنیده است.
آرامترین کودک خانواده
امید میربلوچ در ادامه گفتوگو، از وضعیت روحی خانواده، بهویژه مادر محمد، میگوید: «از همان لحظهای که کودک ناپدید شد، مادرش دچار فروپاشی کامل روحی شده است. مادر محمد از روز گم شدن فرزندش، بیقرار فقط روی سجاده افتاد و با گریه از خداوند طلب رحم و صبر کرد؛ وضعیتی که پس از اعلام خبر کشف جسد، بهشدت وخیمتر شد و خانواده عملا قادر به رسیدگی به امور روزمره خود نبودهاند».
او میگوید محمد تنها پسر خانواده بوده؛ کودکی که با حداقل امکانات و در شرایطی دشوار بزرگ شده و همه امید خانواده به آینده او گره خورده بود. پدر و مادرش با وجود مشکلات معیشتی تلاش کرده بودند مسیر تحصیل و زندگی بهتری برای او فراهم کنند.
محمد ۱۴ ساله و دانشآموز پایه دوم متوسطه بود. پس از انتشار خبر قتل، خانواده برای اطمینان از نبود هر گونه درگیری یا مساله پیشین، با دوستان مدرسه و اطرافیان او گفتوگو کردهاند. به گفته میربلوچ، همکلاسیهای محمد و بستگانش که به مدرسه مراجعه کردهاند، تاکید داشتهاند او دانشآموزی آرام، بیحاشیه و بدون هیچگونه سابقه درگیری بوده است.
او اضافه میکند که حتی معلم محمد، که از دنبالکنندگان صفحه او در شبکههای اجتماعی بوده، پس از دیدن فراخوانها برای یافتن کودک، با او تماس گرفته و گفته است محمد از آرامترین و بیمسالهترین دانشآموزان کلاس بوده؛ کودکی که به گفته معلمش «فرشتهخو» بوده و هیچ نشانهای از تنش یا اختلاف با دیگران نداشته است.
میربلوچ در توصیف ویژگیهای شخصیتی محمد میگوید: «این کودک بر خلاف بسیاری از همسنوسالانش، علاقهای به پرسه زدن بیرون از خانه یا رفتوآمدهای بیدلیل نداشت و بیشتر وقت خود را در خانه میگذراند؛ با تلفن همراه بازی میکرد یا به سرگرمیهای ساده مشغول بود». او تاکید میکند که محمد نه وسیله ارزشمندی همراه خود داشته و نه حتی تلفن همراهش را با خود برده بوده؛ موضوعی که به گفته خانواده، هر گونه انگیزه سرقت را زیر سوال میبرد.
به گفته او، تاکنون خانواده از وقوع حوادث مشابه در آن محدوده اطلاع نداشتهاند و همین مساله، ابهامات و نگرانیها را بیشتر کرده است. میربلوچ در عین حال میگوید خواسته اصلی خانواده، شناسایی سریع عامل یا عاملان این قتل است؛ نه فقط برای رسیدن به پاسخ، بلکه برای جلوگیری از تکرار چنین فاجعهای برای دیگر خانوادهها، چه در چابهار و چه در دیگر نقاط کشور.
او در پایان، از وضعیت بسیار نامساعد جسمی و روحی پدر محمد سخن میگوید؛ پدری که به گفته او، پس از اطلاع از جزئیات حادثه، حتی توان راه رفتن نداشته و اطرافیان مجبور شدهاند او را برای پیگیری امور قضایی و حضور در آگاهی، همراهی و حمایت کنند. میربلوچ تاکید میکند که خانواده در این مرحله، بیش از هر چیز به آرامش، حمایت و پاسخگویی مسئولان نیاز دارند.
ابهامات قتل محمد
در کنار روایت خانواده از ساعات گم شدن و کشف پیکر محمد خالقی، ابهامهای جدی درباره ابعاد پرونده و روند رسیدگی قضایی همچنان باقی است؛ ابهامهایی که تا پیش از اعلام نظر رسمی پزشکی قانونی، پاسخ روشنی برای آنها وجود ندارد. نزدیکان این کودک میگویند آنچه تاکنون مطرح شده، بیش از آنکه مبتنی بر گزارشهای قطعی باشد، بر حدس و گمان استوار است. دادمحمد ویدادزهی، پسرعمه محمد، در گفتوگو با «شرق» از همین زاویه، هم به وضعیت بررسیهای پزشکی قانونی اشاره کرده و هم مطالبه اصلی خانواده را فراتر از یک پرونده جنایی، در سطح امنیت عمومی شهر مطرح میکند.
او توضیح میدهد که جسد محمد برای بررسیهای تخصصی به پزشکی قانونی منتقل شده و با توجه به نظر کارشناسان، انجام کالبدشکافی ضروری تشخیص داده شده است. خانواده نیز بدون هیچ مخالفتی، مجوز انجام این فرایند را صادر کردهاند. به گفته ویدادزهی، پاسخ نهایی پزشکی قانونی بلافاصله آماده نخواهد شد و نمونهها برای بررسیهای تکمیلی به مراکز استانی و تهران ارسال میشود؛ فرایندی که ممکن است حدود یک ماه به طول بینجامد.
ویدادزهی در ادامه، بر بیگناهی کامل محمد تاکید میکند و میگوید او یک دانشآموز بوده که هیچگونه رفتار خلاف قانون یا ناهنجار نداشته است. به گفته او، خانواده و اطرافیان نمیتوانند هیچ توجیه یا انگیزهای برای چنین قتل خشنی تصور کنند و همین مساله، پرسشها و نگرانیها را دوچندان کرده است.
او اضافه میکند: «مطالبه اصلی خانواده، فراتر از پیگیری یک پرونده جنایی، برقراری امنیت عمومی است». به گفته ویدادزهی، وقتی یک دانشآموز یا شهروند عادی احساس امنیت نداشته باشد، نمیتوان از امنیت یک شهر سخن گفت.
او تاکید میکند تامین امنیت، وظیفهای است که بر عهده حاکمیت و نهادهای مسئول قرار دارد و انتظار میرود این نهادها در برابر چنین رخدادهایی پاسخگو باشند.
به باور او، قتل یک کودک به این شکل، مصداق آشکار ظلم است و هر فرد یا نهادی که به طور مستقیم یا غیرمستقیم در این پرونده نقش داشته یا در انجام وظایف خود کوتاهی کرده باشد، باید مورد پیگرد و پاسخگویی قرار گیرد. ویدادزهی تاکید میکند که خانواده نه به دنبال قضاوت زودهنگام، بلکه خواهان روشن شدن حقیقت و تضمین عدم تکرار چنین فجایعی هستند.
او در پایان، به وضعیت نامساعد روحی پدر و مادر محمد اشاره میکند و میگوید از دست دادن تنها پسر خانواده، آن هم در چنین شرایطی، فشار روانی سنگینی بر آنها وارد کرده است؛ فشاری که بدون حمایت اجتماعی و پاسخ روشن از سوی مسئولان، میتواند پیامدهای عمیقتری بهدنبال داشته باشد.
دوربینهای خواب و خراب شهر
در حالی که خانواده محمد خالقی همچنان در شوک از دست دادن او به سر میبرند، پرسشهای متعددی درباره مسیر ناپدید شدن کودک، نحوه انتقال پیکر و خلأهای امنیتی در محدوده محل وقوع حادثه مطرح است. نزدیکان محمد میگویند بخشی از این ابهامها به نبود یا از کار افتادن زیرساختهای نظارتی باز میگردد؛ مسالهای که روند کشف حقیقت را با دشواری روبهرو کرده است. خالد فولادی، دایی محمد، در گفتوگو با «شرق» با اشاره به روند رسیدگی به پرونده میگوید خانواده هیچ نشانهای دال بر وجود انگیزه شخصی، اختلاف قبلی یا مساله مشکوک در زندگی محمد پیدا نکردهاند و آنچه بیش از همه ذهن آنها را درگیر کرده، مساله ناامنی و نبود نظارت مؤثر در مسیر تردد کودک است.
فولادی میگوید محمد از خانه خارج شده و مسیر حرکت او تا حدود ۲۰۰ متر نخست، در تصاویر یکی از دوربینهای مدار بسته ثبت شده است؛ تصاویری که نشان میدهد او به سمت نانوایی حرکت میکند. به گفته او، در همین تصاویر، عبور یک موتورسیکلت از همان مسیر دیده میشود، اما پس از آن، به دلیل نبود یا خرابی دوربینها، ادامه مسیر نامشخص میماند.
او توضیح میدهد خانواده و بستگان، دوربینهای موجود در مسیر را بررسی کردهاند؛ از جمله دوربین مدرسهای که در همان محدوده قرار داشته، اما این دوربین به گفته مسئولان مدرسه، مدتهاست خراب بوده است. فولادی اضافه میکند که دوربین مسجد ولیعصر، که در مسیر حرکت محمد قرار داشته نیز خراب بوده است. به گفته او، خانواده از طریق متولیان مسجد و همچنین فرمانداری پیگیریهایی انجام دادهاند، اما پاسخ دریافتی این بوده که دوربینها فعال نبودهاند.
خالد فولادی در ادامه به محل کشف جسد اشاره میکند و میگوید پیکر محمد در منطقه میرآباد، در فاصلهای حدود ۵ تا ۱۰ کیلومتری از شهرک نیلوفر- محل سکونت خانواده- پیدا شده است؛ محدودهای در پشت زندان و حوالی پایگاه شهید رجایی. به گفته او، این فاصله نشان میدهد که کودک به مکانی دور از محل زندگیاش منتقل شده و همین موضوع، ابعاد پرونده را پیچیدهتر میکند.
دایی محمد میگوید هنوز بررسی دوربینهای زندان یا پایگاههای اطراف انجام نشده و خانواده امیدوارند این موضوع هر چه سریعتر از سوی نهادهای مسئول پیگیری شود. او ابراز امیدواری میکند با بررسی دقیق تصاویر موجود و پاسخ پزشکی قانونی، عامل یا عاملان این جنایت شناسایی شوند. به گفته او، اطلاعرسانی شفاف و پاسخگویی مسئولان، تنها راه بازگرداندن حداقلی از آرامش به خانواده و کاهش نگرانیهای عمومی درباره امنیت شهروندان است.
محمد خالقی، کودکی که عصر یک روز معمولی برای خرید نان از خانه بیرون رفت، حالا نامی است که در حافظه شهر با ترس، پرسش و اندوه گره خورده است. پشت این نام، خانوادهای ایستادهاند که هنوز در جستوجوی پاسخاند؛ پاسخ به این پرسش ساده و دردناک که چگونه یک کودک، در فاصلهای کوتاه از خانه، به چنین سرنوشتی دچار شد.