این درحالی است که در ویدیوی کاملی که از اعترافات بهمن فرزانه، قاتل الهه حسیننژاد، منتشر شده، او در بخشی از صحبتهای خود به زبان ترکی، الهه حسیننژاد را «بیحیا» توصیف کرده و میگوید اتفاقی که برای او افتاده کار «سرنوشت» بوده است.
از سوی دیگر، خبرگزاری فارس نوشته: «در پی بررسیهای اخیر پرونده قتل الهه حسیننژاد، اعترافات متهم با تناقضهای جدی روبهرو شده است. وی که پیشتر انگیزه خود از این جنایت را سرقت عنوان کرده بود، اخیراً در اظهارات جدید خود از این ادعا عدول کرده است. بررسیها نشان میدهد طلاهای مقتول به سرقت نرفته و این موضوع، فرضیه سرقت را با تردید مواجه ساخته است. با این حال، به دلیل ناپایداری در اعترافات متهم، نمیتوان به صورت قطعی به اظهارات فعلی وی استناد کرد.»
بخشهایی از گفتگوی روزنامه همشهری با متهم به قتل الهه حسیننژاد، را بخوانید؛
انگیزهات از قتل، سرقت گوشی موبایل مقتول بود؟
من اصلا قصد قتل نداشتم
پس چه شد که جان دختر بی گناه را گرفتی؟
۶ ماه بود که از همسرم جدا شده بودم. من همسرم را دوست داشتم اما خیلی با هم اختلاف داشتیم. از اینکه مرا ترک کرده بود عصبانی بودم. خواستم با آن دختر درددل کنم که آرام شوم اما حرفهایی زد که عصبانی شدم. لحظه آخر هم که گوشی موبایلش را دیدم، وسوسه شدم تا گوشی را از او بگیرم اما مقاومت کرد و من ناخواسته جانش را گرفتم.
کجا با مقتول درگیر شدی؟
زیر پل شهرک قائمیه.
چه حرفهایی زد؟
حرفهایی که اعصابم را به هم ریخت و کنترلم را از دست دادم.
پس چرا قبلا گفتی با دیدن گوشی موبایلش وسوسه سرقت به جانت افتاده است؟
گوشی اش را سرقت کردم اما انگیزهام اصلا سرقت نبود. آن شب وقتی مقتول به عنوان مسافر سوار ماشینم شد، چون عجله داشت گفت کرایه مسافرهای دیگر را هم می پردازد و دربستی ماشین مرا کرایه کرد. اگر قصد من شیطانی یا سرقت بود باید تا مقتول سوار میشد حرکت میکردم. کار من مدت هاست که مسافرکشی است و آن شب هم می خواستم مسافر سوار کنم و بعد به خانه بروم اما فکر نمی کردم که مسیر زندگیم تغییر کند و به اینجا کشیده شود. حالا همه مرا یک جانی بیرحم میدانند، درست است؟ اما من واقعا از همان ابتدا قصد کشتن نداشتم.
همیشه با خودت چاقو حمل میکنی؟
من مسافرکشم. شب ها مسافر میزنم. معمولا در میدان آزادی مسافر سوار می کنم و مقصدم اطراف تهران است. بارها مسافر به خارج از تهران بردم و گاهی هم سمت فرودگاه امام خمینی رفتم. به همین دلیل چاقو را برای دفاع از خودم حمل می کردم تا چنانچه خطری تهدیدم کرد از آن استفاده کنم اما فکرش را نمی کردم که روزی مرتکب قتل شوم.
گفتی با همسرت اختلاف داشتی، اختلافات شما بر سر چه مسائلی بود؟
با هم نمی ساختیم اما من عاشقش بودم. بالغ بر ۵۰ بار از یکدیگر شکایت کرده و کارمان به دادسرا کشیده شده بود. بر سر کوچکترین مسائل درگیر می شدیم. البته بیشتر برمی گشت به خانوادههایمان. در نهایت تصمیم به جدایی گرفت. حدود ۶ ماه قبل از هم جدا شدیم.
چند سال با هم زندگی کردید؟
۱۲ سال.
بعد از طلاق چه کردی؟
من تنها زندگی می کردم. قبل از طلاقمان ساکن اسلامشهر بودیم اما جدایی خیلی مرا اذیت کرد. احساس تنهایی می کردم و دوست داشتم همسرم برمی گشت اما میدانستم اما برگشتی در کار نیست.
همسرت هم از اسلامشهر رفت؟
رفت خرم آباد پیش پدر و مادرش.
از ترس تو فرار کرد؟
نه. مگر من هیولا هستم؟ پدرش از چند سال قبل با باجناقم، یک نان فانتزی افتتاح کردند. به خاطر پدرش رفت نه از ترس من.
پرونده ات نشان می دهد سابقه داری.
سابقه درگیری، شرارت و تهدید دارم اما هیچ سابقه تجاوز یا آدمربایی و زورگیری و سرقت ندارم. باور کنید من اصلا قصد سرقت یا هر نیت دیگری که بگویید نداشتم. گفتم که عصبانی بودم. میخواستم با او درددل کنم اما عصبانیتم بیشتر شد.
اما ظاهرا قبلا یک پرونده سرقت داشتهای.
من اهل سرقت نبودم. تنها سابقه سرقتم برمی گردد به دزدیدن دو گوسفند. ماجرا از این قرار بود که چند سال قبل با خانواده عمویم دچار اختلاف شدم و برای انتقام جویی دو تا از گوسفندانش را دزدیدم.