آیزاک چوتینر از نیویورکر در گفتگو با آرون دیوید میلر، کارشناس سیاست خارجی که پیشتر در وزارت امور خارجه آمریکا فعالیت میکرده و برای چند دهه در مذاکرات صلح خاورمیانه نقش داشته، به بررسی نقش مبهم و متناقض ترامپ در منازعه اخیر بین اسرائیل و ایران پرداخته است.
میلر توضیح میدهد که ترامپ علیرغم تمایل نداشتن به ورود به جنگ، نتوانسته یا نخواسته مانع اقدامات نظامی اسرائیل شود و عملاً آمریکا را به آستانه درگیری مستقیم با ایران کشانده است: «ترامپ فاقد استراتژی مشخص است و اغلب تصمیمهایش براساس ظاهر، قدرتنمایی و واکنش لحظهای گرفته میشود. با وجود فرصتهایی که برای عقبنشینی یا تأثیرگذاری مؤثر بر اسرائیل داشت، او با بیتوجهی به پیامدهای بلندمدت، اکنون خود را در موقعیتی گرفتار میبیند که ممکن است به جنگی گستردهتر منجر شود، بدون آنکه برنامهای روشن برای «روز بعد» داشته باشد.»
در ادامه ترجمه کامل مصاحبه آیزاک چوتینر با آرون دیوید میلر که با تیتر «استراتژی بیاستراتژی دونالد ترامپ در قبال ایران» Donald Trump’s No-Strategy Strategy on Iran که در ۱۸ ژوئن ۲۰۲۵ در نیویورکر منتشرشده را در ادامه بخوانید؛
هفته گذشته، اسرائیل یک کارزار گسترده بمباران علیه ایران را آغاز کرد؛ اقدامی که نخستوزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو، آن را تلاشی برای نابودی برنامه هستهای ایران عنوان کرده است.
ایران نیز در پاسخ، موشکهایی شلیک کرده، اما برتری نظامی اسرائیل کاملاً مشهود بوده است: اسرائیل سایتهای هستهای و تأسیسات انرژی سراسر ایران را آسیب زده و برخی از چهرههای کلیدی در رهبری نظامی ایران را ترور کرده است.
دونالد ترامپ، رئیسجمهوری که ماههاست میگوید دوست دارد توافقی هستهای با ایران امضا کند—و که در سال ۲۰۱۸ از توافقی که دولت باراک اوباما با ایران امضا کرده بود خارج شد—با این حال، حمایت قابلتوجه نظامی و لفظی از کارزار فعلی اسرائیل ارائه کرده است.
با وجود آنکه بهنظر میرسید ابتدا تمایلی به حمایت از حمله اسرائیل نداشت، حالا بارها ایران و رهبر عالی آن را تهدید کرده و خواستار تخلیه تهران شده است.
او اعلام کرده که ایالات متحده ممکن است بهطور رسمی وارد درگیری شود، شاید با هدف نابود کردن تأسیسات غنیسازی اورانیوم فردو در ایران؛ مکانی که باور عمومی این است که تنها با تسلیحات آمریکایی قابل نفوذ است.
برای بررسی این احتمال، و اندیشیدن درباره نقش ایالات متحده در این درگیری، اخیراً با آرون دیوید میلر، پژوهشگر ارشد در بنیاد کارنگی برای صلح بینالمللی، تماس تلفنی داشتم. او پیشتر در وزارت امور خارجه آمریکا فعالیت میکرده و برای چند دهه در مذاکرات صلح خاورمیانه نقش داشته است؛ بهویژه در پایان دوران دولت کلینتون.
در طول گفتوگوی ما، که برای اختصار و وضوح ویرایش شده، درباره این صحبت کردیم که چرا ترامپ تصمیم به حمایت از جنگ اسرائیل علیه ایران گرفته، این درگیری چه چیزهایی درباره رابطه آمریکا و اسرائیل آشکار میکند، و چرا مردم همچنان رویکرد ترامپ به سیاست خارجی را اشتباه درک میکنند؛
درک شما تا این لحظه از نحوه درگیر شدن دولت ترامپ در منازعه بین اسرائیل و ایران چیست؟
فکر میکنم این موضوع بازتابدهنده رئیسجمهوری است که اصولاً نمیخواهد درگیر یک منازعه بزرگ شود و نمیخواست ایالات متحده را وارد یک درگیری عمده کند، اما نه تلاش کرده و نه راهی پیدا کرده تا از این درگیری خارج شود یا احتمال مداخله آمریکا را کاهش دهد. این معضل اوست.
ما جنگندههای اف-۳۵ داریم. سامانههای موشکی ایجیس داریم. پاتریوت داریم. او به اسرائیلیها حاشیهٔ سیاسی عظیمی برای حمایت داده. او بسیاری از طرفداران مگا (MAGA) را که فکر میکردند حمایت از اسرائیل تلف کردن پول است، کنار زده. و حالا حتی حمایت لفظی هم ارائه داده است.
پس اگر نمیخواست آمریکا را درگیر کند، چرا دارد این کارها را انجام میدهد؟
برای دونالد ترامپ همیشه موضوع این است: من چگونه به نظر میرسم؟ آیا کسی سرم را کلاه گذاشته؟ آیا من ضعیف به نظر میرسم؟ آیا بیشازحد وعده دادهام یا بیشازحد برای توافق با ایران تعهد دادهام؟
فکر میکنم دارد از «نیاز» یک «فضیلت» میسازد. اما هر وقت به او اطلاع داده میشد که اسرائیلیها قصد حمله دارند، این توان و اختیار شخصیتی و سیاسی را داشت که به نتانیاهو بگوید صبر کند، و دستکم برای زمانخریدن مداخله کند.
روز سهشنبه، نیویورک تایمز گزارش داد که دولت آمریکا اساساً احساس میکرد در تنگنا قرار گرفته و نتانیاهو به هر حال قصد حمله به ایران را داشت. بنابراین، تا حدی باید با او همراه میشدند چون نمیتوانستند جلویش را بگیرند. شما بهنظر میرسد میگویید درواقع آنها اختیار و قدرتی بیشتر از این داشتند.
بگذارید بگویم چرا اینطور فکر میکنم. این دیدگاه محبوبی نیست، و خیلیها هم آن را نمیپذیرند. دونالد ترامپ در شش هفته گذشته کارهایی درباره اسرائیل کرده که هیچ رئیسجمهور جمهوریخواه یا دموکراتی که من با آنها کار کردهام—از جیمی کارتر گرفته تا جورج بوش—انجام ندادهاند.
او از دو قانون از سه قانون اصلی «گرانش سیاسی» که بر رابطه آمریکا و اسرائیل حاکم بوده، عبور کرده است. قانون اول «نبود فاصله» است. در ماه مارس، بدون اجازه اسرائیل، به مذاکرهکننده گروگانهای خود اختیار داد تا گفتوگویی با حماس باز کند؛ گروهی که پیشتر شهروندان آمریکایی را کشته بود و مسئول مرگ شهروندان دوتابعیتی آمریکایی-اسرائیلی بود.
او با حوثیها توافقی بست بدون آنکه نخستوزیر اسرائیل از آن باخبر باشد؛ توافقی که تلویحاً میگفت اگر به داراییهای دریایی ما حمله نکنید، آتشبس برقرار است. اما هیچچیز درباره پهپادها و موشکهای بالستیکی که علیه اسرائیل شلیک میشود، نگفت. سپس، علیرغم مخالفت نتانیاهو، تحریمها علیه رئیسجمهور جدید سوریه را برداشت.
در ماه آوریل، او نتانیاهو را از بوداپست به واشنگتن فراخواند. احتمالاً نخستوزیر فکر میکرد برای مذاکره درباره تعرفهها میآید. اما ترامپ در کنار نخستوزیر اسرائیل ایستاد و اعلام کرد که اکنون وارد مذاکره مستقیم با ایران شده است. هیچ رئیسجمهور آمریکایی دیگری چنین کاری را به این صورت انجام نمیداد. این یعنی کنار گذاشتن سیاست «نبود فاصله».
قانون دوم «مصون بودن از هزینهها یا پیامدهای سیاسی» است. اگر رئیسجمهوری دموکرات کارهایی را که من فهرست کردم انجام میداد، قطعاً کسی خواهان استیضاح او میشد. دامنه اختیارات ترامپ برای برخورد مستقلتر و انتقادیتر با نخستوزیر فعلی اسرائیل بسیار بیشتر از هر رئیسجمهور دیگری در تاریخ آمریکا بوده است. و این موضع، از همان دوره اول ریاستجمهوری ترامپ شکل گرفت؛ زمانی که او باور داشت نتانیاهو دارد از او سوءاستفاده میکند.
او تعهد احساسیای به «ایده اسرائیل»، «مردم اسرائیل»، یا «امنیت اسرائیل» ندارد، آنگونه که جو بایدن دارد. برای ترامپ، اسرائیل وسیلهای برای رسیدن به هدف است.
قانون سوم گرانش سیاسی که رابطه را شکل داده، «پرهیز از اعمال فشار شدید و مستمر» است. با وجود نقض دو قانون اول، او نتوانست یا نخواست به قانون سوم هم وارد شود.
در موضوعی بسیار مهم برای اسرائیل، که شامل منافع و سرمایههای آمریکا و احتمالاً جان آمریکاییها میشود، او نتوانست خودش را مجاب کند که بگوید: «ببین، میدانم که باید کاری که لازم داری انجام بدهی، انجام دهی، اما من نمیتوانم در این مسیر همراهت باشم. من به زمان بیشتری نیاز دارم.» او شاید نگفته باشد «آفرین» و چراغ سبز مستقیم هم نداده باشد، اما بهوضوح «نه» هم نگفته است.
وقتی گزارش نیویورکتایمز را خواندم، فکر کردم: خب، این چیزی است که قبلاً هم دیدهایم؛ یک دولت آمریکایی که به رسانهها درز میدهد که اسرائیلیها آنها را در گوشهای گیر انداختهاند و راه فراری نداشتهاند. و چیزی که بهنظر میرسد شما میگویید این است که ترامپ و دولتش درواقع اختیار سیاسیای داشتند که دیگر دولتهای آمریکا احساس میکردند ندارند، و او فقط از آن استفاده نکرد. در نتیجه، ما دوباره در همان موقعیتی قرار گرفتهایم که قبلاً هم بارها در آن بودهایم، با اینکه این بار میشد بدون همان هزینههای سیاسی از آن اجتناب کرد.
بله، من دارم برای شما یک روایت متضاد ارائه میدهم. و دیگران ممکن است بگویند، «اوه، آرون، مسخره نباش. ترامپ میدانست که ایران یک بازیگر بد است. او هیچ شکی نداشت.» من این را باور ندارم، چون فکر نمیکنم او به نتانیاهو متعهد باشد. قطعاً برایش مهم نیست که وضعیت انسانی ایرانیها یا فلسطینیها چگونه است.
بگذارید اینطور بگویم. ترامپ الآن دارد سه درگیری بینالمللی را مدیریت میکند که آمریکا در آنها نقش دارد: روسیه و اوکراین، اسرائیل و حماس، اسرائیل و ایران.
او هیچ راهبرد مؤثری برای اعمال نفوذ یا استفاده از اهرمهای آمریکا در هیچیک از این موارد ندارد. او موقعیتی فکر میکند. معاملهگر است. در نهایت، هیچ استراتژیای ندارد. نتانیاهو نزد او با یک نقشه آمد، و شاید ترامپ تردیدهایی داشت، اما «نه» نگفت. و وقتی طرح اجرا شد، او بدون هیچ دغدغه یا نگرانی درباره فردای آن، واکنش نشان داد.
فکر میکنم او از فردی که تردیدهای جدی داشت و نگران بود که در گوشه قرار گرفته، حالا تبدیل شده به کسی که—احتمالاً با اکراه—متعهد شده که…
او در اظهارات عمومیاش خیلی هم بیمیل به نظر نمیرسد.
درست است، دیگر اکراهی در کار نیست، چون بهنظر میرسد که او برای «قدرت» و «موفقیت» احترام قائل است. اسرائیلیها قدرت و موفقیت را در برابر یک بازیگر بد نشان دادهاند. بنابراین، وقتی او از فرصت اینکه بگوید «نه، به من زمان بده» گذشت، حالا دارد به استفاده از نیروی نظامی آمریکا در کنار اسرائیلیها فکر میکند.
نه فقط برای اینکه کاری به اقدامات اسرائیل اضافه کند، بلکه برای آنکه قدرت آمریکا را به کار گیرد تا کاری را انجام دهد که اسرائیلیها نمیتوانند:
سوخترسانی درازبرد و استفاده از بمبهای سنگرشکن، پرتابشده توسط بمبافکنهای B-2، برای حمله به راکتور فردو.
و فکر میکنم در ذهنش هنوز این ایده را رها نکرده که ورود به درگیری میتواند somehow تبدیل به اهرم شود. او میتواند نزد نتانیاهو برود و بگوید: «ببین، دیدی من چه کردم؟ حالا باید به روز بعد از آن فکر کنیم و تو باید متوقف شوی.»
اما فکر میکنم همینجا همهچیز از هم میپاشد. فکر میکنم ایرانیها پاسخ خواهند داد. آنها هزاران موشک بالستیک کوتاهبرد دارند. جغرافیا سرنوشت است.
آنها قبلاً در سپتامبر ۲۰۱۹ نشان دادهاند که میتوانند حملهای سازمانیافته به تأسیسات نفتی عربستان با استفاده از موشکهای کروز و پهپادها انجام دهند.
مطمئن نیستم که ایرانیها با توجه به نابرابری قدرت چه خواهند کرد، اما این احتمال کاملاً واقعی وجود دارد که به منافع آمریکا در عراق، سوریه و خلیج فارس حمله کنند. پس این میشود روز بعد از حمله. و باید اضافه کنم که مگر آنکه ترامپ بخواهد بهسمت «تغییر رژیم» برود، آمریکا و اسرائیل نمیتوانند برنامهٔ هستهای ایران را نابود کنند.
در منطقه، سه مدل تغییر رژیم وجود دارد:
اولی مصر یا تونس است—میلیونها نفر از مردم به خیابان میآیند و نیروهای امنیتی حاضر به تیراندازی نمیشوند.
دومی: یک نیروی نظامی منسجم و سازمانیافته که اعتبار دارد—در مورد سوریه، این نیرو یک شاخه القاعده بود که تحت حمایت ترکیه قرار داشت. حتی نمیدانستند چقدر سریع میتوانند به دمشق برسند. پوچی و پوکی رژیم باعث این امر شد.
مدل سوم، عراق و افغانستان است.
هیچکدام از این مدلهای تغییر رژیم برای وضعیت فعلی ایران مناسب یا قابلاجرا نیستند. پس پرسش این میشود: حتی اگر فردو نابود شود، آیا میتوان برنامه هستهای ایران را بهطور دائمی از بین برد؟ چه چیزی جلوی بازسازی آن را میگیرد؟
فکر میکنید هدف واقعی اسرائیل نابودی برنامه هستهای ایران است یا هدف گستردهتری دارد؟
فکر میکنم نتانیاهو یک مشکل دارد. آیا آنها واقعاً میتوانند عملیات را متوقف کنند در حالی که میدانند سایت اصلی هستهای را نزدهاند؟ اگر فردو را نزنید، حتی نمیتوانید بهطور باورپذیری ادعا کنید که برنامه را نابود کردهاید یا بیش از شش ماه آن را عقب انداختهاید.
نه، نتانیاهو به ترامپ نیاز دارد، و ترامپ ممکن است فکر کند باید این کار را انجام دهد تا اسرائیلیها را متقاعد به توقف کند. اما برای این کار باید اراده نشان دهد.
در این صورت، این کار جواب نخواهد داد چون ترامپ اراده پیگیری مسائل پیچیده را ندارد.
درست است، پس در نهایت این میشود یک عملیات نظامی، و نتیجه نهایی چیست؟ روز بعد از حمله آمریکا چه خواهد بود؟ چه اتفاقی میافتد؟ آمریکاییها شاید بتوانند برنامه هستهای را یک یا دو سال عقب بیندازند. آیا برنامه این است که هر سه ماه یکبار حملههای جدید انجام دهند؟ فکر نمیکنم چنین چیزی قابل دوام باشد.
از نظر روابط گستردهتر، آمریکا همیشه مدعی است که اسرائیل او را در تنگنا قرار داده است. شما و من در دوره دولت بایدن هم درباره این موضوع صحبت کردیم. این واقعیت که ما بارها خودمان را در چنین موقعیتی میبینیم یا حداقل چنین ادعایی داریم، درباره رابطه ما با اسرائیل چه میگوید؟
ما داریم جایگاه ریاستجمهوری آمریکا را بچهگانه میکنیم. ببینید، من بایدن را درک میکنم و برایش احترام قائلم.
شما آخرین کسی در آمریکا هستید که این را میگوید.
از همان لحظهای که سخنرانیاش را بعد از ۷ اکتبر دیدم، درباره «حفره سیاهِ فقدان»، میدانستم که بایدن دیگر نمیتواند از سه گزینهای که در اختیار داشت استفاده کند:
کاهش یا مشروط کردن کمک نظامی آمریکا، تصویب یا حمایت از قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل، یا بهرسمیت شناختن یکجانبه کشور فلسطین و آغاز کارزاری برای زیر سؤال بردن ارزش و اعتبار شریک اسرائیلیاش.
ترامپ خودش را در تنگنا قرار داد. او خودش را با تعیین ضربالاجلهای غیرواقعی برای مذاکرات، محدود کرد. او اصلاً روی این تمرکز نکرد که احتمال قریبالوقوعی وجود دارد که دولت فعلی اسرائیل واقعاً قصد حمله به ایران را داشته باشد. او همچنین از شش ماه تماشای نتانیاهو در غزه درس نگرفت. نتانیاهو بهدنبال «پیروزی کامل» بود، نه مذاکره.
اگر ترامپ آن پیشنهادهای آزادی تدریجی گروگانها را ارائه نمیداد، هیچ مذاکرهای صورت نمیگرفت. هیچ کمک انسانیای هم وارد غزه نمیشد. او هم ایرانیها را در مذاکرات اشتباه ارزیابی کرد و هم اسرائیلیها را در خصوص توانایی نتانیاهو برای انعطافپذیری و رو آوردن به گزینه نظامی.
او نپذیرفت که نتانیاهو دیگر آن نخستوزیر ریسکگریز نیست که من با او کار میکردم. او اکنون ریسکپذیر شده و آماده است از مرزهایی عبور کند که پیشینیانش از آن عبور نمیکردند. ترامپ خودش را در گوشهای گیر انداخت چون توجه نمیکرد. تمرکز نداشت. او همان اشتباهی را با ولودیمیر زلنسکی و ولادیمیر پوتین هم مرتکب شد.
این روایت مرسوم که همهچیز نتیجه یک نخستوزیر اسرائیلی زیرک و حیلهگر است که ترامپ را بازی داده؟ متأسفم، اینطور نیست. ترامپ صرفاً حاضر نبود بایستد و بگوید: «نه.»
با شما موافقم که این روایتِ بچهگانه که اسرائیلیها آمریکاییها را بازی میدهند، تا حدی مضحک است. اما باید بگویم که چیزی غمانگیز هم در این میان وجود دارد: حتی اگر ترامپ مایل باشد با اسرائیلیها مخالفت کند یا نتانیاهو را عصبانی کند—کاری که رئیسجمهورهای پیشین آمریکا انجام نمیدادند—باز هم بهنظر میرسد نتانیاهو موفق شده در دو موضوعی که احتمالاً برایش بیشترین اهمیت را دارد، یعنی ایران و فلسطینیها، به آنچه میخواهد برسد، حتی از طرف ترامپ. بنابراین ممکن است ترامپ با او درگیر شود یا کنفرانسهای خبری ناخوشایندی با او داشته باشد، اما در نهایت، در هر دو موضوع، ترامپ به او نزدیک میشود.
فکر میکنم درست میگویید؛ و نتانیاهو یک متحد دیگر هم دارد: حماس، آن بازیگر بد. و همچنین آخوندها را دارد. و این واقعیت که این دو بازیگر به نوعی به نفع او کمک کردهاند، بهنظر من، در ذهن ترامپ هم تأثیرگذار است. از نظر نتانیاهو، میتوان گفت یک کلاهبردار، کلاهبردار دیگر را میفهمد.
اما ترامپ همچنین درک میکند که نتانیاهو با بازیگران بدی طرف است، و بنابراین خودش هم، با آنها طرف است. هرچقدر هم که نتانیاهو بد باشد، حماس و ایران بدتر هستند.
با ادامه یافتن جنگ در غزه، گفتن این حرف سختتر میشود.
درست است. میدانم.
آیا توافق هستهای اوباما مؤثر بود؟ و آیا نتانیاهو میخواست ترامپ توافق جدیدی با ایران امضا کند—توافقی که تصور میکنم از لحاظ کلی شباهتهایی با توافق اول داشت؟
پاسخ به پرسش اول این است که: توافق هستهای معیوب اما کارآمد بود، چون با ایران توافق خوبی نمیتوان بست. با ایران فقط میشود «معامله» کرد، نه «تغییر». هیچ دگرگونیای در کار نیست، فقط مبادله و توافق موقت است. و نتانیاهو به مذاکره با ایران اعتقادی ندارد. او اصولی دارد. و مهمتر از آن، بلندپروازی نهاییاش، پایان این رژیم است. او معتقد است اگر واقعاً میخواهید برنامه هستهای ایران پایان یابد، باید رژیم را تغییر دهید.
رفتارشان را نمیشود تعدیل کرد. باید خودشان را تغییر داد. او این را میداند. و این یعنی هیچ مذاکرهای، هرچقدر هم معتبر یا مؤثر باشد و هرچند زمان را به تأخیر بیندازد، برای او قابلقبول نیست. او فقط زمانی آن را میپذیرد که مجبور باشد.