به دلایل متعددی کنجکاوم که «یک تصادف ساده» فیلم جدید جعفر پناهی را ببینم. این فیلم در دوره اخیر جشنواره کن جایزه نخل طلا را گرفت اما خلاصه داستانی که در رسانهها منتشر شده، با ایده محوری «دوشیزه و مرگ» یکی است. نمایشنامه «Death and the Maiden» یا به ترجمه استاد حشمتالله کامرانی: مرگ و دختر جوان، یکی از آثار درخشان «آریل دورفمن» نویسنده آرژانتینی است که بحث چرخه خشونت و لزوم رسیدگی قضایی عادلانه به جای انتقامگیری شخصی را در قالب داستانی ساده مطرح میکند.
«رومن پولانسکی» سال ۱۹۹۴ اقتباس سینمایی موفقی از این نمایشنامه داشت. در فیلم «سیگورنی ویور» و «بن کینگزلی» نقش دو شخصیت اصلی (زندانی سابق و شکنجهگر) را بازی میکنند. اینجا یادی کنیم از جاویدنام «نازنین دیهیمی» مترجم جوانی که در دوران زندانش با همراهی «شیوا نظرآهاری»، «مهسا امرآبادی» و سایر همبندیها این نمایش را در بند زنان اوین اجرا کرد.
دورفمن مثل هموطنش چهگوارا گرچه آرژانتینی است ولی با سرزمین و تاریخ دیگری به یاد میآید: شیلی و دیکتاتوری پینوشه. او در زمان کودتای ۱۹۷۳ نظامیان، کشور محبوبش را ترک کرد ولی در تمام نیم قرن گذشته از نوشتن درباره شیلی دست نکشید. اکثر آثارش هم به فارسی ترجمه شده؛ از «بیوهها» [ناپدیدشدگان] که همزمان با اعدامهای جمعی و ناپدیدسازی قهری زندانیان سیاسی در سال ۶۸ چاپ شد گرفته تا کتاب خاطراتش که پارسال نشر برج چاپ کرد و «بهمن دارالشفایی» هم مشغول ترجمه دیگری از آن است.
دورفمن و «پاتریشیو گوزمن» مستندساز، نقش مهمی در تشریح دوران دیکتاتوری آگوستو پینوشه و همچنین غلبه مردم شیلی بر دیکتاتوری و چگونگی گذار مسالمتآمیز به دموکراسی داشتند. آنها در کنار امثال «میگل لیتین» فیلمساز، «هرالدو مونیز» نویسنده و سیاستمدار، «خوسه دونوسو» رماننویس و... علیه فراموشی قیام کردند و به ما آموختند که بدون انقلاب خشونتآمیز و خونوخونریزی هم میشود «طلسم وحشت» دیکتاتوری را شکست.
دورفمن با بیوهها، داستان مادران عزادار و تلاش بازماندگان در جهت دادخواهی را جهانی کرد و الهامبخش گروههای مختلف مادران دادخواه از چین و ترکیه تا نیکاراگوئه و مکزیک و حتی ایران شد. اما مرگ و دوشیزه داستان مواجهشدن اتفاقی زنی شکنجهدیده با شکنجهگر سابقش پس از محو رژیم سابق و شروع رسیدگی قضایی به پرونده جنایتهای ناقضان حقوق بشر است...
زن در صدد تلافی و انتقام بر میآید و گفتوگوهایی در میگیرد که مخاطب را وا میدارد تا درباره خشونت، اخلاقیات و انتقامجویی فکر کند و البته به چیزی که «شکستن چرخه خشونت» نام گرفته: اگر انتقام بگیری، از تو انتقام خواهند گرفت. اگر ببخشی و به پیشگاه عدالت واگذار کنی، چرخهی خشونت را شکستهای و احتمال سعادت زندگی خودت و نسلهای بعدی را بالا بردهای.
بر ما نسل پس از پنجاهوهفت که با رجزهای شومی مثل: «انقلاب بشه، از هر تیر برق یک آخوند آویزون کنیم...» بزرگ شدیم، لازم است کتاب دورفمن را بخوانیم. مبادا که دیر شود و زمان تغییر فرا برسد اما تجربههای موفقی مثل گذار شیلی و آفریقایجنوبی را نخوانده باشیم و درک نکرده باشیم. جعفر پناهی به درستی و با نگاهی متعهدانه، دغدغهی امروز ما برای فردای ایران را در قالب فیلمی سینمایی در معرض توجه عموم گذاشته و بیشک در زمان دیدهشدنش بسیار بحثبرانگیز خواهد شد. و این خیلی خوب است.
متأسفانه میان هزارهزار چهره و گروه سیاسی که به عنوان اپوزیسیون رژیم جمهوری اسلامی فعالیت میکنند، معدود کسانی مثل جعفر پناهی هستند که به جای آن رجزها و وعدههای قدیمی، با دلسوزی برای ایران و انسان ما را به تفکر و استفاده از تجربههای تاریخی دعوت میکنند. چندتا «مهدی محمودیان» و «احمدرضا حائری» و «سعید مدنی» داریم که از داخل زندان همچنان بر گذار بدون خشونت پافشاری کنند؟
چندتا «نرگس محمدی» و «مهدیه گلرو» و «مصطفی مهرآیین» داریم که در رسانهها درباره این ایده متمدنانه صحبت کنند؟ چند نفر مثل «عبدالله مومنی» و «مصطفی تاجزاده» داریم که به این نتیجه رسیدند «اصلاحات در جمهوری اسلامی شدنی نیست» و باید مثل اسپانیا و شیلی و دیگران با مبارزه مدنی حکومت را وادار به پذیرش تغییر اساسی کرد؟
پینوشت: ممکن است از بعضی نامهای مطرح شده خوشتان نیاید؛ عیب ندارد، فقط با خودتان خلوت کنید و ببینید نظرتان در مورد ایدههایشان چیست؟
* منتشر شده در صفحه اینستاگرام نویسنده