غزه در ویرانیِ سیاست؛ هیچ‌کس دیگر نماینده مردم نیست

در تمام ۷ دهه گذشته، هر جنبشی که مدعی سخن گفتن از سوی فلسطینی‌ها بود، آن‌ها را ناکام گذاشت. و حالا پس از آتش بس غزه و دوران رو به افول حماس، فصل بعدی باید از آنِ کسانی باشد که ویرانی را تاب آورده‌اند.

تصویر غزه در ویرانیِ سیاست؛ هیچ‌کس دیگر نماینده مردم نیست

به گزارش آیندگان؛ محمد ر. محویش در مقاله‌ای در نیویورکر می‌نویسد که پس از دو سال جنگ و دهه‌ها بن‌بست سیاسی، هر ساختار سیاسی در غزه فروپاشیده و هیچ نیرویی با مشروعیت مردمی برای تعیین آینده وجود ندارد. حماس، پس از ترور رهبرانش و انزوای جهانی، بی‌سر و ضعیف شده و تشکیلات خودگردان فلسطین نیز در غزه غایب است. گروه‌های چپ از میان رفته‌اند و صحنه‌ی سیاست به خلأ کامل رسیده است.

در این میان، طرح بیست‌ماده‌ای دونالد ترامپ برای «اداره‌ی انتقالی غزه» با مشارکت تونی بلر و نظارت بین‌المللی ارائه شده؛ طرحی که حاکمیت فلسطینی را به «مدیریت بیرونی» تقلیل می‌دهد. قرار است نیرویی موسوم به «نیروی تثبیت بین‌المللی» امنیت و بازسازی غزه را در چارچوب معیارهای امنیتی اسرائیل هدایت کند. منتقدان می‌گویند این نظام «موقت»، به اشغالی دائمی بدل خواهد شد.

محویش می‌نویسد حماس با ریزش مشروعیت داخلی روبه‌روست و مردم از رهبرانی که آنان را به جنگی بی‌پایان کشاندند خشمگین‌اند. تشکیلات خودگردان نیز از نظر افکار عمومی بی‌اعتبار است. در غیاب رهبری واقعی، طرح‌های خارجی بار دیگر سرنوشت غزه را رقم می‌زنند، در حالی‌که نویسنده هشدار می‌دهد تنها راه بازسازی واقعی، بازگشت حق تصمیم‌گیری به خود مردم غزه است.

او در پایان می‌نویسد: «جهان ما را به‌خاطر تاب‌آوری‌مان تحسین می‌کند، اما تا وقتی این تاب‌آوری به آزادی منجر نشود، چیزی جز اسارتِ طولانی‌تر نیست.»

در ادامه ترجمه کامل مقاله محمد ر. محویش که با تیتر اصلی Gaza’s Broken Politics روز ۱۴ اکتبر ۲۰۲۵ در مجله نیویورکر منتشر شده است را بخوانید؛

هر ساختار سیاسی شکننده‌ای که در غزه وجود داشت، همراه با نهادهایی که زمانی به زندگی عمومی نظم می‌دادند، فروپاشیده است. حماس، که از نظر نظامی تضعیف و با ترور رهبرانش بی‌سر شده، با انزوای بین‌المللی و کاهش مشروعیت در داخل روبه‌روست. تشکیلات خودگردان فلسطین، که سال‌هاست در کرانهٔ باختری بی‌اعتبار شده، در غزه اساساً غایب است. گروه‌های چپ‌گرا فقط به نمادهایی بی‌جان تبدیل شده‌اند و چهره‌های مستقل سیاسی یا پراکنده‌اند یا ساکت شده‌اند. پس از دو سال جنگ، غزه هیچ نهاد سیاسی فعالی ندارد که اختیار یا مشروعیت لازم برای شکل دادن به آینده را داشته باشد.

در این میان، طرحی موسوم به «طرح غزهٔ دونالد ترامپ» به عنوان راه‌حل معرفی می‌شود. این طرح در اواخر سپتامبر در کاخ سفید با حضور بنیامین نتانیاهو اعلام شد و در قالب بیست بند، وعدهٔ پایان جنگ، ازسرگیری کمک‌ها و تشکیل یک نهاد انتقالی برای ادارهٔ غزه را می‌دهد. طبق این طرح، نیرویی به نام «نیروی بین‌المللی تثبیت موقت» ایجاد می‌شود و کمیته‌ای فلسطینی اما غیرسیاسی، زیر نظر هیئتی موسوم به «هیئت صلح» به ریاست خود ترامپ، ادارهٔ امور را برعهده می‌گیرد. تونی بلر، نخست‌وزیر پیشین بریتانیا نیز قرار است بر روند انتقال نظارت کند. هدف این نهاد، ادارهٔ بازسازی غزه از طریق مدیریتی مدرن و «کارآمد» برای جذب سرمایه‌گذاری خارجی است.

در میان بندهای این طرح آمده است: تبادل گروگان‌ها با زندانیان، عفو اعضای حماس در صورت خلع سلاح، خروج امن برای اعضایی که مایل به ترک هستند، افزایش کمک‌های بشردوستانه و عقب‌نشینی چندمرحله‌ای نیروهای اسرائیلی بر اساس «شاخص‌های امنیتی» شامل خلع سلاح حماس و توافقات مرزی که باید توسط ناظران مستقل تأیید شود. همچنین ذکر شده که غیرنظامیان می‌توانند غزه را ترک کنند اما «هیچ‌کس مجبور به خروج نخواهد شد» — تغییری آشکار نسبت به سخنان پیشین نتانیاهو دربارهٔ «مهاجرت داوطلبانه» و پیشنهاد ترامپ برای تبدیل غزه به «ریویِرا»یی جدید.

اگر ظاهر خوش‌نما را کنار بزنیم، طراحی واقعی روشن است: غزه قرار است از بیرون اداره شود، بدون هیچ دولت منتخب محلی. به تشکیلات خودگردان گفته شده تا زمانی که اصلاحات ضدفساد، شفافیت مالی و استقلال قضایی را اجرا نکند و مسیر انتخابات را باز ننماید، حتی در نظر گرفته نخواهد شد. حماس به حکم تصمیمی خارجی از حیات سیاسی حذف می‌شود.

مسائل اصلی چون مرزها، حاکمیت و حق بازگشت آوارگان، به تعویق می‌افتند. در این ساختار، غزه به منطقه‌ای امنیت‌محور بدل می‌شود که در آن کمک‌ها، بازسازی و «گذار سیاسی» تابع شاخص‌های امنیتی اسرائیل و زیر نظارت آمریکا و متحدانش خواهد بود. فلسطینی‌ها تنها مدیریت خواهند داشت، نه حاکمیت. اشغالگری در پوشش زبان اداری عرضه می‌شود. خطر آن است که این نظام «موقت»، به وضعیتی دائمی بدل شود و با پشتیبانی اهداکنندگان و ناظران بین‌المللی استمرار یابد.

در زمان نگارش این گزارش، مرحلهٔ نخست توافق آغاز شده بود. حماس آخرین گروگان‌های زنده را آزاد کرده و اسرائیل حدود دو هزار زندانی فلسطینی را رها کرده است. کاروان‌های کمک گسترش یافته و اسرائیل گفته نیروهایش را از بخش‌هایی از غزه بیرون کشیده است. اما هنوز روشن نیست که چه کسی «نیروی تثبیت» را فرماندهی خواهد کرد، قوانین درگیری آن چیست، واحدهای ارتش اسرائیل در دوران انتقال کجا مستقر خواهند شد، و چه تضمین الزام‌آوری وجود دارد تا از بازگشت نظامی نامحدود جلوگیری کند. مذاکره‌کنندگان می‌گویند این موارد هنوز بندبه‌بند در حال بررسی است.

هم‌زمان، مسیر دیپلماتیک تازه‌ای نیز باز شده است. ترامپ و عبدالفتاح السیسی، رئیس‌جمهور مصر، در شرم‌الشیخ نشستی را دربارهٔ ادارهٔ غزه پس از جنگ برگزار کردند. محمود عباس در جلسه حضور داشت اما نتانیاهو نه. هدف نشست، جلب حمایت منطقه‌ای برای طرح و مشخص کردن جزئیات اجرایی آن بود.

حماس در این دور از مذاکرات، دست بالا را نداشت. بسیاری از دولت‌های عربی پیش از دریافت رسمی طرح، از آن حمایت کردند و سازمان را در موضع دفاعی قرار دادند. نتانیاهو نیز از فرصت استفاده کرد تا دوباره مخالفت خود را با تشکیل کشور فلسطین اعلام کند.

با این حال، پایان دادن به جنگ بدون موافقت حماس ممکن نبود — هرچند توافقی ناخوشایند و ناقص، اما لازم برای توقف کشتار. در طول جنگ، فرصت‌هایی برای توافقی وجود داشت که می‌توانست دست‌کم امتیازاتی واقعی برای مردم غزه فراهم کند، اما رهبران غزه با تعلل و بی‌برنامگی، فرصت‌ها را از دست دادند.

هر بار رد کردن، افق سیاسی را تنگ‌تر کرد تا جایی که سرانجام طرحی جامع از بیرون بر آن‌ها تحمیل شد — بهایی سنگین برای شکست سیاسی. رهبران، مذاکره را میدان رقابت جناحی دیدند نه مسئلهٔ بقا. اکنون گزینه‌ها محدود و سخت‌اند: اشغال جزئی با امکان اندکِ مقاومت مردمی، یا اشغال گسترده‌تر همراه با آوارگی بیشتر. مردم مستحق برنامه‌ای بودند برای توقف خون‌ریزی و جریان کمک‌ها. هر کس با خون آن‌ها برای نمایش نمادین قمار کرد، باید پاسخگو باشد.

با این حال، همین طرح می‌تواند روزنه‌ای از فرصت باشد — اگر فلسطینی‌ها بتوانند از ابهام‌های آن به‌عنوان ابزار فشار استفاده کنند. روی کاغذ، طرح وعدهٔ عقب‌نشینی نیروهای اسرائیلی و ترسیم «مسیر معتبر»ی به‌سوی تعیین سرنوشت و تشکیل کشور را می‌دهد. هنوز جزئیات مشخص نیست، اما همین ابهام می‌تواند به مطالبه بدل شود: تعهد علنی آمریکا به تشکیل کشور فلسطین، جدول زمانی الزام‌آور برای خروج کامل نیروها، قطعنامهٔ شورای امنیت برای تضمین اجرا و نظارت بین‌المللی. هر شکل نهایی که توافق بگیرد، نقطهٔ عطفی برای نظم سیاسی تازهٔ غزه خواهد بود. اکنون که بمباران متوقف شده، خلأ سیاسی بزرگی باقی مانده است — پرسش این است چه چیزی آن را پر خواهد کرد.

هیچ‌گاه بازنگری واقعی در شکست‌های سیاسی فلسطینیان صورت نگرفته است. توافق اسلو، که در دههٔ ۹۰ با میانجی‌گری آمریکا امضا شد، به عنوان آخرین مصالحهٔ بزرگ معرفی شد، اما در عمل تشکیلات خودگردان را به‌عنوان اداره‌کنندهٔ موقت فلسطین ایجاد کرد و مسائل اصلی چون مرزها، حاکمیت و حق بازگشت را به زمانی نامعلوم موکول نمود. فلسطینی‌ها از رهبری جنبش آزادی‌بخش به ادارهٔ جزایر محصور منتقل شدند، در حالی که اسرائیل همچنان کنترل زمین، حرکت و نقشه را حفظ کرد. پیش از اسلو، انتفاضهٔ نخست شتابی جهانی برای شناسایی کشور فلسطین ایجاد کرده بود، اما اسلو آن شتاب را از میان برد. قرار بود پلی به‌سوی صلح باشد، اما به ضربهٔ نهایی بدل شد. هیچ سازوکاری برای اجرای قطعنامهٔ ۱۹۴ سازمان ملل دربارهٔ حق بازگشت فراهم نکرد و برابری دو میلیون فلسطینی داخل اسرائیل را نیز نادیده گرفت. برچسب‌ها عوض شد، اما ساختار اشغال تغییری نکرد.

در سال ۲۰۰۶، حماس در انتخابات غزه پیروز شد. نتیجه، تحریم‌ها و درگیری قدرت با فتح بود که در ۲۰۰۷ به جنگ خیابانی انجامید و در نهایت جدایی غزه و کرانهٔ باختری را رقم زد. اسرائیل پس از آن محاصرهٔ زمینی، دریایی و هوایی غزه را تشدید کرد و عملاً ادارهٔ عادی را ناممکن ساخت. حماس اجازهٔ برگزاری هیچ انتخاباتی نداد و در سایهٔ جنگ‌های پیاپی، به حکومتی بسته و نظامی تبدیل شد.

تا ۷ اکتبر ۲۰۲۳، تصمیم‌گیری درون شاخهٔ نظامی متمرکز شده بود. گزارش‌ها حاکی است مجوز حمله از سوی تنها چند فرمانده از جمله یحیی سنوار، مروان عیسی و محمد ضیف صادر شد — کسانی که همگی بعداً ترور شدند. پس از فاجعه، حتی برخی رهبران حماس نیز اظهار پشیمانی کردند. موسی ابومرزوق گفت اگر از وسعت ویرانی آگاه بود، از عملیات حمایت نمی‌کرد (هرچند حماس بعداً گفت سخنان او تحریف شده است).

اکنون حماس بدون رهبری منسجم عمل می‌کند. بیشتر چهره‌هایی که در تصمیم ۷ اکتبر نقش داشتند کشته شده‌اند و اقتدار گروه چنان تحلیل رفته که حتی مدیریت مسئلهٔ گروگان‌ها نیز فلج شده است. در خارج از غزه هم رهبری حماس پیش از سوءقصد سپتامبر در دوحه شکننده بود و پس از آن ضعیف‌تر شده است.

در داخل غزه، انتقاد از حماس همواره خیانت تلقی می‌شد. مردم از ترس آنکه اعتراضشان به دست اسرائیل بهانه دهد، سکوت می‌کردند. شبکه‌های مالی و اداری حماس بر زندگی روزمره تسلط داشت و یک سخن اشتباه می‌توانست به قیمت از دست دادن مجوز یا حقوق تمام شود. اما آن ترس اکنون فرو می‌ریزد. حدود هفتاد هزار فلسطینی کشته، بیش از صد و هفتاد هزار نفر زخمی و دست‌کم دو میلیون نفر آواره شده‌اند. زیرساخت‌ها نابود و ۹۰ درصد ساختمان‌های مسکونی به آوار بدل شده‌اند. ۹۵ درصد مردم با کمبود غذا، آب و دارو روبه‌رو هستند و بیماری و سوءتغذیه گسترش یافته است. آموزش از هم پاشیده و زندگی اجتماعی فرو ریخته است.

بسیاری از مردم غزه می‌گویند حماس برای چیزهایی چانه می‌زند که پیش‌تر در اختیارشان بود — کامیون‌های کمک، آزادی محدود رفت‌وآمد و عقب‌نشینی نسبی ارتش. این مذاکرات بیشتر برای بقای سازمان است تا نجات مردم. محبوبیت حماس در غزه به‌شدت کاهش یافته است. عاهد فروانه، دبیر اتحادیهٔ روزنامه‌نگاران غزه، می‌گوید: «میان مردم فاصله و حتی خشم وجود دارد. همه ناامید شده‌اند.»

تشکیلات خودگردان هم بدیل قابل اعتمادی نیست. حوزهٔ عملش در کرانهٔ باختری محدود به خدمات شهری و هماهنگی امنیتی با اسرائیل است و بقایش به کمک خارجی وابسته است. انتخابات ۲۰۲۱ برگزار نشد و مخالفان سرکوب می‌شوند. طبق نظرسنجی‌ها، رضایت از عباس حدود ۱۵ درصد است و خواست کناره‌گیری او بسیار گسترده. برای اکثریت فلسطینی‌ها، بازگشت این نهاد به غزه تحت چتر اسرائیل و آمریکا چیزی جز اشغال نیابتی نیست.

گروه‌های چپ‌گرای قدیمی هم از میان رفته‌اند. جنگ اخیر باقی‌ماندهٔ زیرساختشان را نابود کرد. اکنون غزه برای نخستین‌بار در چند دهه، هیچ نیرویی با مأموریت واقعی برای نمایندگی یا مذاکره ندارد. سُندس فیاض، روزنامه‌نگار غزه‌ای، می‌گوید: «غزه به رهبری‌ای نیاز دارد که از سوی مردم برگزیده شود، نه از بیرون منصوب. شاید بازسازی همه‌چیز ناممکن باشد، اما آینده‌ای ارزش زیستن دارد که با همین حق نمایندگی آغاز شود.»

اصطلاح «روز بعد» در غزه زیاد شنیده می‌شود اما همچنان انتزاعی است. فیاض می‌گوید: «همه طرحی دارند اما هیچ‌کدام به نیازهای ما مربوط نیست.» طرح‌هایی که مطرح شده‌اند، بیشتر از سوی قدرت‌های بین‌المللی‌ای تدوین شده‌اند که نظم پساجنگ خاورمیانه را شکل داده‌اند. ماه گذشته، طرحی موسوم به «غزه ریویِرا» در دولت ترامپ فاش شد که خواستار قرار دادن غزه تحت کنترل آمریکا و بازتعریف آوارگی به‌عنوان توسعه بود؛ طرحی که از «شهرهای مدرن هوشمند با هوش مصنوعی» سخن می‌گفت.

طرح صلح تازهٔ ترامپ و بلر نیز همان منطق را دنبال می‌کند: به تعویق انداختن کشور فلسطین، حفظ حقوق امنیتی اسرائیل و تبدیل غزه به پروژه‌ای بین‌المللی. فلسطینی‌هایی که برای ادارهٔ غزه پیشنهاد شده‌اند، بیشتر به‌خاطر مقبولیتشان نزد دولت‌های خارجی برگزیده شده‌اند. دیانا بطو، وکیل و مشاور پیشین سازمان آزادی‌بخش، می‌گوید: «هیچ‌کدام مشروعیت مردمی ندارند، تنها امتیازشان دسترسی به سرمایهٔ خارجی است.» طلال ابوروکبه، استاد جامعه‌شناسی سیاسی، نیز گفت: «این افراد مدیران اجراییِ برنامهٔ دیگران‌اند.»

برخی نسخه‌های توافق پیش‌بینی می‌کنند حماس سلاح‌هایش را تحویل دهد و به یک حزب سیاسی غیرنظامی تبدیل شود تا بتواند در انتخابات آینده شرکت کند. برخی دیگر فرض می‌کنند فتح با تشکیلاتی «احیاشده» بازمی‌گردد یا دولت وحدتی میان دو گروه شکل می‌گیرد. اما در غزه، کمتر کسی این نسخه‌ها را باور دارد. هبه المقادمه، داروساز و نویسندهٔ غزه‌ای که اکنون در ایرلند تحصیل می‌کند، می‌گوید: «وحدت دیگر معنایی ندارد؛ شعاری است بی‌پایه.» ابوروکبه دو جریان شکسته را توصیف می‌کند: «طبقهٔ سیاسی لرزان» که چشم‌به‌راه نجات از بیرون است و «جریان بی‌پروا»یی چون حماس که بقای ملت را به قمار گذاشت. «میان ترس و بی‌احتیاطی، هیچ‌کدام چشم‌اندازی ندارند.» امید، اگر باشد، در پیدایش نیروهای سیاسی تازه است.

یافتن کسانی که حاضر و قادر به گفت‌وگو باشند، آسان نبود. بیشتر استادان، نویسندگان، روزنامه‌نگاران و مهندسانی که می‌شناختم، کشته شده‌اند. برخی بازداشت یا آواره شده‌اند. حلقه‌های فکری کامل از میان رفته‌اند. با این حال، نشانه‌هایی از حیات تازه دیده می‌شود: کمیته‌های محلی امداد که در میانهٔ جنگ تدارک غذا و پناه را سامان دادند؛ اتحادیه‌های حرفه‌ای که فهرست نیروهای درمانی را حفظ کردند؛ مهندسانی که شبکه‌های آب و برق را بازسازی کردند؛ انجمن‌های زنان که مدارس را به پناهگاه بدل کردند؛ و گروه‌های حقوقی که وضعیت بازداشت‌شدگان را ثبت کردند. اقتصاددانانی چون رجا خالدی می‌گویند بخش خصوصی در طول جنگ تاب‌آور بوده و احتمالاً در بازسازی نفوذ بیشتری خواهد یافت. طارق باقونی، پژوهشگر اندیشکدهٔ الشَبَکه، می‌گوید: «غزه پس از نسل‌کشی اسرائیل به بازخواست نیاز دارد. نخستین شرط، عاملیت محلی است — جوانان، جامعهٔ مدنی و روشنفکران باید برنامه‌ریزی و اجرا را هدایت کنند. مشروعیت را نمی‌توان صادر یا تحمیل کرد؛ باید از درون بجوشد.»

سجا الهَنا، پژوهشگر و دانشجوی حقوق در غزه، سه مسیر ممکن برای گذار پس از جنگ را برمی‌شمرد: نخست، موفقیتی محدود که ثبات نسبی و مقدمات انتخابات را فراهم کند؛ دوم، شکستِ نهادی انتقالی که از پس نیازهای مردم برنیاید و شورش تازه‌ای را رقم بزند؛ و سوم، خطرناک‌ترین حالت — مرحلهٔ «گذار»ی که به اشغال طولانی‌مدت بدل شود، یعنی ادارهٔ بین‌المللی‌ای که حق تعیین سرنوشت را به تعویق اندازد. او می‌گوید: «آغاز این گذار، آزمونی دوگانه است: آیا فلسطینی‌ها می‌توانند ضمن بازسازی، حاکمیت و استقلال خود را حفظ کنند؟ و آیا نظام جهانی که دم از عدالت می‌زند می‌تواند در برابر وسوسهٔ کنترل کامل مقاومت کند؟» به گفتهٔ او، «حق سخن گفتن از سوی غزه، متعلق به خود مردم غزه است؛ هر طرحی که از آنان عبور کند، همان قیمومیتی را تکرار می‌کند که سال‌ها تجربه کرده‌ایم.»

بازسازی‌ای که جاده‌ها را احیا کند اما نمایندگی مردم را نه، فقط وابستگی را بازتولید خواهد کرد. مرحلهٔ بعدی زندگی غزه باید به‌دست کسانی شکل گیرد که فروپاشی را با گوشت و پوست تجربه کرده‌اند.

اگر جهان بخواهد غزه را از بیرون اداره کند، فلسطینی‌ها باید بر حق خود برای اداره‌ی درونی پافشاری کنند. آوارها در حال پاک‌سازی است تا جا برای دولتی تازه باز شود؛ پرسش این است که آیا مردم غزه می‌توانند از ویرانه‌های نظم سیاسی پیشین، بنیانی برای نظمی تازه و بومی بسازند یا نه.

در دسامبر ۲۰۲۳، یک حمله‌ی هوایی اسرائیل خانه‌ی من در غزه را ویران کرد و سقف آن بر سر من و خانواده‌ام فروریخت. سال ۲۰۲۴ به مصر گریختم و از آن زمان در تبعید زندگی می‌کنم. اعضای خانواده‌ام را در غزه از دست داده‌ام، دوستان و همکارانم را نیز. با این همه، خود را از جمله‌ی کسانی می‌دانم که کمتر از دیگران از دست داده‌اند. ما نه طلب ترحم داریم و نه انتظار صدقه. جهانیان نه می‌توانند و نه خواهند توانست خسارت ما را جبران کنند. آنچه اکنون اهمیت دارد، احیای حیات سیاسی غزه است. در طول زندگی من، مشارکت سیاسی فلسطینیان تقریباً وجود نداشته است. نسل‌های پیشین شاید یکی دو بار رأی داده باشند، اما من هرگز فرصتی برای شرکت در هیچ فرایند سیاسی نداشته‌ام. بیشتر جوانان نه نقشی در انتخاب رهبرانشان داشته‌اند و نه در تصمیم‌گیری‌های کلان درباره‌ی غزه یا کرانه‌ی باختری. تنها خواسته‌ی ما اکنون این است: حق آن‌که سرنوشت سیاسی‌ خود را، با دست خود، رقم بزنیم.

هیچ زهری سریع‌تر از یأسی نیست که جاودانه اعلام شود. برای فلسطینیان، اردوگاه‌های پناهندگان به شهر تبدیل شده‌اند و ایست‌وبازرسی‌ها به نشانه‌های جغرافیایی. جعبه‌های سهمیه‌ی غذا که برای رفع گرسنگی طراحی شده بود، به اقتصاد نسل‌ها بدل شده است. ما در جهانی بزرگ شدیم که دیوارها را بهتر از مدارس می‌شناختیم. به ما آموخته شد ویرانه را «خانه» بدانیم، صف نان را «حکمرانی» و سکوت را «آرامش». ترس، نهادینه شده است — بودجه‌دار، توزیع‌شده و فروخته‌شده به‌نام صلح. تسلیم به‌عنوان پختگی عرضه شد. بی‌رحم‌ترین نوع اشغال، اشغال زمین نیست، اشغال تخیل است.

ما فلسطینی‌ها اغلب به‌خاطر «تاب‌آوری»مان ستایش می‌شویم. این واژه به نشان افتخار ما بدل شده است — پوششی برای قربانی نجیب بودن. توانایی‌مان برای نفس کشیدن زیر آوار را فضیلت می‌نامند، در حالی‌که در واقع محکوم‌نامه‌ای علیه جهانی است که ما را به آنجا رسانده. اگر تاب‌آوری به آزادی منتهی نشود، چیزی جز تداوم اسارت نیست. بقا، فقیرترین میراث است. ستایش «تاب‌آوری» یعنی تحسین پرنده‌ی در قفس، بدون اشاره به درِ قفس. زنده ماندن در ویرانی، به معنای پیروزی بر آن نیست. در این تحسین، بی‌رحمی نهفته است: جهانیان از قدرت ما شگفت‌زده می‌شوند اما بهای آن را — خون و گرسنگی — نادیده می‌گیرند. درد ما رمانتیک می‌شود و زنده‌ماندن‌مان تمام داستان پنداشته می‌شود، در حالی‌که تنها آغاز آن است. ♦

لینک کوتاه
اشتراک گذاری: