نسل زد، دچار رکود جنسی شده است | چرا جوان‌ها به اندازه کافی سکس ندارند؟

با وجود این‌که همه‌جور امکان و تنوع جنسی مثل یک بوفه‌ی رنگارنگ و باز در لاس‌وگاس، پیش روی نسل Z قرار دارد، به نظر می‌رسد آنها میل جنسی خود را از دست داده‌اند. شاید زندگی آنلاین با نوعی اَبَرجنسی‌شدگی همراه است، که عمدتاً حول تصاویر ساخته شده و افراد را به کالا تبدیل می‌کند.
تصویر نسل زد، دچار رکود جنسی شده است | چرا جوان‌ها به اندازه کافی سکس ندارند؟

جیا تولنتینو در مقاله‌ای که روز ۳۰ ژوئن ۲۰۲۵ در مجله نیویورکر منتشر شده، به پدیده‌ی «رکود جنسی» در نسل Z می‌پردازد. تولنتینو با بررسی آمار و روایت‌ها، به دلایل پیچیده‌ای چون افسردگی، تنهایی، تأثیرات اینترنت، پورنوگرافی، آموزش جنسی ناقص و فشارهای فرهنگی اشاره می‌کند.

او دو رویکرد را مقایسه می‌کند: محافظه‌کاری هشداردهنده‌ی لوئیز پری و آزادی‌خواهی تحلیلی کارتر شرمن. تولنتینو استدلال می‌کند که سکس می‌تواند راهی برای کشف خویشتن و ارتباط واقعی باشد و هشدار می‌دهد که تمرکز بیش از حد بر کنترل و ایدئولوژی، میل و لذت را خاموش می‌کند.

در ادامه ترجمه کامل مقاله Are Young People Having Enough Sex که در منتشر شده در شماره‌ی ۳۰ ژوئن ۲۰۲۵ نسخه چاپی مجله نیویورکر با عنوان «بمب جنسی» منتشر شده را بخوانید؛

اتهامات باکرگی حدود یک دهه پیش مطرح شد. در سال ۲۰۱۶، نویسنده‌ای در سایت Bustle اعلام کرد که جوان‌ها «آن‌قدر از نظر جنسی غیرفعال هستند که عملاً ذهن آدم را مختل می‌کند»، و به مطالعه‌ای تازه اشاره کرد که نشان می‌داد عفت‌پیشگی در میان افراد بیست‌وچند ساله تقریباً دو برابر شده است.

دو سال بعد، مجله‌ی آتلانتیک این روند آشکار را نام‌گذاری کرد و مقاله‌ی جلدی منتشر کرد با عنوان «رکود جنسی». (تصویر روی جلد: یک پرنده و یک زنبور که پشت به هم ایستاده‌اند، در حالتی عبوس و خجالتی.) جوانان دیگر نمی‌خوابیدند.

یک وبلاگ نوشت که آن‌ها «نسل تازه‌ای از خشک‌مغزها، محتاط‌ها و ساده‌گیرها» هستند؛ و روزنامه تلگراف گفت آن‌ها «مضطرب، تنها و معتاد به پورنو» هستند.

واشنگتن پست استدلال کرد که آن‌ها بقیه‌ی جامعه را هم با خود پایین می‌کشند، و «خشکسالی بزرگ جنسی آمریکا» را گردن جوان‌ها انداخت، به‌ویژه مردان جوان، که کم‌وبیش بازنده هستند—نه دوست‌دختر دارند، با پدر و مادرشان زندگی می‌کنند، و بازی‌های ویدیویی و شبکه‌های اجتماعی را به بدن‌های برهنه و زنده ترجیح می‌دهند.

لازم به ذکر است که این یک نگرانی معمولی «بچه‌های این دوره‌وزمانه» نبود. به‌طور سنتی، وظیفه‌ی بزرگ‌ترها این است که نگران باشند که جوان‌ها بیش از حد رابطه‌ی جنسی دارند.

در دهه‌ی ۱۹۲۰، جامعه از دختران آزادفکر (فلاپرها) که در بارهای مخفی رابطه داشتند وحشت‌زده شد؛ دهه‌ی شصت میلادی ترس از فرقه‌های عشقی و اورجی‌ها را به‌همراه داشت؛ و دهه‌ی هشتاد موج جدیدی از وحشت حول بیماری ایدز و جامعه‌ی همجنس‌گرایان را پدید آورد.

اخیراً، نسل هزاره به‌خاطر «فرهنگ روابط گذرا» مورد نکوهش قرار گرفتند، که نمونه‌ی آن مهمانی‌های انجمن‌های دانشجویی و برنامه‌ی «دختران دیوانه شده» بود.

اما آمارهای پس از آن به‌طور پیوسته از رکودی واقعی در رابطه‌ی جنسی حکایت دارند—که جوانان نسل هزاره را نیز شامل می‌شود، اگرچه در ذهن عموم با نسل Z گره خورده است؛ یعنی کسانی که اکنون عمدتاً در دهه‌ی دوم یا سوم زندگی خود هستند.

در سال ۲۰۱۸، یک نظرسنجی در میان جوانان ۱۸ تا ۲۴ ساله نشان داد که تقریباً یک‌سوم مردان این گروه، و حدود یک‌پنجم زنان، به مدت یک سال هیچ رابطه‌ی جنسی نداشته‌اند؛ افزایشی چشمگیر نسبت به اوایل دهه‌ی ۲۰۰۰.

پاندمی هم کمکی نکرد: در سال ۲۰۲۱، تقریباً چهل درصد از جوانان ۱۸ تا ۳۰ ساله در کالیفرنیا گزارش دادند که در سال گذشته هیچ شریک جنسی‌ای نداشته‌اند.

رکود جنسی نسل Z از این جهت گیج‌کننده است که به‌نظر می‌رسد هیچ‌گاه سکس این‌قدر بی‌دغدغه و در دسترس نبوده است. ابزارهای الکترونیکی در جیب‌مان نه تنها جهانی از پورن رایگان را در بر می‌گیرند، بلکه اپلیکیشن‌هایی دارند که در آن‌ها می‌توان سکس گذرا را به‌اندازه‌ی سفارش یک بوریتو از DoorDash هماهنگ کرد.

امروزه دیدگاه رایج این است که تمایل جنسی شرم‌آور نیست، کج‌سلیقگی‌ها می‌توانند سالم باشند، مرد باید برای رسیدن زن به ارگاسم تلاش کند، و مردم در اتاق‌خواب می‌توانند هرکاری که رضایت‌مندانه باشد انجام دهند. با این حال، در مواجهه با یک بوفه‌ی شهوات به سبک لاس‌وگاس، جوانان اشتهای خود را از دست داده‌اند. باید چگونه این پدیده را درک کنیم؟ و اگر قرار است کاری بکنیم، چه باید کرد؟

بر اساس نظر لوییـز پری، روزنامه‌نگار بریتانیایی سی‌وچند ساله، ما باید این وضعیت را جشن بگیریم. پری که خود را یک «مرتد عمل‌گرا» از طرز فکر لیبرال می‌داند، به‌تازگی کتابی منتشر کرده با عنوان «راهنمایی نوین برای سکس در قرن بیست‌ویکم»، که نسخه‌ای جوان‌پسند از کتاب نخست او با نام «پرونده‌ای علیه انقلاب جنسی» است.

عنوان جدید، یکی از ترفندهای مورد علاقه‌ی پری را نشان می‌دهد: ارائه‌ی محافظه‌کاری واپس‌گرایانه به شکل عقل سلیم. عناوین فصل‌های کتاب عبارتند از: «سکس باید جدی گرفته شود»، «مردها و زن‌ها با هم متفاوت‌اند»، «همه‌ی امیال خوب نیستند»، «خشونت عشق نیست»، «آدم‌ها کالا نیستند»، «ازدواج چیز خوبی است».

این‌ها گزاره‌هایی معقول به نظر می‌رسند، و مخاطب مورد نظر کتاب -یک زن جوان دگرجنس‌گرا که ترس‌هایش بیشتر از تجربیاتش است- را به‌سمت نتیجه‌گیری کلی پری هدایت می‌کند: اینکه به‌جای امید به تغییر جامعه، تنها می‌توانیم خودمان را در موضعی دفاعی جمع‌وجور کنیم و آماده‌ی بدترین سناریو باشیم.

امروزه دیدگاه رایج این است که تمایل جنسی شرم‌آور نیست، کج‌سلیقگی‌ها می‌توانند سالم باشند، مرد باید برای رسیدن زن به ارگاسم تلاش کند، و مردم در اتاق‌خواب می‌توانند هرکاری که رضایت‌مندانه باشد انجام دهند. با این حال، در مواجهه با یک بوفه‌ی شهوات به سبک لاس‌وگاس، جوانان اشتهای خود را از دست داده‌اند. باید چگونه این پدیده را درک کنیم؟ و اگر قرار است کاری بکنیم، چه باید کرد؟

کتاب پری بیشتر هشدار است تا راهنما. او به خواننده یادآوری می‌کند که «تقریباً همه‌ی مردان می‌توانند تقریباً همه‌ی زنان را با دستان خالی‌شان بکشند، اما عکس آن صادق نیست». او معتقد است تفاوت‌های زیستی بین زن و مرد باعث ایجاد عدم تطابقی غیرقابل اصلاح در تمایل جنسی آن‌ها می‌شود؛ مگر اینکه زنی در «اقلیت کوچک» زنان باشد که به تنوع جنسی علاقه دارند، «ریسک‌های سکس گذرا بیشتر از منافع آن خواهد بود».

او همچنین توصیه می‌کند که «در حالی که بیشتر زنان، شرکای کوتاه‌مدت و بلندمدت‌شان را با معیارهای مشابه ارزیابی می‌کنند، بیشتر مردان این کار را نمی‌کنند»—جمله‌ای که وسوسه شدم برای چندین دوست زنم بفرستم، همان‌هایی که سال‌ها با دی‌جی‌ها و ولگردهای کف‌زمین‌خواب وارد رابطه می‌شدند، تا سرانجام با مردهایی سروسامان گرفتند که با آن‌ها می‌شود رفت فروشگاه Pottery Barn.

پری بارها برای تقویت استدلالش، مفاهیم موضوع را تحریف می‌کند. او می‌نویسد که «نیاز به رضایت، تنها اصل اخلاقی باقی‌مانده برای لیبرال‌های جنسی است»، که به‌هیچ‌وجه درست نیست؛ فمینیست‌های پیشرو سال‌هاست که گفته‌اند رضایت اغلب در بستری از استثمار شکل می‌گیرد. (کاترین انجل در کتابش «فردا سکس دوباره خوب خواهد بود» در سال ۲۰۲۱، نقدی تند بر «فرهنگ رضایت» ارائه داده است.)

پری همچنین در جایی دیگر از کتابش استدلال می‌کند که اصول لیبرالیسم جنسی «ناگزیر به قانونی شدن سکس کودکان منتهی می‌شود»، و به‌نوعی به آن مقایسه‌ی قدیمی و توهین‌آمیز میان همجنس‌گرایی و بچه‌بازی اشاره می‌کند؛ در حالی که نقدهای مربوط به «اختلاف سنی»، که اغلب مردان را به‌خاطر رابطه با زنان بسیار جوان‌تر سرزنش می‌کنند، در گفتمان آنلاین امروزی بسیار فراگیر شده‌اند، به‌ویژه میان زومرهایی که به‌ظاهر چپ‌گرا هستند.

پری همچنین علاقه‌مند است چیزها را در مقابل هم قرار دهد، نه اینکه رابطه‌ی آن‌ها را بررسی کند—برای مثال، «باید فضیلت را بر تمایل ترجیح دهیم»—و علاقه دارد پیشنهادهای عقل‌پسندانه را به ایده‌هایی بنیادگرایانه گره بزند. «توصیه‌ی من به زنان جوان این است: خودتان را در موقعیتی قرار ندهید که با مردی تنها باشید که نمی‌شناسید، یا مردی که احساس بدی نسبت به او دارید.»

کتاب «راهنمای نوین برای سکس در قرن بیست‌ویکم» بنا به گفته‌ی خود پری «تقریباً منحصراً برای دگرجنس‌گراها» نوشته شده، و بنابراین یکی از مهم‌ترین تغییرات در روابط جنسی قرن بیست‌ویکم را نادیده می‌گیرد: اینکه این روابط به‌طور فزاینده‌ای میان (یا بین گروهی از!) افرادی شکل می‌گیرد که دگرجنس‌گرا نیستند.

تقریباً یک‌چهارم نسل Z، که تقریباً دو برابر نسل میلنیال است، خود را چیزی غیر از دگرجنس‌گرا می‌دانند. کمی بیش از پنج درصد از افراد زیر سی سال نیز خود را ترنس یا نان‌باینری معرفی می‌کنند، که این هم بیش از سه برابر نرخ این هویت‌ها در میان افراد سی تا چهل‌ساله است.

پری تنها شش بار به همجنس‌گرایان اشاره می‌کند: سه بار برای تأیید وجود و مشروعیت روابط همجنس‌گرایانه، یک‌بار برای اشاره به اینکه یک چهره‌ی عمومی بریتانیایی که به‌خاطر همجنس‌گراهراسی‌اش شناخته می‌شود، در مبارزه با پدوفیلی هم کارهای بزرگی کرده، و دو بار؛ در بخشی درباره‌ی اینکه تجاوز عمدتاً ناشی از میل جنسی است نه قدرت؛ برای ذکر این نکته که مردان همجنس‌گرا هم مرتکب تجاوز می‌شوند.

از افراد ترنس اصلاً اسمی برده نمی‌شود، که تعجبی هم ندارد: پری یک‌بار مقاله‌ای برای دیلی‌میل نوشته بود با این تیتر: «منتقدان احمقش می‌توانند کوییدیچ را کنسل کنند… اما هرگز نمی‌توانند شجاعت نادر و ارزشمند جی. کی. رولینگ را لغو کنند.» سال گذشته، پری در ساب‌استک خود مطلبی نوشت با این مضمون که «ترنس‌جندریسم» یک «روند سیاسی است که اکنون به پایان چرخه‌ی عمر خود نزدیک شده» و جنبشی است متشکل از «فتیشیست‌ها و افراد دارای بیماری روانی.»

در پایان کتاب، پری اشاره می‌کند که نسل Z همین حالا هم دارد توصیه‌های او را اجرا می‌کند و کمتر سکس دارد. سپس خواننده را با فهرستی از توصیه‌هایی که خودش به دخترش می‌کرد، تنها می‌گذارد؛ از جمله: فقط با دوستان دخترت مشروب یا مواد بزن، از اپلیکیشن‌های دوستیابی استفاده نکن، از مردانی که با خشونت تحریک می‌شوند دوری کن—دسته‌ای که شامل رفتارهایی چون اسپنک (ضربه به باسن) و خفگی می‌شود؛ تا چند ماه با کسی آشنا نباشی با او سکس نداشته باش، و با مردی سکس نکن مگر اینکه فکر کنی او پدر خوبی برای فرزندانت خواهد بود.

من خودم ۱۶ سال است با شریک زندگی‌ام هستم، فرزندانی داریم، و با پری هم‌نظر هستم که چیزهایی مهم‌تر از آزادی هم وجود دارد، اینکه تمایل همیشه دلیلی برای مشروعیت انتخاب‌های جنسی نیست، و اینکه رابطه‌های متعهدانه از نظر اجتماعی و جنسی اهمیت دارند. اما برایم کاملاً روشن است که این رابطه‌ی محوری زندگی‌ام -و بسیاری از دوستی‌ها، شادی‌ها و ماجراجویی‌های بعد از نوجوانی‌ام- هرگز رخ نمی‌داد اگر من به هیچ‌یک از توصیه‌های او گوش می‌دادم.

با وجود ادعای بی‌طرفی، دیدگاه‌های واپس‌گرایانه‌ی پری او را به‌وضوح در یک‌سوی نبرد فرهنگی قرار می‌دهند؛ نبردی که در کتاب تازه‌ای از روزنامه‌نگاری دیگر در اوایل دهه‌ی سی‌سالگی‌اش توصیف شده است: «ظهور دوباره: سکس و نبرد نسل بعدی بر سر آینده‌ی آن».

نویسنده، کارتر شرمن، خبرنگار گاردین است که پیش‌تر در وایس نیوز کار می‌کرد. شرمن با بیش از صد نفر مصاحبه کرده و آن‌چه خود «ظهور دوم انقلاب جنسی» می‌نامد را مستند کرده است—مفهمومی که عنوان کتاب هم از آن برگرفته شده، گرچه بیشتر نوعی بازی زبانی است تا یک تعبیر دقیق: آن‌چه او توصیف می‌کند انقلاب نیست، بلکه نوعی رقص پراضطراب بین واکنش‌های عقب‌گرد و پیشرفت است.

او رکود جنسی نسل Z را موضوع اصلی خود می‌گیرد و آن را به‌درستی نتیجه‌ی گیر افتادن این نسل در میانه‌ی «نیروهای عظیم و متضادی که ناشی از تحولات سیاسی و تکنولوژیک هستند و هیچ گفت‌وگوی سنتی‌ای درباره‌ی پرندگان و زنبورها (birds and bees) توان اصلاح آن را ندارد» می‌داند. در یک‌سو، محافظه‌کاران جنسی‌ای قرار دارند که دیدگاه‌هایی مانند پری را به سیاست عمومی تبدیل می‌کنند. و در سوی دیگر—در اصل—اینترنت قرار دارد.

اینترنت، به گفته‌ی شرمن، «چرخ‌وفلک تیک‌تاکی پورنو» است و همچنین «یک آزمایش اجتماعی جمعی، بی‌سابقه و با نتایجی که تازه شروع به نمایان شدن کرده‌اند.» گرایش ظاهری‌اش به نوگرایی و گسترش -و، نکته‌ی کلیدی، توانایی‌اش در مرتبط کردن افراد گوناگون با علایق و سلایق مشابه- اینترنت را به کانونی برای پیشروی جنسی تبدیل کرده است.

یکی از فعالان به شرمن می‌گوید که اینترنت به او کمک کرد «اعتماد به‌نفسی را که برای درخواست تغییر جنسیت نیاز داشتم به دست بیاورم». زنی دیگر به یاد می‌آورد که چگونه در تامبلر با اصطلاح «دگرجنس‌گرایی اجباری» (compulsory heterosexuality) آشنا شد و یک فایل گوگل داک ساخت با عنوان «آیا من یک لزبین هستم؟» تا به دختران دیگر کمک کند بفهمند که بی‌علاقگی‌شان به پسرهای هم‌کلاسی ممکن است ریشه‌های عمیق‌تری داشته باشد.

زن سومی خود را «دِمی‌سکشوال بایرومانتیک، متمایل به پارتنرهای ترنس‌مسکولین و AFAB (افرادی که در بدو تولد زن در نظر گرفته شده‌اند)» معرفی می‌کند.

شرمن می‌نویسد که «در مصاحبه‌هایش اولویت را به افراد نسل Z فعال در حوزه‌ی کنش‌گری داده است»، و منابع او عموماً آگاه و مطلع هستند که این، گرچه به روشنی استدلال او کمک می‌کند، اغلب پرسش مهمی را نادیده می‌گیرد: کسانی که اکنون در میانه‌ی این سردرگمی هستند، واقعاً چه احساسی دارند؟

زیرا اینترنت، خودش نیز نیروهای متضاد درونی دارد. آن‌چه به‌ظاهر رهایی است، اغلب فقط لیبرالیزاسیون است؛ آزادی بازار، به بیان دیگر، که نه تنها با آزادی وجودی فرق دارد، بلکه گاهی آن را نفی می‌کند.

ما در اینترنت آزادیم هر چیزی و هر کسی را جنسی کنیم؛ آزادیم خودمان را برای هر مخاطبی جنسی‌سازی کنیم؛ اما هرگز، و هیچ‌گاه، آزاد نخواهیم بود از فراموشی‌ناپذیری اَبَرجنسی‌شدگی دنیای آنلاینی که پیرامون تصویر و ویدئو ساخته شده و به‌طور بی‌وقفه انسان را به کالا تبدیل می‌کند؛ جهانی که در آن می‌توان تقریباً هر عمل قابل تصوری را، به‌صورت درخواستی و تا ابد، تماشا کرد.

تقریباً سه‌چهارم جوانان آمریکایی تا قبل از هجده‌سالگی پورن دیده‌اند؛ پانزده درصد از آن‌ها در سن ده‌سالگی یا کمتر با آن مواجه شده‌اند.

عقل سلیم -اگر اجازه دهید لحظه‌ای کلاه پری را سر کنم- می‌گوید احتمال اینکه یک نفر رابطه‌ی سالمی با آن میدان تایمز پورنوی توی جیبش و با سکس به‌طور کلی برقرار کند، ممکن است با تماشای ویدئوهایی از نفوذ هم‌زمان دو آلت قبل از اینکه اصلاً کسی را در یک مهمانی بوسیده باشد، خدشه‌دار شود.

بسیاری از اعضای نسل Z واقعاً احساس می‌کنند از پورن آسیب دیده‌اند: تقریباً نیمی از بزرگسالان این نسل پورن را مضر می‌دانند، در مقایسه با ۳۷ درصد از میلنیال‌ها، که احتمال کمتری داشت در کودکی با سایت‌های پورن آنلاین مواجه شوند.

در همین حال، شبکه‌های اجتماعی از کودکی به زومرها آموخته‌اند که به‌طور مداوم اندازه‌گیری کمی از میزان جذابیت بازارگونه‌ی خود دریافت کنند؛ نوعی شناخت جعلی از خود که فرد را برای مواجهه‌ی بی‌دفاع با «دیگری»، که لازمه‌ی یک رابطه‌ی جنسی لذت‌بخش است، آماده نمی‌کند.

به‌طور کلی، شرمن می‌نویسد، جوان‌ها احساس می‌کنند «در برابر دهان گشوده‌ی اینترنتی عظیم و غیرانسانی رها شده‌اند» و این، به‌ویژه، «زیرا آموزش جنسی در مدرسه‌هایشان وانمود می‌کند که لذت جنسی و پورن اصلاً وجود ندارد یا آن را شرم‌آور می‌داند.»

اینترنت، به گفته‌ی شرمن، «چرخ‌وفلک تیک‌تاکی پورنو» است و همچنین «یک آزمایش اجتماعی جمعی، بی‌سابقه و با نتایجی که تازه شروع به نمایان شدن کرده‌اند.» یکی از فعالان به شرمن می‌گوید که اینترنت به او کمک کرد «اعتماد به‌نفسی را که برای درخواست تغییر جنسیت نیاز داشتم به دست بیاورم». زنی دیگر به یاد می‌آورد که چگونه در تامبلر با اصطلاح «دگرجنس‌گرایی اجباری» آشنا شد و یک فایل گوگل داک ساخت با عنوان «آیا من یک لزبین هستم؟» تا به دختران دیگر کمک کند بفهمند که بی‌علاقگی‌شان به پسرهای هم‌کلاسی ممکن است ریشه‌های عمیق‌تری داشته باشد. زن سومی خود را «دِمی‌سکشوال بایرومانتیک، متمایل به پارتنرهای ترنس‌مسکولین و AFAB (افرادی که در بدو تولد زن در نظر گرفته شده‌اند)» معرفی می‌کند.

ممکن است در این یا آن منطقه استثناهایی وجود داشته باشد، اما در مجموع، آموزش جنسی در آمریکا از زمان اجرای گسترده‌اش بعد از جنگ جهانی اول، تغییر چندانی نکرده است؛ زمانی که هدف این بود که جوانان را برای انتخاب «پرهیز جنسی» تا زمان ازدواج تربیت کنند. در واقع، اگر چیزی هم تغییر کرده باشد، آموزش جنسی اخیر کمتر از قبل آموزنده شده است: نسبت نوجوانانی که می‌گویند درباره‌ی روش‌های جلوگیری از بارداری آموزش دیده‌اند، از بیش از ۸۰ درصد در اواسط دهه‌ی ۹۰ میلادی، به کمتر از ۶۵ درصد در یک نظرسنجی اخیر کاهش یافته است.

چندین ایالت هم قوانینی موسوم به «نگو گی» (Don’t Say Gay) تصویب کرده‌اند که هدفشان محدود کردن توان معلمان برای صحبت درباره‌ی گرایش جنسی یا هویت جنسیتی است.

تمام این‌ها باعث نوعی نوسان فرهنگی سرگیجه‌آور شده است. در تلفن‌های همراه، پورنوهای گروهی (bukkake)، عکس‌های آلت جنسی، اپلیکیشن‌های آشنایی و هویت‌های جنسی عجیب و متنوع دیده می‌شود؛ اما در دنیایی که محافظه‌کاران بزرگسال شکل داده‌اند، سکس یا نامرئی است یا ممنوع؛ مگر اینکه بین یک زوج دگرجنس‌گرای متأهل باشد،

آن هم ترجیحاً برای تولیدمثل. دهه‌ی گذشته، فمینیسم پاپ، راهپیمایی SlutWalk، پروژه‌ی مردان خوب (Good Men Project) و یک جنبش ملی برای رسیدگی به آزار جنسی در قالب #MeToo را با خود آورد.

این دهه اما شاهد لغو رأی تاریخی Roe v. Wade (که سقط جنین را قانونی می‌کرد)، انتخاب مجدد مردی که دادگاه او را مقصر تجاوز جنسی دانسته، تلاش برای حذف فدرال افراد ترنس از شمول قانونی، به اوج رسیدن زن‌ستیزی خشن در فضای آنلاین به‌وسیله‌ی «مرشدهایی» مانند اندرو تِیت، و همچنین نوعی گفتمان آنلاین مرده و خشک‌شده به‌نام «زُمبی-وُک» است، که در آن تصمیمات زیبایی‌شناسانه و رقص‌پردازی یک ستاره‌ی پاپ مثل سابرینا کارپنتر، به‌جای پیشرفت فمینیستی یا نبود آن، تعبیر می‌شود.

گرایش‌های شرمن به‌وضوح با آزادی جنسی هم‌راستا هستند، اما او، همانند پری، درباره‌ی رایج شدن BDSM و سکس خشن ابراز نگرانی می‌کند.

شاید شنیده باشید که آن تعداد زومرهایی که سکس دارند، بیشتر دارند همدیگر را خفه می‌کنند: در یک نظرسنجی دانشگاهی اخیر، تقریباً دوسوم زنان گفتند که تجربه‌ی خفگی در حین سکس را داشته‌اند، و چهل درصد از این زنان گفته‌اند که اولین بار این اتفاق بین سنین ۱۲ تا ۱۷ برایشان افتاده است.

پری این روند را به کتاب «پنجاه سایه‌ی خاکستری» (Fifty Shades of Grey) که در سال ۲۰۱۱ منتشر شد نسبت می‌دهد؛ اما شرمن به‌درستی آن را به داستان‌های طرفداری (fan fiction) آنلاین نسبت می‌دهد—شکل اولیه‌ی همین کتاب «پنجاه سایه» نیز چنین داستانی بود.

داستان‌های اروتیک طرفداری، برای بسیاری از دختران جوان، ورودی به دنیای شهوت است. شرمن اشاره می‌کند که در سایت‌های داستان‌نویسی، تگ‌هایی مانند «noncon» (غیردر رضایت) و «dubcon» (رضایت مشکوک) بسیار محبوب‌اند.

جوان‌هایی که شرمن با آن‌ها صحبت کرده، می‌گویند این نوع ادبیات همراه با پورنوگرافی ویدئویی به‌طور هم‌زمان باعث نرمال‌سازی «سکس خشن» شده است؛ یعنی BDSM بدون مرزهای روشن و گفت‌وگوی صریحی که بخشی از جامعه‌ی بالغ علاقمند به فِتیش است.

پری، البته، اصرار دارد که تمام سکس خشن ذاتاً بیمارگونه است؛ هم از طرف مردانی که فرض می‌شود نقش غالب را دارند، و هم از طرف زنانی که فرض می‌شود مطیع هستند. (او البته اشاره می‌کند که یک‌سوم مردان هم ترجیح دائمی به نقش مطیع دارند—اما خیلی به آن نمی‌پردازد.)

او می‌نویسد: «لیبرالیسم جنسی نمی‌تواند به‌طور قانع‌کننده‌ای توضیح دهد که چرا زنی که خودش را آزار می‌دهد باید بیمار روانی دانسته شود، اما زنی که از شریکش می‌خواهد او را آزار دهد، ظاهراً نه.»

در مقابل، شرمن این امیال را آسیب‌شناسی نمی‌کند. اما توجه زیادی به اندوهی دارد که ممکن است جوان‌ها تجربه کنند، وقتی متوجه می‌شوند که هیچ‌کس هرگز از آن‌ها نپرسیده که آیا فلان عمل برایشان قابل قبول بوده یا نه؛ یا اصلاً آن را دوست دارند یا نه، یا چرا انتظار دارند شریکشان آن را انجام دهد، یا چرا فکر می‌کنند خودشان باید انجامش دهند.

من شخصاً تمایلی به نگرانی در مورد اینکه جوان‌ها با اندام تناسلی‌شان چه می‌کنند ندارم. در این وحشت عمومی از وضعیت جنسی زومرها، هم‌نوعی شرمسازی رختکن‌طور (locker-room shaming) وجود دارد، هم نوعی تبلیغ پنهانی برای فرزندآوری، و هم نوعی حسرت جابه‌جا شده که منتقدی به‌نام مارک گریف نزدیک به دو دهه پیش در مقاله‌ای با عنوان «عصر بعدازظهر کودکان سکس» درباره‌اش نوشته بود؛ مقاله‌ای که شرمن هم در کتابش به آن اشاره می‌کند.

گریف می‌نویسد، وقتی پای سکس وسط باشد، جوان‌ها «ثروتمندان زیستی هستند که ما می‌خواهیم دارایی‌شان را غارت کنیم»؛ تنها کسانی که ممکن است شانسی برای تجربه‌ی سکس فارغ از آثار فرساینده‌ی بازار و زمان داشته باشند.

بنابراین، شاید میل به کنترل چگونگی سکس داشتن جوان‌ها، تا حدی از این تمایل نشأت می‌گیرد که «پتانسیل‌شان هدر نرود»؛ حال این پتانسیل برای هر کسی ممکن است معنای متفاوتی داشته باشد.

با این حال، به‌نظر می‌رسد که کمتر سکس داشتن نسل Z چیز بدی نیست، و همین‌طور اینکه اگر سکس دارند، آن را به شیوه‌هایی عجیب‌تر و غیرمتعارف‌تری انجام می‌دهند، هم ایرادی ندارد.

البته، به‌شرطی که این واقعاً چیزی باشد که خودشان می‌خواهند. اما سؤال واقعی این است: آن‌ها چه می‌خواهند؟ یا به‌زبان دیگر، چرا اصلاً سکس داریم؟

بخشی از رکود جنسی نسل Z، رکود رابطه‌ای است: شرمن می‌نویسد افرادی که شریک دارند بیشتر از مجردها رابطه‌ی جنسی دارند، و جوان‌ها بیشتر از نسل‌های پیش از خود مجرد هستند. مشکل اصلی این ماجرا کمتر به سکس مربوط می‌شود و بیشتر به تنهایی. افسردگی و اضطراب در میان جوانان آن‌قدر رایج شده که تقریباً بدیهی تلقی می‌شود و این باعث بی‌میلی یا ناتوانی در ایجاد روابط صمیمی می‌شود، حتی از نوع زودگذرش، که نتیجه‌اش سکس کمتر و با کیفیت پایین‌تر است.

زومرها همچنین کمتر از نسل‌های قبلی الکل می‌نوشند و از این راه سنتی (اگرچه نه همیشه مطمئن) برای برقراری ارتباط انسانی -یعنی مست کردن و کسی را با خود به خانه بردن- پرهیز می‌کنند.

این، از جهاتی، تغییری سالم است، اما شاید نشانه‌ای دیگر از این باشد که برای بسیاری از جوان‌ها، ارتباط واقعی آن‌قدر دست‌نیافتنی شده که حتی ارزش دنبال کردن را ندارد.

در فضای مجازی، نوع خاصی از اینفلوئنسرها ظاهر شده‌اند که تخصص‌شان جذب آدم‌های تنها و ناراضی با ارائه‌ی شعارها و اصولی است که ظاهراً آن‌ها را به زندگی شادتر و موفق‌تری می‌رساند. این ایده‌ها همیشه به‌صراحت محافظه‌کارانه بیان نمی‌شوند، اما اغلب تفکری از نوع «پسرا این‌طورن، دخترا اون‌طور» را ترویج می‌کنند؛ همان‌طور که در کتاب پری هم جاری است.

در ردیت، پسران جوانی هستند که به هم توصیه می‌کنند هر دختری که دوست پسر دارد «هرزه» است و برای ازدواج مناسب نیست، و دخترانی که به هم یاد می‌دهند چگونه از پسرها «تعهد» بیرون بکشند، همان‌طور که دندان‌پزشک دندان را می‌کِشد. در تیک‌تاک پر است از توصیه‌های پارانویایی برای تست کردن رابطه‌ و نظریه‌های مسخره درباره‌ی «تنها راه شناخت اینکه آیا یک رابطه کار می‌کند یا نه».

اما واقعیت این است که رابطه‌ها بر اساس جادوی خاص و پیچیدگی منحصربه‌فرد هر زوج ساخته می‌شوند، و باید به‌مرور زمان و از طریق گفت‌وگو و تجربه پیش بروند. این موضوع، شاید به ناب‌ترین شکل، از طریق سکس آموخته می‌شود. سکس یکی از معدود حوزه‌های زندگی است که در آن، میانجی‌گری شدید زندگی مدرن می‌تواند کاملاً از میان برود—یکی از تجربه‌های نادر تکرارشونده‌ای است که در آن حضور انسانی ناب، غریزه و واکنش بدون واسطه شکل می‌گیرد.

جوان‌هایی که شرمن با آن‌ها صحبت کرده، می‌گویند این نوع ادبیات همراه با پورنوگرافی ویدئویی به‌طور هم‌زمان باعث نرمال‌سازی «سکس خشن» شده است؛ یعنی BDSM بدون مرزهای روشن و گفت‌وگوی صریحی که بخشی از جامعه‌ی بالغ علاقمند به فِتیش است.

سکس می‌تواند شکلی از کشف باشد -به‌ویژه برای جوانان، اما نه فقط برای آن‌ها- محدوده‌ای که در آن ممکن است یاد بگیریم چطور شریک، چطور دوست، و چطور شهروند باشیم؛ چطور خودمان و دیگران را شایسته‌ی عشق و احترام بدانیم، صرفاً به این دلیل که انسان‌هایی هستیم با امیال. سکس اغلب ما را به درک بهتری از آن‌چه در زندگی می‌خواهیم می‌رساند؛ چه این خواسته سبک سنتیِ مبلغانه تا مرگ، چه چیزی بر پایه‌ی سیاه‌چال (BDSM)، یا هر چیز دیگری در این میان باشد.

تقریباً هیچ‌چیز در سکس کاملاً قابل پیش‌بینی یا همیشه خوشایند نیست؛ تقریباً همه‌چیز بستگی به زمینه دارد و زمینه همیشه می‌تواند تغییر کند.

آدر لورد نوشت: «وقتی با امر اروتیک در تماس هستم، کمتر تمایل دارم به پذیرش ناتوانی، یا سایر وضعیت‌هایی که بر من تحمیل شده و به‌صورت ذاتی از من نیستند—مانند تسلیم، ناامیدی، خودکوچک‌بینی، افسردگی، یا انکار خود.» شرمن در کتابش به این بخش اشاره می‌کند، اما همانند پری، بیشتر روی تمام چیزهایی تمرکز دارد که ممکن است در زندگی جنسی جوان‌ها خراب شود یا شده باشد.

سکس در کتاب پری نیرویی است که باید کنترل شود تا زنان از نظر احساسی باثبات بمانند؛ در نگاه شرمن، سکس ابزاری در دستان محافظه‌کاران سیاسی، کالایی در بازار مصرف‌گرایی، و وسیله‌ای برای بیان خودِ فردگرایانه است.

هر دو در حال توصیف واقعیتی هستند که بسیاری از مردم آن را این‌گونه می‌بینند. اما من، خودم، دلم می‌خواست چیزی بخوانم درباره‌ی میل، لذت، و ارتباط—و این‌که چه حسی دارد انسان بودن را یاد بگیری، وقتی این چیزها تازه در حال خاموش شدن هستند یا دیگر نمی‌درخشند. ♦

ترجمه‌ی کامل به فارسی توسط چت‌جی‌پی‌تی