به گزارش آیندگان؛ بنجامین والاس-ولز در مقالهای در نیویورکر نوشته که پس از چنین حملاتی، انتظار افکار عمومی برای روشنشدن انگیزهها معمولاً بینتیجه است زیرا «اغلب عوامل ترکیبی از گرایشهای سیاسی و مشکلات روانی دارند.»
او تأکید میکند که پیامدهای سیاسی چنین حوادث شوکهکنندهای، آشکارتر است: «افزایش تهدیدها علیه سیاستمداران، گسترش هراس اجتماعی و عمیقتر شدن فضای بیاعتمادی. واکنش ترامپ هم نه در جهت وحدت ملی، بلکه با حمله به «چپ رادیکال» بود. تصاویر هولناک قتل کرک و واکنش فوری مردم حاضر در صحنه، تصویری عینی از وحشتی بود که همچون موجی در جامعه آمریکا منتشر شد.»
در ادامه ترجمه کامل مقاله بنجامین والاس-ولز که با تیتر اصلی «Charlie Kirk’s Murder and the Crisis of Political Violence» در ۱۱ سپتامبر ۲۰۲۵ در سایت نیویورکر منتشر شده و ۲۲ سپتامبر ۲۰۲۵ با تیتر: «سیاست و ترس» در نسخهی چاپی این مجله منتشر خواهد شد را بخوانید؛
سه هزار نفر در رویداد «ترنینگ پوینت یو.اس.ای.» (Turning Point USA) حضور داشتند که چارلی کرک روز چهارشنبه در آن سخنرانی کرد؛ در محوطهی چمن باز دانشگاه «یوتا ولی» در حومهی پرووو. sheer اندازهی آن جمعیت ــ در یک صبح، در دانشگاهی در حومه، حتی اگر بخشی از جمعیت برای اعتراض آمده بودند ــ مدرکی دیگر بود بر اینکه کرک، در کارزار چندسالهاش برای برانگیختن یک چرخش تندراست در میان نوجوانان و جوانان، جنبشی نیرومند ساخته بود.
بخشی از برنامه به پرسش و پاسخ اختصاص داشت و کسی پرسید در دههی گذشته چند آمریکایی ترنسجندر عامل تیراندازیهای جمعی بودهاند. کرک پاسخ داد: «خیلی زیاد.» نفر بعدی پرسید: «میدانید در ده سال گذشته چند تیرانداز جمعی در آمریکا وجود داشتهاند؟» کرک گفت: «با حساب کردن یا نکردن خشونتهای باندی؟» سپس، در ویدئوها، صدای ترکیدن تکگلولهای شنیده میشود و بدن کرک میلرزد و بیجان میشود.
در میان جمعیت، سرها میچرخد: کسی به او شلیک کرده بود، ظاهراً از موقعیتی مرتفع در حدود صد و پنجاه یاردی. اندکی بعد، سخنگوی کرک اعلام کرد که او کشته شده است. او سیویک سال داشت و همسری و دو فرزند خردسال بر جای گذاشت. رئیسجمهور ترامپ، متحد نزدیکش، دستور داد همهی پرچمها تا عصر یکشنبه نیمهافراشته شوند.
مرگ کرک بیرحمانه و تراژیک بود. اما همچنین همان اثری را داشت که تروریستها دنبال میکنند؛ گسترش وحشت سیاسی. در پی هر قتل با پژواک سیاسی آشکار، دورهای از بیم و انتظار شکل میگیرد، وقتی افکار عمومی در انتظار خبر هویت عامل و هر نشانهای از انگیزهی آن عمل هولناک است، و آمادهی موج اتهامزنیها. اما اغلب، اطلاعات تازه هیچ وضوحی نمیآورد. ما تا حدی سیاستهای محرک لوئیجی مانجیونه (متهم به قتل مدیرعامل شرکت «یونایتدهلثکر») و جیمز فیلدز (که در راهپیمایی «اتحاد راست» در شارلوتسویل، با خودرو به جمعیت ضداعتراض زد و یک زن جوان را کشت) را میدانیم.
اما تلاش برای تعریف انگیزههای سیاسی «توماس کروکس» (که تابستان گذشته در باتلر پنسیلوانیا تلاش کرد ترامپ را بکشد) یا «کودی بالمر» (که متهم است در آوریل اقامتگاه رسمی فرماندار جاش شاپیرو در هریسبورگ را بمبگذاری آتشین کرده) یا حتی «ونس بولتر» (فعال ضدسقطجنین باسابقه که در ژوئن متهم شد یک قانونگذار ایالتی مینهسوتا را همراه با شوهرش کشت و تلاش کرد دیگری را هم به قتل برساند) بهسرعت در مشکلات بیماری روانی یا آشفتگی فکری آنها گرفتار میشود.
«رابین وستمن» که متهم است ماه گذشته در یک کلیسای کاتولیک در مینیاپولیس دو کودک را به ضرب گلوله کشت (و هویت ترنسجندرش سوژهی پررنگ رسانههای راستگرا شد)، روی برخی سلاحهایش نوشته بود «ترامپ را بکش» و بر روی برخی دیگر شعارهای نئونازی («گاز یهودی» و «شش میلیون کافی نبود») حک کرده بود و خود را همسو با تیرانداز مدرسهی سندیهوک، آدام لانزا، معرفی کرده بود. انگیزهها آنقدر عجیب و شخصی بودند که نمیشد آنها را بهسادگی به یک جناح حزبی خاص نسبت داد.
پیگیری اثر این اعمال خشونتآمیز بر سیاست آسانتر بوده است. اندکی پس از خبر تیراندازی به کرک، «تامی ویتور» مقام پیشین دولت اوباما و مفسر لیبرال، احساس رایجی را بازتاب داد و در شبکههای اجتماعی نوشت: «خشونت سیاسی شرّ و غیرقابل دفاع است. این یک سرطان است که خود را تغذیه میکند و گسترش مییابد.» اگر این درست باشد ــ اگر خشونت مسری باشد ــ دلیلش این است که هر عمل، الگوی پاسخگویانهای از ترس تولید میکند.
خودِ اخبار در سالهای اخیر به فهرستی از فراگیری پرخاشگری سیاسی و هراس پیشگیرانه بدل شده است.
در ۲۰۲۲، مردی با کلت و چکمههای سربازخانهای به خانهی قاضی «برت کاوانا» رفت؛ همان سال، مردی به خانهی «نانسی پلوسی» یورش برد و کوشید شوهرش را با چکش بکشد. تهدیدها علیه اعضای کنگره نیز در دههی گذشته بهطور چشمگیر افزایش یافته است. «لیزا مرکاوسکی» سناتور جمهوریخواه آلاسکا، تابستان امسال در یک کنفرانس گفت: «خیلی وقتها خودم هم نسبت به استفاده از صدایم مضطرب میشوم، چون تلافی واقعی است.»
پس از تیراندازیها به قانونگذاران در مینهسوتا، «گرگ لندزمن» نمایندهی دموکرات به نیویورکتایمز گفت هر بار که به کارزار انتخاباتی میرود، تصویری از خودِ کشتهشدهاش او را تعقیب میکند: «هنوز در ذهنم است. فکر نمیکنم از بین برود.»
آنچه سیاستمداران میتوانند کنترل کنند، نحوهی واکنششان است. ترامپ چهارشنبه شب از دفتر بیضیشکل سخن گفت و دشمنان خود را محکوم کرد: «سالهاست کسانی در چپ رادیکال، آمریکاییهای فوقالعادهای چون چارلی را با نازیها و بدترین جنایتکاران و قاتلان جهان مقایسه کردهاند.» او وعده داد عاملان «خشونت سیاسی، از جمله سازمانهایی که آن را تأمین مالی و حمایت میکنند» را پیدا کند.
برخلاف باراک اوباما که پس از تیراندازی جمعی در کلیسای «مادر امانوئل» چارلستون سرود «عجیب فیض» خواند، ترامپ هیچ حرکت همبستگی ملی نشان نداد؛ او فهرست قربانیان را فقط به کسانی محدود کرد که با او همسو بودند.
مردی که پشت میز «رزولوت» نشسته بود و دشمنانش را برای شیطانیسازی سیاسی برای عمل کردن «به نفرتانگیزترین و مشمئزکنندهترین شیوه» سرزنش میکرد، اوایل همان هفته کارزار تازهای از یورشهای مهاجرتی در شیکاگو را تبلیغ کرده بود، با پستی در شبکههای اجتماعی که او را در نقش «رابرت دوال» در فیلم «اینک آخرالزمان» نشان میداد با شعار: «من بوی اخراجها در صبح را دوست دارم… شیکاگو تازه میفهمد چرا اسمش وزارت جنگ است.» این تهاجم، همراه با تیراندازی به کرک، بهنظر میرسید جنگ فرهنگی را در زمان واقعی عینیت بخشیده است.
تصاویر قتل کرک هولناک است. سرش میافتد؛ خون از گردنش فواره میزند. در نشست خبری پس از آن، رئیس پلیس دانشگاه که فقط شش افسر برای محافظت از سه هزار نفر در اختیار داشت، گفت: «سعی میکنید همهی پایگاهها را پوشش دهید، و متأسفانه امروز موفق نشدیم.» سرزنشش دشوار است.
فراگیری سلاحها و سهولت دسترسی تقریباً هر کس به آنها، حفاظت از جان انسانها را بیش از پیش دشوار کرده است. اینکه تهدید خشونت سیاسی چنین همهگیر است، یکی از دلایلی است که آنچه زمانی دربارهی جنبش ترامپ صدق میکرد، اکنون دربارهی کشور هم صدق میکند: بیاعتماد و در احساس خطر.
در یوتا، نزدیکترین افراد به صحنه فوراً خود را روی زمین انداختند و سپس صدها نفر دیگر نیز همان کار را کردند، وقتی دریافتند چه رخ داده است؛ موجی از زمینخوردن که از کرک به بیرون گسترش یافت. این تصویری عینی از ترسی بود که در حال انتشار بود. ♦