تجربه رانندگی شبانه که توسط مجله امریکا موتورترند در لسآنجلس انجام شد، نشان میدهد که «رولزرویس اسپکتر بلک بج» (Spectre Black Badge 2025)، بدون کمکردن از وقار همیشگی برند، سرعت و چابکی شگفتانگیزی ارائه میدهد.
این خودرو با قیمت پایه حدود ۴۲۰ هزار دلار، بردی نزدیک به ۴۰۰ کیلومتر دارد و نماد ترکیب هنر، تکنولوژی و تجمل در دنیای خودروهای برقی است.
بلک بج، (Black Badge) یک زیربرند یا نسخه ویژه از خودروهای رولزرویس است که طراحی تیرهتر، عملکرد فنی ارتقاءیافته، و روحیهای جسورتر نسبت به نسخههای استاندارد دارد. این نسخه مخصوص مشتریانیست که دنبال ظاهری تهاجمیتر و شخصیت متمایزتر هستند. در واقع، Black Badge نسخه لوکس اما «جوانپسند و شورشیتر» از رولزرویس کلاسیک است.
در نسخه سیاه نشان مدلهای مختلف رولزرویس، رنگها و تزئینات بدنه و کابین (مثلاً جلوپنجره، لوگوها، چرخها) تیرهتر و اغلب مشکی هستند. در نسخههای غیرالکتریکی قدرت موتور و گشتاور بیشتر میشود و هندلینگ اسپرتتر و واکنشپذیری خودرو افزایش مییابد.
در ادامه ترجمه کامل بررسی متفاوت مجلهی آمریکایی MotorTrend از تجربهی رانندگی با رولزرویس اسپکتر بلک بج، قدرتمندترین رولزرویس تاریخ، را که ۱۵ جولای ۲۰۲۵ و با عنوان Destination Dawn: An All-Night Patrol in the Rolls-Royce Spectre Black Badge منتشر شده است، بخوانید؛
چگونه میتوان اسپکتر بلک بج، قدرتمندترین خودروی رولزرویس تاکنون را به بهترین شکل ارزیابی کرد؟ این معضلی بود که وقتی این کوپه الکتریکی ۶۵۹ اسب بخاری و شیک وارد مقر موتورترند شد، با آن روبرو بودیم.
روش معمول ما فرار از لس آنجلس به سمت درههای پر پیچ و خم مالیبو است، اما برای یک رولزرویس، این کار کمی بیحرمتی به نظر میرسد، مثل اینکه پادشاه چارلز مجبور شود توالت خودش را باز کند. بهتر است چنین پرخاشگریهای آشکار خودرویی را به افراد عادی در بنتلیهایشان واگذار کنیم.
شاید پاسخ نه در فضا، بلکه در زمان نهفته باشد. نیویورک ممکن است شهری باشد که هرگز نمیخوابد، اما لس آنجلس سرزمین آفتاب است، و وقتی خورشید ناپدید میشود، ساکنانش نیز ناپدید میشوند. هر شب از روزهای هفته، خیابانهای پر ترافیک آن مثل آسانسوری پس از یک بوی بد زننده خالی میشوند. با ساکنان لس آنجلس که به راحتی در تختهایشان خوابیدهاند، اسپکتر بلک بج میتوانست مانند یک پلنگ در حال گشتزنی در این شهر بزرگ پرسه بزند، آزادانه از تمام قدرتی که موتورهای تقویتشده با نرمافزارش میتوانستند ارائه دهند، استفاده کند.
من با بیلی رهباک، کارمند راهنمای خرید MT، جغد شب، و کاندیدای همیشه آماده برای ماجراجوییهایم تماس گرفتم و پرسیدم که آیا مایل است یک شب را با من در یک رولزرویس بگذراند.
به بیلی گفتم: «ساعت دوازده شب دنبالت میآیم. تا ساعت شش صبح رانندگی میکنیم، هر چه پیش آید.»
دروازه بیصدا به دنیایی دیگر
۱۵ دقیقه طول کشید تا ۱۰ مایل از خانهام در دره سن فرناندو تا محل زندگی بیلی در مار ویستا رانندگی کنم، که خودش به تنهایی یک معجزه لس آنجلسی است. این یک سفر نیم ساعته در روز و نصف روز در ساعات اوج ترافیک است. بیلی، که از خواب بعدازظهر گیج بود، وارد رولزرویس شد و چشمانش را چرخاند تا فضای داخلی اسپکتر را ببیند. با خوشحالی به او اطلاع دادم که رنگ آن «صورتی گل صد تومانی» نام دارد، عالی برای دو فرد عادی مثل ما. گفتم: «پنج ساعت و ۵۸ دقیقه وقت داریم. کجا برویم؟» بیلی تردید نکرد: «بزرگراه ۱۱۰ تا پاسادنا. در این موقع از شب فوقالعاده خواهد بود.»
به راه افتادیم، مقصد بعدی مرکز شهر لس آنجلس، از طریق خیابانهایی که عادت دارم در طول روز پر از ترافیک ببینم.
حالا آنها نه تنها خالی، بلکه متروک بودند، مانند رگهایی که از خون تهی شدهاند. این یک تجربه فرازمینی بود، اما رانندگی با اسپکتر نیز همینطور است، خودرویی آنقدر بیصدا که سرنشینان آن عملاً میتوانند نفس کشیدن خود را با سرعت بزرگراه بشنوند. دیدن شهر خوابآلود از طریق شیشه آکوستیک اسپکتر مانند تماشای یک فیلم پساآخرالزمانی با صدای قطع شده بود.
ما به قدرت نرم وسایل نقلیه الکتریکی عادت کردهایم، اما اسپکتر در قلمرو دیگری قرار دارد. بیلی هر روز با بلزر EV بلندمدت ما رانندگی میکند، و حتی او هم غافلگیر شد. او گفت: «تفاوت در پالایش این پیشرانه تکاندهنده است.»
گفتم: «این را ببین»، و دکمه روی دسته دنده را که حالت رانندگی با یک پدال را فعال میکند، فشار دادم. پایم را از روی پدال گاز برداشتم، و اسپکتر ترفند توقف لیموزین خود را انجام داد، خود را به آرامی متوقف کرد، به طوری که تشخیص لحظه توقف حرکت آن تقریباً غیرممکن بود.
شورش نمادین
چند دقیقه بعد در قلب لس آنجلس بودیم. اینکه تقریباً هیچ وسیله نقلیه در حال حرکتی وجود نداشت، آنقدرها هم تکاندهنده نبود؛ مانند اکثر مراکز شهرها، مرکز شهر لس آنجلس به سختی مرکز فعالیت است. با سرعت از تونل خیابان دوم (که میلیاردها بار در فیلمها دیدهاید) عبور کردیم و به این نتیجه رسیدیم که بدون طنین صدای اگزوز از دیوارهای کاشیکاری شدهاش، هیجان کمتری دارد. برای یک تعویض سریع راننده توقف کردیم؛ ایده ۱۱۰ از بیلی بود، و من فکر کردم او باید فرمان را در دست بگیرد.
پارکوی آرویو سکو که در سال ۱۹۴۰ افتتاح شد، اولین بزرگراه لس آنجلس بود، کاری که اکنون به طرز دلپذیری برای آن ناکافی است. این بزرگراه باریک، پر پیچ و خم و بسیار سرگرمکننده است، و رانندگی در آن همیشه مرا با لذت کودکانه شورش نمادین پر میکند. ما واقعاً قانون را زیر پا نمیگذاشتیم - ۱۰۵ کیلومتر بر ساعت در بزرگراه ۸۸ کیلومتر بر ساعتی، گناه بزرگی نبود - اما حس خوبی داشت، به خصوص که بیلی با سرعت از کنار یک پاسادانای در حال بازگشت به خانه از سمت راست عبور کرد، با احتیاط نزدیک شد تا مطمئن شود رولزرویس بزرگ از شکاف رد میشود و سپس با یک ضربه ۷۹۲ پوند فوت نیروی ناگهانی آزاد شد.
از پاسادانای متروک عبور کردیم و در مقابل تالار شهر فوقالعاده آن پارک کردیم. اگر در طول روز اینجا توقف کنید، میتوانید ثانیهها را بشمارید تا توجه یک پلیس را جلب کنید، اما اکنون میتوانستیم وقت خود را بگذاریم، رولزرویس را در وسط خیابان بدون هیچ موجود زندهای دیگر در اطراف قرار دهیم. صدای سوت بزرگراههای نزدیک که خط باس روزانه لس آنجلس است، غایب بود، و رولزرویس در حال توقف، البته، کاملاً بیصدا بود. تنها صدایی که شنیده میشد، صدای شادی خودمان بود. برای اولین بار، آن را احساس کردیم: لس آنجلس مال ما بود و فقط مال ما.
گفتم: «هی، میتوانیم یک کاری انجام دهیم؟»
«ساعت یک صبح؟»
گفتم: «یکی یک کتاب برای من در باشگاه مدل قطار گذاشته است. فکر نمیکنم زمان بهتری برای رفتن و گرفتنش باشد.» این کار را به تعویق انداخته بودم زیرا نمیتوانستم ۸۰ دقیقه رفت و برگشت از خانه را توجیه کنم، اما حالا ال سرنو فقط ۶ مایل فاصله داشت، و ۱۵ دقیقه بعد نسخه قرض گرفته شدهام از «نشانگرهای ناپدید شده» را در دست داشتم. پس از یک توقف کوتاه (قانون شماره ۱ رانندگی در شب: هرگز از یک سرویس بهداشتی در دسترس بدون استفاده از آن عبور نکنید) و بیلی که به طرح ۵۰۰۰ فوت مربعی HO مقیاس ما نگاهی انداخت، دوباره در اسپکتر بودیم، بیهدف به سمت دره سن فرناندو و وعده یک همبرگر در بابز بیگ بوی در بربنک سرگردان بودیم، هرچند نه بیلی و نه من یادمان نمیآمد که آیا ۲۴ ساعته باز است یا نه.
در حال رانندگی در محله قدیمی و زیبای لینکلن هایتس بودم که مجبور شدم به شدت ترمز کنم زیرا یک سگ پیت بول از خیابان عبور کرد. وای! این چگونه پیش میرفت؟ با فرض اینکه به سمت من میآمد، صورتم را گاز نمیگرفت و پلاک داشت، باید در نیمه شب با یک غریبه تصادفی تماس میگرفتم و سپس سگ آنها را با یک رولزرویس ۵۵۶۰۰۰ دلاری برمیگرداندم. (به علاوه، باید موهای سگ را به مسئولین رولزرویس توضیح میدادم.) اما سگ فقط از خیابان عبور میکرد تا به صاحبش بپیوندد، که حتماً فرض کرده بود میتواند سگش را در ساعت جادویی بدون نیاز به جاخالی دادن از کوپههای الکتریکی لوکس و بیصدا قدم بزند. خب رفیق، لس آنجلس پر از شگفتی است.
متجاوزان در دنیای او
بینی بزرگ رولزرویس را به پارک گریفیت بردیم و سپس از کنار گورستان فارست لان عبور کردیم، جایی که ستارههای عصر طلایی هالیوود چشماندازی ابدی از استودیوی برادران وارنر در آن سوی رودخانه لس آنجلس که با بتن پوشیده شده است، دارند. بله، بله، میدانم – کل ایده پرسه زدن در لس آنجلس در شب این بود که از ۸۲ اسب بخار و ۱۲۸ پوند فوت نیروی اضافی که اسپکتر بلک بج را از اسپکتر سیلور بج جدا میکند، به خوبی استفاده کنیم، که با یک دکمه با لوگوی بینهایت روی فرمان فعال میشود.
ما قبلاً مامای بزرگ چرمکاری شده را در مسیر تست داشتیم، جایی که در ۳.۶ ثانیه به سرعت ۱۰۰ کیلومتر بر ساعت رسید، ۰.۱ ثانیه سریعتر از خودروی سیلور بج. اما اکنون، بیصدا رانندگی کردن فقط حس درستی داشت، آرام صحبت کردن در حالی که یک چوب بزرگ را میچرخاند. حتی رانندگی محکمتر بلک بج – یک تغییر نرمافزاری که نمیتوان آن را خاموش کرد – مانند بلک بج گوست مرا آزار نداد. این باعث شد اسپکتر زمینیتر و بیشتر در تماس با زمین زیر آن احساس شود. بینهایت؟ لطفاً، بیادب نباشید. چنین کلمهای در دنیای اسپکتر وجود ندارد، رینگهای ۲۳ اینچی و لاستیکهای کمپروازی را نادیده بگیرید.
البته که آهسته نمیراندم. در حالی که بیصدا در بلوار بارهام پشت استودیوی یونیورسال سرعت میگرفتیم، برای بیلی داستان زمانی را تعریف کردم که با یک فولکسواگن ۲۵ اسب بخاری مدل ۱۹۴۹ از همین تپه بالا رفتم، خوشحال از اینکه به دنده سه و ۶۵ کیلومتر بر ساعت رسیدم. بیلی همان ماشین را رانده بود، و ما در مورد نکات دقیق یک گیربکس غیرهمزمان صحبت کردیم. مسئله دو کلاچ گرفتن نیست، مسئله صبر و عجله نکردن در تعویض دندهها است. با توقف در سیتیواک استودیو یونیورسال برای تعویض راننده، یک باغبان را پیدا کردیم که گلدانهای غولپیکر را آبیاری میکرد، و شلنگ را پشت چرخهای عقب اسپکتر میکشید، گویی ظاهر شدن یک رولزرویس در ساعت ۲:۱۵ صبح کاملاً عادی است.
بیلی مشاهده کرد: «آن مرد اصلاً برای حضور ما ارزشی قائل نیست. ما در دنیای او متجاوزیم.»
تاملات جنایی
وقتی بیلی در صندلی راننده جا گرفت، کفشهایم را درآوردم و انگشتان پایم را در کفپوشهای پشمی نرم اسپکتر فرو بردم (یک آپشن ۱۸۰۰ دلاری، و هر خریداری که این را انتخاب نکند، لیاقت داشتن رولزرویس را ندارد). بالاخره به ذهنمان خطور کرد که تلفنهایمان دستگاههای ۲۴ ساعته هستند، و تأیید کردیم که رستوران باب درست زمانی که ما ماجراجوییمان را شروع کرده بود، بسته شده بود. پس به نورم در هالیوود میرویم؛ بعد از آن میتوانستیم به سن پدرو برویم و برای یک رانندگی خوب و سریع در مولهالند درایو قبل از طلوع آفتاب به دره برگردیم.
اکنون، باید بدانید که برای یک لس آنجلسی، ایده اینکه ممکن است کسی دره را با برنامههایی برای بازگشت در عرض یک ساعت ترک کند، دیوانگی است. (در واقع، برای اکثر لس آنجلسیها، ایده اینکه کسی ممکن است داوطلبانه به دره بازگردد، دیوانگی است.) انحراف یک روزه به سن پدرو، جنوبیترین نقطه شهر، به مرز بیاحتیاطی جنایی میرسد. اما شب در کنار ما بود، ما یک رولزرویس فوقالعاده سریع داشتیم، و قصد داشتیم آن را امتحان کنیم.
در هالیوود بول توقف کردیم، چون چرا که نه؟ آنها زحمت نمیکشند پارکینگ را زنجیر کنند، هرچند فکر میکردیم پیادهروی به داخل سالن ممکن است منجر به گذراندن بقیه شب با پلیس محلی شود. در امتداد پیادهروی مشاهیر رانندگی کردیم و سپس از فرمانپذیری چرخهای عقب اسپکتر استفاده کردیم تا یک دوربرگردان تند در بلوار هالیوود انجام دهیم و اسپکتر را در مقابل تئاتر درخشان ال کاپیتان قرار دهیم. بدون ترافیک، بدون پلیس، حتی یک معتاد سرگردان هم نبود؛ هالیوود به متروکی که بیلی و من هرگز ندیده بودیم، بود.
رفیق، تو عضو یک گروه موسیقی هستی؟
دوباره پشت فرمان نشستم و در خیابان سانست رانندگی کردم، جایی که روزانه صدها رولزرویس میبیند اما شبها فقط یکی. میخواستم وایپر روم را نشان دهم، اما بیلی هیچ ایدهای نداشت که ریور فینیکس کیست (ای وای از این بچهها!)، بنابراین به سمت چپ در بلوار متروک و وهمانگیز لا سینگا پیچیدم. نورم، به قول یکی از آهنگهای مورد علاقه من از آنی دیفرانکو، پناهگاه امن بیخوابهاست که سرخکن عمیق همیشه روشن است، و در روز میتوانید روی پارکینگ بد و صف طولانی حساب کنید. در شب، ساختمان گاوگین عجیب و غریب فقط تعداد کمی بیخواب و یک پیشخدمت تنها را در خود جای داده بود که بیتوجه به ما اشاره کرد هر جا که میخواهیم بنشینیم.
بیلی در حالی که صبحانههای بزرگمان را میخوردیم، گفت: «فکر کنم اینا عضو یه گروه موسیقیاند. صبر کن، شرط میبندم اونام عضو یه گروه موسیقیاند.»
گفتم: «بیلی، ساعت ۳:۳۰ صبح چهارشنبه است. حدس من اینه که هر کی این وقت شب بیدار باشه، شبیه عضو یه گروه موسیقی میمونه. لعنتی، احتمالا اونا فکر میکنن ما عضو یه گروه موسیقیایم.»
بیلی گفت: «با این لباس؟» و به پیراهن پولو ۱۱.۹۹ دلاری من با یک تاترو توت اشاره کرد. «تو عضو چه جور گروهی هستی؟ یه گروه ادای نیل دایموند؟»
«من نمیفهمم چطور میتونی نیل دایموند رو بشناسی ولی ریور فینیکس رو نه. به علاوه، ما رولزرویس داریم. اگه گروهت به اندازه رولزرویس موفق باشه، سهشنبه شب تو هالیوود اجرا نمیکنی.»
بیلی گفت: «گروه من اجرا میکنه، چون ریشههایمان را فراموش نکردهایم. گروه تو یکشنبه بعدازظهر در آسایشگاه بازیگران قدیمی اجرا میکنه. مواظب باش وقتی شروع به خوندن میکنند، ژله پرتقالیشون رو روت تف نکنند.»
گفتم: «نوبت توئه که حساب کنی.» و به سمت رولزرویس رفتم.
شکار توسط روزروها
از هالیوود خالی به سمت بزرگراه ۴۰۵ رانندگی کردیم، که با کمال تعجب ترافیک زیادی پیدا کرده بود، از جمله یک اتوبوس نیمه پر Flyaway که مسافران صبح زود را به LAX میبرد.
بیلی گفت: «شروع شده. یا شاید داره تموم میشه. ساعت ۴ صبحه، و آدمهای شبکار دارن نوبت رو به پرندگان سحرخیز میدن.»
من میخواستم به یک ایستگاه شارژ بروم، با این فکر که شاید این تنها زمانی باشد که میتوانیم به یک شارژر ۳۵۰ کیلوواتی بدون نیاز به انتظار در صف وصل شویم، اما سفرهای شبانهمان حتی نزدیک به خالی کردن باتری ۱۰۲ کیلووات ساعتی اسپکتر نشده بود. قبلاً خودرو را در تست برد سفر جادهای خودمان رانده بودیم، و بلک بج قبل از رسیدن باتری به ۵ درصد، ۴۶۲ کیلومتر مسافت را پیموده بود، ۵۸ کیلومتر بهتر از برد EPA و، خندهدار است که ۱۲ مایل بیشتر از اسپکتر سیلور بج کمقدرتتر که تست کردیم.
تا ساعت ۴:۳۰، در اطراف بندر لس آنجلس، یکی از مکانهای مورد علاقه تیم عکاسی ما، میچرخیدیم. اینجا بود که اولین موج خستگی را حس کردم، درست زمانی که بیلی، دوباره پشت فرمان، اولین نشانه را نشان داد: او برای چراغ سبز توقف کرد، سپس وقتی چراغ قرمز شد به راست پیچید.
گفتم: «اگر میخواهیم قبل از طلوع آفتاب به مولهالند برسیم، بهتر است برگردیم.» بیلی موافقت کرد، اما اصرار داشت که افتخار رانندگی با رولزرویس از روی پل معلق سبز رنگ وینسنت توماس را داشته باشم، پلی که مانند یک صحنه فیلم هالیوودی، خیلی خیلی بزرگتر از آنچه واقعاً هست به نظر میرسد. وقتی به جزیره ترمینال رفتیم و برگشتیم، بیلی Waze را برای مرز دره سن فرناندو برنامهریزی کرد. زمان تخمینی رسیدن: ۴۵ دقیقه. هری پاتر نمیتوانست سریعتر از آنجا ظاهر شود.
کروز کنترل و نگهدارنده خط اسپکتر را تنظیم کردم، و در زمانی کمتر از آنچه برای بردن بچههایم به مدرسه و بازگشت به خانه طول میکشید، در سمت مقابل شهر بودیم و بزرگراه ۴۰۵ را به بیچارههایی که سعی میکردند به ترافیک ساعت شلوغی نرسند، واگذار میکردیم.
با طلوع خورشید، راهی خانه شدیم
مولهالند درایو ستون فقرات تپهای را تشکیل میدهد که ۸۱۸ را از بقیه لس آنجلس جدا میکند، و اگر بتوانید آن را خالی پیدا کنید، یک جاده عالی برای رانندگی است، همانطور که ما داشتیم. سرعت را بالا بردم، و اسپکتر بلک بج نوعی توانایی دستنیافتنی را مخابره میکرد. فرمان سبک با یک انگشت به سختی در پیچها سنگین میشد، و در حالی که یک تکان سریع فرمان نشان میداد که حتی در همان شهرستان محدوده چسبندگی اسپکتر هم نبودم، گویی دستی نامرئی مانع از فشار بیشتر من میشد، انگار که کمفرمانی در یک رولزرویس میتواند پارگی در پیوستار فضا-زمان ایجاد کند. سریع رانندگی کردن با اسپکتر بلک بج در پیچها مانند رابطه زناشویی در میان اشراف بود: میتواند انجام شود، باید انجام شود، اما لطفاً، در مورد آن صحبت نکنیم.
تا الان عقربه کوچک ساعت داشبورد اسپکتر به طرز خطرناکی به پایین صفحه نزدیک میشد، و وقت آن بود که بیلی را به خانه برسانم. روشنایی روز درست زمانی که از بل ایر عبور کردیم، محلهای فوقالعاده منحصر به فرد که بخش قابل توجهی از خودروهای رولزرویس جهان در آن قرار دارند، فرا رسید. گویی جهان اسپکتر را به مرکز معنوی خود بازگردانده بود.
دقیقاً شش ساعت پس از سوار کردن بیلی، جلوی آپارتمان او توقف کردم. آنقدر به ما خوش گذشته بود که حتی زحمت روشن کردن سیستم صوتی ۱۱۴۲۵ دلاری اسپکتر را هم به خود نداده بودیم. شب رفته بود، روز فرا رسیده بود؛ من رولزرویس را به دفتر برمیگرداندم، و بیلی و من به ماشینهای معمولی و زندگیهای پر از ترافیک خود بازمیگشتیم. اما برای شش ساعت جادویی شبانه، لس آنجلس روح خود را به ما نشان داد - و اسپکتر بلک بج نیز همینطور.