جان آلساپ در مقالهای در مجله نیویورکر ارتباطی بین حمله دولت دونالد ترامپ به تاسیسات هستهای و جنبش «ماگا» برقرار کرده است و مینویسد که چگونه حمله ترامپ به تأسیسات هستهای ایران شکافهایی را در درون جنبش «مگا» نمایان کرده؛ در حالیکه برخی چهرههای مطرح راستگرا مانند تاکر کارلسون و کندیس اونز با این حمله مخالفت کردند، اکثریت جنبش همچنان پشت ترامپ ایستادند.
آلساپ هشدار میدهد که خطر اصلی از سوی حامیان جدید، مستقل و ضدجنگی مانند جو روگان و تئو وان است که ممکن است ترامپ را دیگر «یکی مثل بقیه سیاستمداران» ببینند؛ برداشتی که بهمرور برای او هزینهساز خواهد بود.
در ادامه ترجمه کامل مقاله جان آلساپ با عنوان What the Iran Strikes Reveal About MAGA که روز ۲۷ ژوئن ۲۰۲۵ در مجله نیویورکر منتشر شده است را در ادامه بخوانید؛
از زمانی که دونالد ترامپ در ژانویه دوباره به قدرت بازگشت، چندین جنجال بهنظر میرسید که تنشهایی را در درون جنبش ماگا نمایان کرده یا برخی اعضای کلیدی آن را از خود رانده است: صدور ویزا برای کارگران ماهر (در واقع، این مشاجره پیش از بازگشت ترامپ آغاز شده بود)، تصمیم به بمباران یمن، این واقعیت که مقامات دولت او سردبیر نشریه آتلانتیک را به گروهی برای گفتگو درباره بمباران یمن اضافه کردند و سپس سعی کردند مسئولیت را گردن دیگران بیندازند، تعرفهها، هزینهکرد بودجه، اخراج یک آرایشگر همجنسگرا و فرستادن او به زندانی عظیم در السالوادور، پذیرفتن یک جت لوکس بهعنوان هدیه از قطر، نظریه توطئهای که میگوید جفری اپستین در واقع کشته نشده، و نظریه توطئهای دیگر که میگوید اسناد مربوط به جرایم اپستین منتشر نشدهاند چون ترامپ در آنها حضور دارد.
بهتازگی، صحبتهای رسانهای دربارهی «جنگ داخلی در ماگا» به اوج خود رسید؛ درباره اینکه آیا ایالات متحده باید تأسیسات هستهای ایران را بمباران کند یا نه. تاکر کارلسون، مجری پیشین فاکسنیوز که با این اقدام مخالف بود، با دو حامی این حمله درگیر شد: مارک لوین، مجری کنونی فاکسنیوز، و سناتور جمهوریخواه تد کروز. کارلسون در کلیپی که در شبکههای اجتماعی پربازدید شد، نشان داد که کروز حتی از ابتداییترین اطلاعات درباره ایران بیاطلاع است.
هفته گذشته، در حالی که اسرائیل جمهوری اسلامی را هدف حمله قرار داده بود و ترامپ هرچه بیشتر مشتاق به پیوستن به این درگیری به نظر میرسید، چهرههایی از جنبش ماگا مثل چارلی کرک ابراز نگرانی کردند که چنین اقدامی میتواند بهطور عمیق جنبش ترامپ را دچار شکاف کند؛ کرک در پلتفرم ایکس از دنبالکنندگانش نظرسنجی کرد که آیا ایالات متحده باید وارد این درگیری شود یا نه، و از حدود ۵۰۰ هزار رأیدهنده، ۹۰ درصد گفتند «نه».
کندیس اونز، مفسر افراطی راستگرا، ترامپ را به خیانت به وعدهاش مبنی بر عدم ورود به جنگهای خارجی متهم کرد. در پاسخ، لورا لومر، مفسر راستگرای دیگر که در اوایل امسال ترامپ را مجاب کرد تا چندین مقام امنیتی را اخراج کند، گفت که دارد از تمام پستهای افراد «اسکرینشات» میگیرد و آنها را «در قالب یک بسته به رئیسجمهور ترامپ تحویل میدهد تا ببیند چه کسی واقعاً با اوست و چه کسی نیست.» او افزود: «من مأمور وفاداری هستم.»
با این حال، برخی ناظران روایت «جنگ داخلی» را بیش از حد اغراقآمیز میدانستند. معاون رئیسجمهور، جی.دی. ونس - که در گذشته منتقد صریح مداخلات خارجی آمریکا بود - الگویی برای پیروان ترامپ ارائه کرد تا از میان این تناقض عبور کنند.
او در ایکس نوشت که با وجود اینکه «مردم حق دارند درباره درگیریهای خارجی پس از ۲۵ سال سیاست خارجی احمقانه نگران باشند»، اما ترامپ «اعتماد لازم را کسب کرده» تا به شکلی مسئولانه عمل کند. بعدتر، ونس در برنامه «میت د پرس» گفت که تفاوت میان این عملیات و جنگهای گذشته این است که «آن زمان، رئیسجمهورهای احمقی داشتیم».
ترامپ درست شب پیش از حضور ونس در این برنامه ایران را بمباران کرده بود، و در این مقطع، تیتر رسانهها حکایت از آن داشت که ماگا عمدتاً با او همصدا شده است. لورا لومر، در حال جشن گرفتن این پیروزی، نوشت: «نظرات مثل کون هستن، همه یکی دارن. بعضیاشون تمیزتر از بقیهان، اما اگه خیلی به سوراخش نزدیک شی، کلهات پر از گه میشه.» چارلی کرک نیز حمله ترامپ را یک «نمایش تاریخی استادانه» توصیف کرد. پس از اینکه ایران اعلام کرد قصد ندارد حمله را تشدید کند، تاکر کارلسون نوشت: «خدا رو شکر»، و سپس برگشت سرِ مسخره کردن لوین.
به نظر من، دلایل متعددی وجود دارد که چرا جنبش ماگا در نهایت بهخاطر حمله به ایران از هم نپاشید. نحوهی روایت ماجرا به گونهای بود که برای همه چیزی در بر داشت: جنگطلبانِ درون جنبش میتوانستند بگویند که ترامپ با قاطعیت تهدید هستهای ایران را از میان برداشت، در حالی که کبوتران - اگر بتوان این واژه را به کار برد - میتوانستند بگویند ترامپ خویشتنداری نشان داد و پس از آنکه اسرائیل و ایران (در نهایت) به آتشبس پایبند شدند، صلح برقرار کرد.
این پدیده آشناست؛ خواه نشانهای از هوشمندی سیاسی باشد یا نوعی سردرگمی - همانطور که در مقالهای اخیر بررسی کردم، درباره اینکه چطور ترامپ موفق شده همزمان به جمهوریخواهان سنتیِ طرفدار دولت کوچک و آنهایی که نقش پررنگتری برای دولت قائلند، خوراک سیاسی بدهد.
مهمتر از همه، شاید این باشد که طرفداران ماگا به خوبی میدانند ترامپ هم چسب کاریزماتیکی است که جنبشی پراکنده را کنار هم نگه داشته و هم مجری خشمگین آن — حرف او قانون است.
در زمانی که ماجرای ایران در جریان بود، او جنگ رسانهای شدیدی علیه توماس مسی، نماینده جمهوریخواهی که هم با حملات مخالف بود و هم با طرحهای هزینهکرد ترامپ، به راه انداخت.
دو هفته پیش، مجله آتلانتیک از ترامپ درباره منتقدانی پرسید که میگویند حمایت او از جنگ اسرائیل با ایران با شعار «اول آمریکا» ناسازگار است، و او پاسخ داد که این اصطلاح «تا وقتی من نیامده بودم اصلاً وجود نداشت»، پس او حق دارد معنایش را تعریف کند. مانند بسیاری از موارد دیگر با ترامپ، این جمله همزمان هم از نظر تاریخی نادرست بود - این اصطلاح دستکم از دهه ۱۸۸۰ وجود داشته - و هم از نظر سیاسی، عملاً درست.
جنجالهایی که در ابتدای این مقاله فهرست کردم، هیچیک باعث شکاف قاطع در ماگا نشدند، به دو دلیل:
نخست اینکه این مسائل بهطور جمعی موجب شکلگیری جناحهای منسجم درون جنبش نشدهاند؛ برای مثال، لومر و لوین، هر دو با ماجرای جت قطری مخالفت شدید داشتند، اما از بمباران ایران با تمام قوا حمایت کردند.
دوم اینکه میزان واقعی جنجالها اغلب اغراقآمیز بوده: فقط تعداد اندکی از حامیان ترامپ صدایشان را بلند کردند، رسانهها دنبال درام گشتند و از اصطکاکها گزارش نوشتند، و در نهایت هیچ چیز واقعاً تغییر نکرد.
جای تعجب ندارد که ائتلاف ایدئولوژیک گستردهای که ترامپ سال گذشته گرد هم آورد، اختلافات درونی داشته باشد، یا اینکه انرژی مردانهی این جنبش گاه به برخورد و درگیری بینجامد. مثال بارز: ایلان ماسک، که با استیو بنن - مشاور سابق ترامپ و اکنون پادکستر - درگیر شده، با وزیر خزانهداری اسکات بسنت، و البته با خود ترامپ هم.
جنبش ماگا برای مدت طولانی، از آزمونهای عظیم سیاسی جان سالم به در برده و یکپارچه مانده است.
آیا یعنی همهچیز بهخوبی و خوشی تمام شده؟ من مطمئن نیستم. اگرچه روایت «جنگ داخلی» میان اینفلوئنسرهای برجسته ماگا اغلب اغراقآمیز است، این صداها بازتابدهندهی همهی کسانی نیستند که سال گذشته با ترامپ همراه شدند؛ افرادی که بسیاری از آنها هرگز آنگونه که رفتار پس از انتخابات ترامپ القا میکند، کاملاً با پروژه ماگا همدل نبودهاند.
همانطور که ویل سامر از نشریه The Bulwark اخیراً اشاره کرد، «تهدید سیاسیای که ممکن است ترامپ بهخاطر حمله به ایران با آن مواجه شود، از درون جنبش سنتی ماگا نخواهد آمد، بلکه از کسانی است که بهتازگی وارد آن شدهاند.» این شامل «کمدینها و آدمهای قلدر» میشود—مثل جو روگان، پادکستر معروف، و تئو وان، کمدین—که «گرایش ضدجنگ دارند» و «وابسته بودن به هیچ حزب سیاسیای، بخشی از شخصیت و صداقتشان نیست.»
وان، روگان و دیگران از این طیف، اغلب افراد غیرسیاسی توصیف شدهاند، و همین بیطرفی (چه واقعی باشد چه نه) تأثیر حمایتی آنها از ترامپ را بیشتر کرده است. اگرچه اینفلوئنسرهای ماگا گاهبهگاه بر سر برخی موضوعات اختلاف دارند، همه آنها عمیقاً درگیر سیاست هستند. شکافی که واقعاً ممکن است به مشکل بدل شود، بهگمانم، میان وسواسیها و گاهگاهیهاست.
هنوز خیلی زود است که بگوییم حمله به ایران در میان این دستهی دوم چه بازتابی خواهد داشت. اما برخی نشانهها در دست داریم، و همهاش برای ترامپ مثبت نیست.
سال گذشته، برجستهترین لحظه در تور ترامپ در پادکستهای معروف به «منواسفر» (manosphere)، که بسیاری آن را دلیل افزایش محبوبیتش نزد مردان جوان میدانند، گفتوگویی بود با تئو وان، که در آن درباره اعتیاد خودش—و همچنین اعتیاد برادر ترامپ—صحبت شد، و ترامپ در مقام انسانی همدل و دلسوز ظاهر شد، وجههای نادر برای او در عرصه عمومی.
این مصاحبه همچنین اجازه داد تا ترامپ در تصویری که خود را «ضد نظام حاکم» میداند، غرق شود. وان در بخشی از مصاحبه بهصراحت گفت: «کاملاً مشخصه که نظام حاکم ازت خوشش نمیاد.» و ترامپ پاسخ داد: «فکر کنم مردم دوستم دارن.»
هفته گذشته، وان که داشت با رو کانا، نماینده دموکرات کنگره مصاحبه میکرد، گفت هیچکدام از دوستانش از حمله به ایران حمایت نمیکنند. او گفت: «من نمیخوام دوستام یا بچههای دوستام احضار شن که برن بمیرن. اصلاً نمیفهمم چطور میتونه همچین گزینهای روی میز باشه.»
دیگر چهرههای منواسفر یا نزدیک به آن حتی انتقادات تندتری مطرح کردند؛ دیو اسمیت، یکی دیگر از کمدینها، بابت حمایت قبلیاش از ترامپ عذر خواست و خواستار استیضاح او شد. روگان که پادشاه نانوشته این جمع محسوب میشود موضعی تردیدآمیز اتخاذ کرد. البته این گروه هیچگاه یکدست نبودهاند؛ دیگر صداها از سکوت تا حمایتی ملایم متغیر بود.
نِلک بویز، پسرهای شوخطبع طرفدار ترامپ که در مراسم تحلیفش شرکت کردند، در میانه بحران پستهای بیربط و طنز منتشر کردند.
بعد از اینکه ترامپ سهشنبه گفت اسرائیل و ایران، که بهنظر میرسد آتشبس را نقض کردهاند، «نمیدونن دارن چه گهی میخورن»، نِلک بویز در ایکس نوشتند: «ترامپ داره افبمب پرت میکنه… آره، بهتره دیگه بازی درنیارن!»
پیش از حملات، یکی از فعالان جمهوریخواه به پولیتیکو گفت: «هیچکس به چند تا بمب اهمیت نمیده تا وقتی که نیروی زمینی نفرستن.» یکی از نظرسنجیهای اولیه بعد از حملات نشان میدهد که رأیدهندگان طرفدار ترامپ، این حمله را تکرار عراق نمیدانند. شاید واقعاً ترامپ موفق شده باشد مسیر را طوری طی کند که همه راضی باشند.
با این حال، حرف دیگری از تئو وان به ذهنم مانده: اینکه تصویر ایالات متحده که با شتاب به حمایت از اسرائیل میرود، برخلاف «انرژی» شعار «اول آمریکا» است و باعث سرخوردگی میشود. او گفت: «آدم کمکم حس میکنه… نمیدونم… انگار هیچکدوم از این دو حزب به ما کمکی نمیکنن.» وان و امثال او، البته آدمهای معمولی نیستند -آنها سلبریتیهای فوقالعاده موفقیاند- اما وان بهطور خاص در انتقال حس عادی بودن، مهارت دارد.
کندیس اونز یکبار گفت او «در عالی بودن در معمولی بودن بینظیره»، و با اینکه من آشنایی محدودی با او دارم، بهنظرم این توصیف خیلی هم بیراه نیست.
شاید حمله به ایران از دید کاربران پیگیرِ راستگرای افراطی یک شاهکار بوده باشد، اما برای کسانی که کمتر در جریانند، احتمالاً تنها چیزی که در ذهن میماند، این است که ترامپ ایران را بمباران کرد.
بهعبارت دیگر، اینکه ترامپ همان چیزی شد که نمیخواست باشد: یکی مثل بقیه. این تصویری است که ممکن است بهتدریج در ذهنها شکل بگیرد؛ با ماجراهایی مثل پذیرفتن جت لوکس از یک کشور خارجی یا کاهش مالیات ثروتمندان. برای بروز شکاف، همیشه نیازی به جنگ داخلی نیست.
اگر هنوز خیلی زود است که بدانیم حمله به ایران در درازمدت چه تأثیری بر ترامپ خواهد گذاشت، همینطور زود است که نتیجه بگیریم او بدون ریخته شدن خون بیشتر به اهدافش رسیده. هنوز مشخص نیست این حملات چه میزان به برنامه هستهای ایران آسیب زدهاند؛ در هر صورت، ممکن است ایران را به سمت سرعت گرفتن در ساخت بمب سوق داده باشند، در کنار دیگر پیامدهای پیشبینیناپذیر.
بهراحتی میتوان آیندهای را تصور کرد که در آن ترامپ احساس کند باید دوباره ایران را بمباران کند، و این بار درگیری شدت یابد. حتی اگر این حملات در درازمدت موفقیتآمیز باشند -صرفنظر از اینکه موفقیت چگونه تعریف شود - کاملاً ممکن است که ترامپ جسورتر شود و در جاهای دیگر هم بهفکر مداخله نظامی بیفتد، تا جایی که دستش بسوزد. اظهارات متناقضش درباره تغییر رژیم در ایران -که در یک لحظه از آن حمایت کرد و بعد گفت باعث هرجومرج میشود- نباید برای طرفداران شعار «اول آمریکا» دلگرمکننده باشد.
ترامپ ممکن است اهمیتی ندهد -ما باید فرض کنیم که دیگر نامزد نمیشود. اما کسانی که برای جانشینیاش رقابت میکنند، و همین حالا هم تسلط کاریزماتیک او بر جنبش ماگا و حاشیههای آن را ندارند، قطعاً اهمیت میدهند.
اگر ونس پیشتر مالکیت این حملات را بر عهده نگرفته بود، اظهارنظر احمقانهاش درباره «رئیسجمهورهای احمق» حتماً او را مسئول کرد. وسوسه غرور، بهنظر میرسد که مرز نسلها و شکافهای ایدئولوژیک را پشت سر میگذارد. ♦