راجر کوهن، خبرنگار باسابقه نیویورکتایمز در مقالهای که روز ۲۹ ژوئن ۲۰۲۵ منتشر شده، ایران پس از جنگ ۱۲روزه با اسرائیل و آمریکا را کشوری «بر لبه تیغ» توصیف میکند. او با بازگویی تجربه شخصی رکسانا صابری، روزنامهنگار ایرانی-آمریکایی که در سال ۲۰۰۹ در اوین زندانی بود، مقاله را آغاز میکند. کوهن با اشاره به حمله اسرائیل به زندان اوین و تأسیسات هستهای ایران، تضاد درونی ایرانیان را برجسته میکند: امید به آزادی در برابر نگرانی از ویرانی و خونریزی بیشتر.
او با اشاره به نگاه متناقض رهبران جمهوری اسلامی که - خامنهای، بقای نظام را «پیروزی» مینامد، پزشکیان، رئیسجمهور جنگ را «فرصت طلایی برای تغییر» میبیند- معتقد است که «شکاف درون حکومت، بازسازی بازدارندگی و خطر سقوط نظام را به یک دوراهی تاریخی کشانده است.»
کوهن با بررسی سابقه جمهوری اسلامی - از سرکوب پس از انقلاب، جنگ با عراق، سرکوب جنبش سبز ۲۰۰۹، و اعتراضات مهسا امینی در ۲۰۲۲ — نشان میدهد که بقای رژیم نه از محبوبیت بلکه از ترکیب سرکوب و سازگاری نشأت گرفته است. درحالی سپاه، سرکوب معترضان را آغاز کرده که مردم از تکرار چرخه سرکوب خستهاند.
در پایان، او به خانوادههای تبعیدی در دبی و فیلمی از بهمن کیارستمی اشاره میکند که شکاف نسلی در جامعه ایران را آشکار میکند: پدر مذهبی، دختر بیحجاب، و دختربچهای که میگوید: «اگه کسی حجاب نپوشه و بره جهنم، تقصیر خودشه.»
در ادامه ترجمه مقاله «پس از جنگ با اسرائیل و ایالات متحده، ایران بر لبه تیغ ایستاده است» «After War With Israel and U.S., Iran Rests on a Knife Edge» نوشته راجر کوهن در تاریخ ۲۹ ژوئن ۲۰۲۵ در نیویورک تایمز، منتشر شده. را بخوانید؛
رکسانا صابری احساس میکرد دوباره پشت میلههای زندان در تهران است. وقتی بمباران زندان اوین توسط اسرائیل را تماشا میکرد — زندان berنام بدی که در مرکز سرکوب سیاسی ایران قرار دارد — از یادآوری سلول انفرادی، بازجوییهای بیامان، اتهامات ساختگی جاسوسی و دادگاه نمایشی در جریان ۱۰۰ روز حبسش در سال ۲۰۰۹ لرزید.
مانند بسیاری از ایرانیان در تبعید و در داخل کشور، صابری در تردید بود؛ میان رؤیای فروپاشی حکومتی که میتواند ظرفیت عظیم کشور را آزاد کند و نگرانی برای خانواده و دوستانش، در حالی که شمار قربانیان غیرنظامی افزایش مییافت، گرفتار شده بود. اشتیاق به رهایی و آرزوی آتشبس با یکدیگر در کشمکش بودند.
«برای لحظهای تصور کردم که ممکن است دوباره ایران را در دوران زندگیام ببینم»، صابری ۴۸ ساله گفت؛ شهروند دو تابعیتی ایرانی-آمریکایی و نویسندهای که مدتی از فعالیت روزنامهنگاری فاصله گرفته است. «همچنین با خودم فکر کردم چقدر مضحک است که جمهوری اسلامی دههها صرف متهمکردن هزاران فعال حقوق زنان، مخالفان و دیگران به جاسوسی کرد، در حالی که نتوانست جاسوسهای واقعی را دستگیر کند.»
آن جاسوسها - که عمدتاً از سرویس اطلاعات خارجی موساد اسرائیل بودند - تا بالاترین سطوح سیاسی و نظامی ایران نفوذ کرده بودند. اکنون پرسش این است که جمهوری اسلامی، که لرزان و در مضیقه اقتصادی شدید است، با چیزی که رئیسجمهور مسعود پزشکیانِ میانهرو آن را «فرصتی طلایی برای تغییر» نامیده، چه خواهد کرد؟ این لحظه در عین حال، زمانی با ریسک شدید، حتی هستیشکن است؛ ریسکی که با جنگ ۱۲ روزه اسرائیل و ایران که ایالات متحده نیز به طور موقت به آن پیوست، به وجود آمده است.
این عملیات نظامی تا مرز برکناری حکومت روحانیای پیش رفت که غنیسازی اورانیوم را به نماد افتخار ملی ایران تبدیل کرده است، اما از کشتن آیتالله علی خامنهای، رهبر ۸۶ ساله ایران، خودداری کرد — حتی با اینکه بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل گفته بود مرگ آیتالله «به این درگیری پایان خواهد داد». جمهوری اسلامی ۴۶ ساله همچنان به حیات خود ادامه میدهد.
آن هم در حالی که «محور مقاومت» - که با هزینهای عظیم برای پشتیبانی از نیروهای نیابتی ضدغرب از لبنان تا یمن شکل گرفته بود - فروپاشیده است؛ و در حالی که تأسیسات هستهای بسیار پرهزینهاش که هرگز بمب نساختند و حتی لامپی را روشن نکردند، بمباران ویرانگر شدهاند؛ و در حالی که آسمان ایران را با خفت به دشمنان واگذار کرده است.
با این حال، خامنهای که خود را نگهبان انقلاب ضدغربی روحانیای میداند که در سال ۱۹۷۹ به پیروزی رسید، خود را پیروز میبیند. «جمهوری اسلامی پیروز شد»، او در ویدئویی که پنجشنبه از مکانی مخفی پخش شد، گفت و به شایعات مربوط به مرگش پایان داد.
او در حال بازی بقاست؛ بازیای با دوزی از احتیاط، که اکنون با بزرگترین آزمون ۳۶ سال رهبریاش روبهرو شده است.
«برای درک ایران، خامنهای، و اطرافیانش، باید فهمید که بقای جمهوری اسلامی همیشه یک پیروزی تلقی میشود»، سنم وکیل، مدیر برنامه خاورمیانه و شمال آفریقای اندیشکده چتم هاوس در لندن گفت.
انقلاب در دوراهی
در حال حاضر، نشانههای تنش درباره اینکه چگونه باید با بحرانی که در پی جنگ پدید آمده مقابله کرد، آشکار است.
رئیسجمهور پزشکیان به نظر میرسد که به تغییراتی در جهت باز کردن فضا و بازسازی روابط با غرب از طریق توافق هستهای تمایل دارد. او در روزهای اخیر از «فرصتی برای تغییر دیدگاهمان نسبت به حکمرانی» سخن گفته است.
مشخص نیست منظور دقیق او چه بوده، اما بسیاری در ایران خواهان تقویت نهادهای انتخابی و تبدیل مقام رهبری به نقشی بیشتر نمادین — نه منبع نهایی قدرت — هستند. آنان بهدنبال جمهوری اسلامیای هستند که بیشتر «جمهوری» باشد؛ جایی که زنان قدرتمند شوند و نسل جوان دیگر احساس نکند در چنگال یک نظام سالخوردهی روحانی گرفتار شده است.
آقای خامنهای اصرار دارد که حمله اسرائیل و آمریکا به تأسیسات هستهای «نتوانست به چیزی قابل توجه دست یابد.» اما وزیر خارجه، عباس عراقچی، به نظر میرسد این ارزیابی را زیر سوال برده و روز پنجشنبه گفت که تأسیسات هستهای کشور دچار «خسارات قابل توجه و جدی» شدهاند.
تندروها هرگونه اختلاف درونی را نشانهای خطرناک تلقی میکنند. آنها باور دارند که هرگونه امتیازدهی، نوید فروپاشی است. سقوط اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، ۶۹ سال پس از تأسیس آن، و «انقلابهای رنگی» که دموکراسی غربی را به کشورهای پساشوروی آورد، تأثیر عمیقی بر خامنهای و حلقه نزدیک به او گذاشته است.
آنها به هرگونه توافق هستهای مشکوکاند و با اصرار بر این باورند که ایران باید حق غنیسازی اورانیوم بر خاک خود را حفظ کند — حقی که اسرائیل و ایالات متحده آن را غیرقابل پذیرش دانستهاند. همچنین آنها در نهاد قدرتمند کشور، یعنی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، بهشدت نمایندگی دارند.
به گفته خانم وکیل، تعداد نیروهای سپاه پاسداران بین ۱۵۰ تا ۱۹۰ هزار نفر برآورد میشود. آنها با در اختیار داشتن بخشهای وسیعی از اقتصاد کشور، منافع عمیق و مستقیمی در بقای حکومت دارند. سپاه، همان سپری است که بشار اسد، رئیسجمهور سوریه، پیش از سقوطش در سال گذشته از آن بیبهره بود.
در حال حاضر، مانند آنچه در سال ۲۰۰۹ رخ داد، زمانی که یک خیزش بزرگ کشور را در آستانه سقوط جمهوری اسلامی قرار داد، جمهوری اسلامی عملیات سرکوب را آغاز کرده؛ شامل صدها بازداشت، دستکم سه اعدام، و استقرار پاسداران و شبهنظامیان بسیج در مناطق کردنشین و دیگر نقاط ناآرام.
ایرانیان پیش از این نیز این فیلم را دیدهاند. برخی میپرسند که این جنگ برای چه بود، اگر قرار است باز هم با سرکوب روبهرو شوند. عبدالخالق عبدالله، استاد برجسته علوم سیاسی در امارات متحده عربی، گفت: «مردم میخواهند بدانند چه کسی مسئول این شکستهای پیاپی است، اما هیچ رهبری برای مقابله با رژیم وجود ندارد.»
او افزود: «یک جمهوری اسلامی ضعیف شاید چهار یا پنج سال دیگر دوام بیاورد.»
این ضعف عمیق به نظر میرسد. «پیروزی» ادعایی خامنهای نمیتواند این واقعیت را پنهان کند که ایران اکنون کشوری با تقریباً هیچ بازدارندگی است.
جفری فلتمن، پژوهشگر مهمان در مؤسسه بروکینگز در واشنگتن و معاون سابق امور سیاسی دبیرکل سازمان ملل در سال ۲۰۱۲ - و از معدود آمریکاییهایی که با رهبر ایران دیدار کردهاند- گفت: «میتوانم تصور کنم که در اعماق پناهگاهش، اولویت خامنهای بازسازی بازدارندگیای است که بر پایه برنامه هستهای، برنامه موشکی و نیروهای نیابتی مسلح بنا شده بود؛ و حالا همه آنها نابود شدهاند.»
فلتمن افزود: «خامنهای وسواس زیادی به دروغگویی و ستیزهجویی آمریکا داشت.» او یادآور شد: «چشمانش مهربان به نظر میرسید، اما کلماتش — که با لحنی آرام و یکنواخت بیان میشد — هیچ مهربانیای نداشت.»
پارانویا، نهادینه شده
آیتالله روحالله خمینی، سلف خامنهای، هنگام به قدرت رسیدن در انقلاب سال ۱۹۷۹ — انقلابی که شاه را، که بهعنوان مهرهای از غرب سکولار و فاسد شناخته میشد، سرنگون کرد — وعده آزادی داد. اما چنین نشد. بهزودی تنشهایی میان آنانی که برای دموکراسی جنگیده بودند و آنهایی که حاکمیت دینی را در اولویت میدانستند، سربرآورد.
اولین رئیسجمهور جمهوری اسلامی، ابوالحسن بنیصدر، پس از اندکی بیش از یک سال، به دلیل به چالش کشیدن سلطه روحانیون، استیضاح و برکنار شد. او به فرانسه گریخت. هزاران نفر در جریان تثبیت قدرت حکومت اعدام شدند.
در سال ۱۹۸۰، کشور انقلابی درگیر جنگی بزرگ شد، زمانی که صدام حسین، رهبر عراق، فرمان حمله به ایران را صادر کرد. این جنگ به مدت هشت سال ادامه یافت و برآورد میشود که حدود ۵۰۰٬۰۰۰ نفر، که بیشترشان ایرانی بودند، در آن کشته شدند؛ تا اینکه آیتالله خمینی، همانطور که خودش گفت، «جام زهر را نوشید» و پایان جنگ را پذیرفت.
نسلی که آن جنگ را تجربه کرد - نسلی که در غرب تقریباً فراموش شده - امروز بخش عمدهای از نخبگان سیاسی و نظامی ایران را تشکیل میدهد. آنها با این باور از جنگ بیرون آمدند که آمریکا خیانتکار است (در پرتو حمایت نظامیاش از عراق)، به تابآوری ایران ایمان پیدا کردند، و عمیقاً به انقلابی که دوستانشان در راه آن جان باختند، پایبند ماندند.
خانم وکیل میگوید: «جنگ، در بسیاری از موارد، دیدگاهی پارانوئیدی را نهادینه کرد؛ احساسی از قربانیبودن که باعث شده نخبگان، و بهویژه خامنهای، نسبت به تحولات جهان اطرافشان ناآگاه باقی بمانند.»
تمام این عوامل، نظام یا «نَظام» را شکل دادهاند؛ سیستمی که امروز کاملاً نهادینه شده است. تغییر در آن بسیار دشوار بوده و تعارضها همواره شعلهور ماندهاند. در بیش از چهار دهه پس از انقلاب، تلاش صد ساله ایران برای یافتن راهحلی قابل دوام میان روحانیت و سکولاریسم — راهی که نه ایمان اسلامی عمیق کشور را انکار کند و نه جذابیت وسیعش به ارزشهای لیبرال را — همچنان ادامه دارد.
در مقاطعی، این تنشها به رویاروییهای خشونتبار تبدیل شدهاند؛ مانند سال ۲۰۰۹، زمانی که بیش از دو میلیون نفر به خیابانها آمدند تا به آنچه که انتخابات تقلبی و بازگشت محمود احمدینژاد به قدرت میدانستند، اعتراض کنند.
پیش از آن انتخابات، هفتهها مناظرههای پرشور تلویزیونی میان نامزدهای ریاستجمهوری برگزار شد که دهها میلیون نفر آن را تماشا کردند؛ و جنبش سبز میرحسین موسوی با رویکردی اصلاحطلبانه، بهسرعت رشد کرد. اما همه اینها بهسرعت رنگ باخت، زیرا سپاه پاسداران و نیروهای بسیج در روزهای پس از انتخابات، معترضان را با سرکوب شدید مواجه کردند.
بهندرت - یا شاید هرگز - دو چهره جمهوری اسلامی چنین آشکار در کنار هم دیده شده بودند: یکی پرجنبوجوش و آزادیخواه، دیگری خشن و بسته. این دو چهره با سرعتی توهمآور جای یکدیگر را میگرفتند.
بیشتر بهتازگی، در سال ۲۰۲۲، موجی از اعتراضها پس از مرگ مهسا امینی، زن جوانی که در بازداشت گشت ارشاد بهدلیل عدم رعایت حجاب کشته شد، شکل گرفت. این جنبش، بازتابی از خشم عمیق نسبت به این باور بود که روحانیون سالخورده باید به زنان بگویند چگونه لباس بپوشند — و این جنبش منجر به برخی تغییرات شد. امروزه بسیاری از زنان دیگر حجاب بهسر نمیکنند؛ تذکرات پلیس کمتر و نرمتر شدهاند.
توانایی حکومت برای سرکوب چالشها از طریق ترکیب سرکوب و انطباق، نشانگر غرایز قوی بقا در آن است؛ و همین امر، ارزیابیهای مربوط به دوام آن را پیچیده میکند — حتی با اینکه اکثریتی روشن از ایرانیان با آن مخالفاند.
همچنین خستگی عمومی مردم پس از یک قرن آشوب که طعم خونریزی و بیثباتی را به آنها چشانده، تمایل به پرهیز از هرج و مرج بیشتر را تقویت کرده است.
ذِرار بالحول الفلاسی، نماینده سابق شورای ملی فدرال امارات متحده عربی و رئیس کنونی یک شرکت مشاوره در زمینه مدیریت ریسک، گفت: «مردم ایران از اینکه منزوی و مطرود باشند، خستهاند — و برخی حتی از آتشبس بیشتر ناراحت شدند تا از خود جنگ.»
او افزود: «اما ما در منطقه خلیج [فارس] قدرتهایی هستیم که به وضعیت موجود علاقهمندیم و ثبات را ترجیح میدهیم.»
سقوط جمهوری اسلامی، احتمالاً در میان کشورهای خلیج فارس — از جمله عربستان سعودی — حامی چندانی نخواهد داشت؛ نه از سر علاقه به خامنهای، بلکه بهخاطر تمایل به حفظ صلح و رفاه در منطقه.
فلتمن گفت: «در حال حاضر، هیچ نیرویی را نمیبینم که آماده و منسجم باشد برای مقابله با رژیم.» اما هشدار داد: «اگر اسرائیل دوباره شواهدی از بازسازی برنامه هستهای یا موشکی ایران ببیند، دوباره حمله خواهد کرد.»
ایران در بنبست
امیدهای خانم صابری در طول درگیریهای اخیر، مانند موجی بالا و پایین میرفت؛ در حالی که در خانه والدینش در داکوتای شمالی نشسته بود. برخلاف عقل و منطقش، دید که گذرنامه ایرانیاش را از کشوی قدیمی بیرون میکشد و در طول ۱۲ روز درگیری، به تمدید آن فکر میکند.
او طی ۱۶ سالی که از آزادیاش میگذرد، هرگز به ایران بازنگشته، چون به گفته خودش، بازگشت یعنی «بلیطی یکطرفه». اما کشش خانه دومش، ایران، جایی که شش سال در آن زندگی کرده بود، همچنان در وجودش هست.
او میگوید: «ایران در دل ماست، در خون ماست، هیچ جای دیگری در جهان مثل آن نیست، و من ایرانیان زیادی در تبعید میشناسم که اگر رژیم سقوط کند، برمیگردند و به بازسازی کشور کمک میکنند. پدرم، که در دهه ۸۰ عمرش است، وقتش را صرف ترجمه شعر فارسی میکند.»
این تبعیدیان در جاهای زیادی پراکندهاند - از جمله در دبی، جایی که من (نویسنده مقاله) طی روزهای درگیری، وقت را با خانوادهای ایرانی گذراندم که آرزوی بازگشت به تهران دارند، اما فعلاً از انجام این کار واهمه دارند. یک شب، فیلمی تأثیرگذار تماشا کردیم؛ ساخته بهمن کیارستمی، فرزند کارگردان افسانهای ایرانی عباس کیارستمی، به همراه راهی ربانی.
این فیلم، که در سال ۲۰۲۴ ساخته شده و مقامات ایران از پخش آن جلوگیری کردهاند، تصویری زنده و دردناک از ویرانیهای واردشده به یک خانواده ایرانی است - ویرانیهایی که ریشه در اختلافاتشان بر سر حکومت دینی دارند. پدری مستبد و مذهبی نمیتواند تصمیم دخترش برای کنارگذاشتن حجاب را بپذیرد؛ و دختر نیز نمیتواند این را بپذیرد که پدرش او را فقط به خاطر این تصمیم، انسان بدی بداند.
پدر میگوید: «ما جمهوری اسلامی میخواهیم.»
دختر، که در دهه سوم زندگیاش است، میگوید: «ما جمهوری اسلامی نمیخواهیم؛ پس هیچ راهحلی وجود ندارد.»
عضو دیگری از خانواده — دختربچهای با حجاب — آرامترین فرد جمع است. او مطمئن است که بهترین راه، زندگیکردن و گذاشتن دیگران به حال خود است. با لبخندی میگوید: «اگر اونایی که حجاب نمیپوشن، برن جهنم، تقصیر خودشونه!»
عنوان این فیلم: «بنبست» است.