بامداد جمعه ۲۳ خرداد ۱۴۰۴، اسرائیل حملهای گسترده علیه سایتهای هستهای و تأسیسات تسلیحاتی ایران آغاز کرد و بسیاری از مقامات ارشد نظامی ایران را هدف قرار داد. در واکنش، ایران دهها موشک بالستیک به سمت تلآویو و اورشلیم در شامگاه جمعه پرتاب کرد.
بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، اعلام کرد که این حملات «تا هر زمانی که برای از میان بردن این تهدید لازم باشد، ادامه خواهند یافت.» در پاسخ، رئیسجمهور ترامپ – که اخیراً گفته بود مایل به بازنگری در توافق هستهای با ایران است (او در دوره اول ریاستجمهوریاش از توافق هستهای اصلی دوران اوباما خارج شده بود) – حمایت قوی خود را از حمله اسرائیل ابراز کرد و گفت: «فکر میکنم فوقالعاده بود. ما به [ایرانیها] فرصت دادیم و آنها از آن استفاده نکردند. ضربه سختی خوردند، خیلی سخت… و تازه این اولشه.»
ایزاک چوتینر از نیویورکر در گفتگویی با آلوف بن، سردبیر روزنامه «هاآرتص» که روز ۱۳ ژوئن ۲۰۲۵ در نشریه نیویورکر منتشر شده از او میپرسد که «چرا نتانیاهو اکنون تصمیم به حمله به ایران گرفت؟» Why Netanyahu Decided to Strike Iran Now
من روز جمعه، با آلوف بن، سردبیر «هاآرتص»، از طریق تلفن گفتوگو کردم. در طول گفتوگویی که برای اختصار و وضوح ویرایش شده است، درباره انگیزههای نتانیاهو برای صدور فرمان این حمله، چگونگی بهرهبرداری او از شناختش نسبت به ترامپ برای پیشبرد اهداف شخصیاش، و اینکه این حمله برای آینده منطقه چه معنایی دارد، صحبت کردیم؛
چرا فکر میکنید این اتفاق دقیقاً اکنون، در ژوئن ۲۰۲۵، رخ داده و نه زودتر یا دیرتر؟
اول از همه، اسرائیل تقریباً دو سال است که درگیر جنگی با «محور مقاومت» ایران است. دوم اینکه اسرائیل بیش از بیست سال است که طراحی و آمادهسازی طرح حمله به ایران را تحت رهبریهای مختلف انجام داده است. در بیشتر این مدت، نتانیاهو در رأس کار بوده، اما رهبران نظامی مدتهاست که به فکر از کار انداختن تأسیسات هستهای ایران هستند، همانطور که اسرائیل در سال ۱۹۸۱ راکتور هستهای عراق و در سال ۲۰۰۷ راکتور سوریه را بمباران کرد. در هر دو مورد، آن برنامههای هستهای تهدیدی وجودی برای اسرائیل تلقی میشدند و هدف از حملات، پیشدستی، به تأخیر انداختن، یا نابودی تأسیسات اصلی بود.
بنابراین ایده بمباران ایران بیش از دو دهه قدمت دارد. این ایده حدود سال ۲۰۱۲، در دوران نخستوزیری نتانیاهو و وزارت دفاع اهود باراک به اوج رسید، اما توسط دولت اوباما متوقف شد، که در نهایت توافقی با ایران برای محدود کردن برنامه هستهایاش امضا کرد. در آن زمان، برخی از مقامات ارشد امنیتی و اطلاعاتی اسرائیل معتقد بودند که اسرائیل نباید به تنهایی اقدام کند و هرگز نباید بدون رضایت و اطلاع قبلی آمریکا به ایران حمله کند. در سال ۱۹۸۱، مناخم بگین، نخستوزیر وقت، راکتور هستهای نزدیک بغداد را بدون اطلاع به آمریکا بمباران کرد، که مدتی موجب تنش میان دو دولت شد. اما در سال ۲۰۰۷، اهود اولمرت به جورج بوش اطلاع داد که یک راکتور در صحرای سوریه در حال ساخت است. این تأسیسات محرمانه بود. ما اطلاعات را با بوش به اشتراک گذاشتیم و او مدتی درباره حمله با نیروهای آمریکایی فکر کرد. اما آمریکاییها در نهایت تصمیم گرفتند که وارد عمل نشوند و اجازه دادند اسرائیل آن تأسیسات را نابود کند. اسرائیل تقریباً یک دهه مسئولیت آن حمله را بهطور رسمی نپذیرفت، تا بشار اسد را تحقیر نکند و او را به واکنش وادار نسازد.
امروز اما، ماجرای محرمانه بودن در کار نیست. این حمله کاملاً آشکار انجام شده و پس از دو تبادل آتش میان ایران و اسرائیل در سال گذشته روی داده است، که در یکی از آنها، ایران در آوریل در واکنش به ترور یکی از ژنرالهایش در دمشق، پهپادهای مختلفی شلیک کرد. اما آن حمله شکست خورد، زیرا اسرائیل تحت پوشش ائتلافی بود که ستاد فرماندهی مرکزی آمریکا (CENTCOM) را نیز در بر میگرفت. سپس در اکتبر، بار دیگر حملاتی از سوی ایران صورت گرفت، و اسرائیل موفق شد پدافند هوایی ایران را از کار بیندازد. پس از آن، فروپاشی حزبالله در لبنان و رژیم اسد در سوریه – دو متحد اصلی ایران در همسایگی ما – اتفاق افتاد. این تحولات راه را برای حمله نهایی به تأسیسات هستهای هموار کرد. اما آنها منتظر چراغ سبز ترامپ بودند.
توضیح عکس بالا: بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل در ۱۲ ژوئن ۲۰۲۵، یک روز پیش از حمله گسترده به ایران، یادداشتی را در میان آجرهای دیوار ندبه در بخش قدیمی اورشلیم قرار داد. در این یادداشت که خبرگزاری رویترز منتشر کرده این آیه از کتاب مقدس عبری تورات آمده است؛ «قومی که همچون شیر ماده برمیخیزد، و چون شیر نر خود را بلند میکند.» نام عملیات حمله نظامی اسرائیل به ایران هم از این آیه گرفته شده است؛ «طلوع شیران». این آیه برگرفته از کتاب «اعداد» ﭼﻬﺎرﻣﯿﻦ ﮐﺘﺎب ﺗﻮرات، فصل ۲۳، آیه ۲۴ است و به نمادی از قدرت، بیداری و تهدیدناپذیری قوم اسرائیل اشاره دارد.
در میان برخی اسرائیلیهای تندرو این نگرانی وجود داشت که ترامپ اجازه چنین حملهای را ندهد، چون او به دنبال توافق با ایران بود. اما آنچه شما میگویید، این است که نکته حیاتی که تغییر کرده، در واقع زمانبندی و حضور دوباره ترامپ در قدرت است؟
اول از همه، فرصت عملیاتی برای ایجاد مسیر باز بسیار اهمیت داشت؛ به این معنا که پس از حمله ماه اکتبر به پدافند هوایی ایران، روسها دیگر سامانهها و ذخایر ایران را تجدید نکردند. سپس شکست بعدی حزبالله توسط ارتش اسرائیل، قطع سرِ رهبریاش، نابودی بیشتر نیروی موشکی بالستیکش، و سقوط اسد را داشتیم. بنابراین حالا میتوان نیروی بزرگی را برای نابود کردن اهداف درون ایران مستقر کرد. بهتازگی نیز گزارش شده بود که اسرائیل آمادگیهایش را تکمیل کرده و نتانیاهو در حال فشار برای حمله به ایران بود. نشانههایی وجود داشت – مانند مخالفت علنی ترامپ، حتی همین هفته – اما مشخص است که نتانیاهو از پیش این موضوع را با او در میان گذاشته بود.
و حالا ترامپ حمایت کامل خود را نشان داده.
پشت این حمایت ریاستجمهوری، نکتهای حیاتی وجود دارد، و آن یکی از آخرین تصمیمات ترامپ در دوره اولش بود: افزودن اسرائیل به حوزه تحت پوشش ستاد فرماندهی مرکزی آمریکا (CENTCOM). این تصمیم به اسرائیل اجازه داد تا بخشی از سامانه دفاع هوایی و موشکی منطقهای ایالات متحده باشد. بنابراین حالا اسرائیل به بمبافکنها یا سربازان آمریکایی در میدان نیاز ندارد، بلکه همکاری، هماهنگی، و تبادل اطلاعات را در اختیار دارد.
به نظر میرسد نتانیاهو درک بسیار خوبی از شخصیت ترامپ دارد، چه در زمینه ایران و چه در مورد غزه. ترامپ ممکن است بگوید که خواهان توافق با ایران است یا آتشبس در غزه میخواهد، اما چه بهخاطر تمرکز پایینش و چه بهدلیل بیتفاوتی واقعی، واقعاً فشاری به اسرائیل وارد نمیکند تا مانع اقداماتش شود.
در غزه، انتقادات زیادی نسبت به اقدامات اسرائیل مطرح شده. اما در مجموع، ایالات متحده بهطور تاریخی دست اسرائیل را در برخورد با فلسطینیها باز گذاشته است. اما در مسائل منطقهای همیشه متفاوت بوده، آمریکا همیشه حرف آخر را میزده، حتی وقتی در ظاهر دنبال خواست اسرائیل میرفته. مثل تصمیم ترامپ برای خروج از توافق هستهای در سال ۲۰۱۸ – او در نهایت تصمیمگیر نهایی بود. و در این مورد هم، ترامپ خواهان توافق بود. اگر ایرانیها با شروط آمریکا برای توقف غنیسازی اورانیوم موافقت میکردند، توافقی شکل میگرفت. ترامپ به آنها زمان داد، و وقتی پاسخی ندادند، اسرائیل حمله کرد. بهطور مشابه، اسرائیل خواستار آتشبس با حزبالله در شمال بود، اما رهبر وقت حزبالله (که حالا کشته شده) گفته بود: «نه، ما از برادرانمان در غزه حمایت میکنیم، به حملات به اسرائیل ادامه میدهیم و جبهه دوم را باز نگه میداریم.» آنها میتوانستند نجات پیدا کنند.
میتوان گفت که اگر اسرائیل جنگ در غزه را متوقف میکرد، این میتوانست به بهبود شرایط منطقهای نیز کمک کند.
قطعاً. اما نتانیاهو همچنان متعهد به اشغال کامل غزه و نابودی فلسطینیهاست… نابودی حماس، و در نهایت بیرون راندن فلسطینیها از آنجا، و پیروی از آنچه او «طرح ترامپ» مینامد: واگذاری زمین به تفریحگاهها و شهرکهای اسرائیلی. این هنوز سیاست رسمی اسرائیل در قبال غزه است.
آیا اکنون اسرائیل با حمله به ایران قانع خواهد شد و غزه را رها خواهد کرد؟ یا برعکس، از شکست محور مقاومت استفاده خواهد کرد تا اشغال غزه و پاکسازی قومی فلسطینیان را به پایان برساند؟
این موضوع هنوز مشخص نیست.
وقتی روزنامهتان را میخوانم، بهوضوح درمییابم که بسیاری بر این باورند که نتانیاهو جنگ در غزه را به دلایل شخصی خود طولانی کرده و نمیتوان جنگ را از خواستههای شخصی او جدا کرد. آیا این در مورد حمله به ایران هم صدق میکند؟
خب، اول از همه، در مورد حمله به ایران، در اسرائیل – دستکم در جامعه یهودی – حمایت بسیار گستردهای وجود دارد؛ میتوان گفت اجماعی مجازی. ما سرمقالهای نوشتیم و گفتیم «به جنگ نروید»، اما این دیدگاه در اقلیت بود و اگر اسرائیل موفق شود برنامه هستهای ایران را از بین ببرد و ایران را به نوعی وادار به تسلیم کند، یا حتی موجب تغییر رژیم شود، این اقلیت کوچکتر هم خواهد شد. افزون بر این، یکی از تواناییهای نتانیاهو در طول این جنگ – حتی زمانی که خودش و رهبریاش محبوب نبودند و در نظرسنجیهای عمومی عقب مانده بودند – این بوده که سیاستهایی را دنبال کند که محبوبیت دارند. سیاست نابودی و حتی اشغال جزئی غزه بسیار محبوب بوده، برای مجازات حماس بهخاطر آنچه در ۷ اکتبر انجام داد. سیاست حمله به ایران هم بسیار محبوب است، و در داخل اسرائیل هیچ مخالفت واقعیای با آن وجود ندارد. تنها مخالفت، ترس از دور شدن آمریکا یا این نگرانی بود که چنین عملیاتی بیش از حد خطرناک باشد و موفق نشود.
سرمقالهتان چه میگفت؟ چرا با این حمله مخالفت کردید؟
چون ما معتقد بودیم – و هنوز هم معتقدیم – که مطمئنترین راه برای جلوگیری از دستیابی ایران به بمب، یک توافق است؛ همانطور که توافق اوباما، در سه سالی که پابرجا بود، کاملاً موفق عمل کرد و روند را کند کرد.
در مورد سیاستهای ائتلافی نتانیاهو در این زمینه چه میگویید؟
ببینید، نتانیاهو سالهاست یک ترفند مشخص دارد: هر وقت کاری انجام میدهد که محبوبیت کمتری بین حامیانش دارد، همیشه وانمود میکند که به نیرویی قویتر تسلیم شده است. مثلاً وقتی کاری غیرمحبوب مانند ادامه جنگ در غزه یا خودداری از آزادی گروگانها در قالب یک توافق انجام میدهد، میتواند به مردم القا کند که نمیتواند این کارها را بکند چون از سقوط دولت توسط راستگرایان افراطی میترسد. و همزمان، اگر زمانی با توافقی با حماس موافقت کند یا آتشبس را بپذیرد – بدون بیرون کردن فلسطینیها و بدون واگذاری زمین برای شهرکهای اسرائیلی – آن وقت خواهد گفت: «مجبور شدم به ترامپ تسلیم شوم. ما به ترامپ در مورد ایران نیاز داشتیم. به پوشش دیپلماتیک او نیاز داریم. بنابراین مجبور شدم تسلیم شوم.» و حالا، بعد از حمله به ایران، راستگرایان افراطی دیگر نمیخواهند ائتلاف را ترک کنند، چون دیگرانی هستند که میتوانند به ائتلاف بپیوندند. این به نتانیاهو فضای بسیار گستردهتری برای مانور سیاسی میدهد. شب قبل از حمله، ائتلاف تحت تهدید قرار داشت – نه تهدید فروپاشی، بلکه آغاز روند سقوط – بهدلیل شورش برخی شرکای فوقارتدوکس که با سربازگیری فرزندانشان برای ارتش مخالفت میکردند. آنها در حال حاضر معافیت دارند. بنابراین نتانیاهو با مهارت این وضعیت را مدیریت کرد. او توانست جلوی آسیب را بگیرد و ائتلاف خود را حفظ کند.
در مورد افکار عمومی گفتید که اکثریت در اسرائیل پشت این حمله هستند. آیا این در سطح نخبگان امنیتی و رؤسای سابق دستگاههای امنیتی – بسیاری از آنها منتقد سیاستهای دفاعی نتانیاهو بودهاند – نیز صادق است؟
خب، انتقادات آنها دو جنبه داشت. یکی لزوم هماهنگی با آمریکا بود، که فکر میکنم نتانیاهو این کار را کرد. دیگری نگرانی از این بود که اگر حمله شکست بخورد چه میشود – که هنوز باید دید. هنوز کار تمام نشده. اگر اسرائیل با موشکهای ایرانی نابود شود، پذیرش این اقدام سخت خواهد بود. اما نکته مهمتر این است که بسیاری از رؤسای سابق امنیتی، و مفسران هاآرتص و دیگران، به تصمیمات نتانیاهو اعتماد ندارند، بهخاطر پروندههای فساد، رسواییهای سیاسی و نیز جاهطلبیهای اقتدارگرایانهاش، که در تلاش برای اصلاحات قضایی و تضعیف نظارت و تعادل قدرتها نمود پیدا کردهاند. این مسائل باعث میشود درباره انگیزههای او تردید ایجاد شود. اما مشخصاً این حمله چیزی نیست که نتانیاهو یا هر رهبر دیگری بهتنهایی انجام داده باشد. ما با ماشین جنگی و اطلاعاتی بسیار پیشرفتهای طرف هستیم. این فقط درباره راستگرایان افراطی که با ایران میجنگند نیست.
منظورتان از «ماشین جنگی پیشرفته» چیست؟
مقامات فعال امنیتی کاملاً در جریان این عملیات بودند، و پیشینیان آنها نیز همینطور. این برنامهای بود که سالها در حال آمادهسازی بود. بسیاری از همین منتقدان، در گذشته بهطور عمیق در آنچه امروز در تهران میبینیم، نقش داشتهاند.
ما مدتی است صحبت میکنیم، و هنوز اشارهای نکردید که دلیل این حمله این است که وضعیت ایران و سلاحهای هستهایاش تغییر کرده و خطر بسیار بیشتری اکنون وجود دارد. آیا چنین است؟
این نکته بسیار مهمی است که فراموش کردم بگویم؛ در ۵ دسامبر، شش ماه پیش، ایران با فعالسازی تأسیسات غنیسازی اورانیوم خود، مسیر تولید محصولی را آغاز کرد که فقط یک گام پایینتر از آستانه سلاح هستهای بود. این موضوع توسط آژانس بینالمللی انرژی اتمی گزارش شد. بنابراین آنها بسیار به ساخت بمب نزدیکتر شدند. و اگر به جدول زمانی نگاه کنید – هرچند من با فرآیند تصمیمگیری ایران آشنا نیستم – اما زمانبندی نشان میدهد که آنها این کار را در دوره انتقالی آمریکا انجام دادند، که همیشه زمان مناسبی برای چنین اقدامات است، چون دولت فعلی سرگرم جمعکردن وسایلش است و دولت بعدی هنوز به قدرت نرسیده. بنابراین احتمالاً ایران امیدوار بود که با دست بالا وارد مذاکرات با آمریکا شود و نشان دهد که فقط چند هفته تا داشتن اورانیوم غنیشده لازم برای سلاح فاصله دارد.
این موضوع قطعاً بخشی از جدول زمانی اسرائیل هم بوده. ما با ترکیبی مواجه هستیم: بیپروایی ایران و تصمیم جسورانهاش برای پیشروی کامل یا تقریباً کامل در مسیر غنیسازی، فرصت عملیاتی حاصل از حمله اکتبر گذشته، و حضور ترامپ که برای نخستین بار در طول بیست سال، و پس از چند رئیسجمهور آمریکایی، به برنامه اسرائیل گوش داد، به آن چراغ سبز داد، هماهنگی کرد، و سپس با افتخار از آن دفاع کرد – بهجای آنکه بگوید: «ما هیچ اطلاعی نداشتیم. فقط از تلویزیون دیدیم.»